سلام
شبتون بخیر
ثنا دو سه ماهه ژیمناستیک میبرم
بردم ک از تنهایی در آد شاد شه
فوق العاده بوده مربیش ب شدت راضی بوده و هست
مدام بخاطر پیشرفتش تشویقش می‌کنه....
تا اینکه ی روز تو هفته گذشته مربی گفت امروز چرا آنقدر همه بچه ها شأن...ثنا مگه داریم بازی میکنیم!!!
اونروز گذشت اومدیم گله کرد ک مربی چرا منو دعوا کرد؛!از فردای اونروز هروقت میبرمش نگرانه
گاها آب میاد بخوره میبینم چشاش پره
تا اینکه جلسه پیش گریه کرد ک باز باید غلت عقب تمرین کنیم خانوم دعوا میکنه من دوست ندارم
یهو جلو بچه ها گریه کرد ک بریم نمی‌مونم....
آوردمش
ب مربی هم تذکر دادم من نمی‌خوام بچم مضطرب شه و....
هر روز تو خونه تمرین می‌کنه اما الان میگه مامان من نمیرم باشگاه!!!
اینم تو پرانتز بگم ب شدت کمالگراس
و گفت اگر دوست نداری نمی‌برم
اما نمیدونم چطور ببرمش دوست دارم مواجه بشه ببینه وقتی چیزی رو مثلا اشتباه انجام میده با دیرتر یاد میگیره هیچ مشکلی نیست...
بنظرتون چیکار کنم؟؟
اینم نقاشی‌شده کشیده بده ب مربیش

تصویر
۱۰ پاسخ

نبر عزیزم چونکه بعضی از مریی ها بلد نیستن با بچه ها ارتباط بگیرن و خشم دارن فقط مضطربش میکنن که این خیلی تاثیر داره روی اعتماد بنفس و استقلال بچه یک جای دیگه ببرش ژیمناستیک یا حتی یک کلاس دیگه

سلام عزیزم
بنظرم نبرش
وقتی باعث استرس میشه واجب نیست که
کلاس بازی طور ببرش که تحت آموزش نباشه
نقاشی شم خیلی قشنگه گل دختر😍

مربی کسری ام اون روز ب همه بچه ها ک ورزش میکردن بادکنک جایزه داد ب کسری و دوتا دختر دیگه نداد من یدفعه نگاه کردم دیدم وایسادن وسط زمین با یه حالت ناراحتی دارن بچه هارو نگاه میکنن...
خیلی ناراحت شدم ازین کار ولی گفتم حالا شاید جنبه مثبت داشته باشه و تمرین کنه...ولی ته دلم بازم قانع نمیشم میگم نباید این کارو میکرد من بچمو میبرم یساعت اونجا از حال و هوای خونه دور باشه نه اینکه وایسه با حسرت بچه های دیگه رو نگاه کنه

بچه کمالگرا مسبب کمالگرا بودنشون پدر و مادرشونن
و نمونه بارزش خودم
و اینکه بچه شما کمالگرا شده مسببش شمایین و این به شدت تخریب گراس

چقدر زیبا👏👏

بلاخره چکار کردید باشگاه رو
خوب شد اخلاقش

و اینکه باهاش حرف بزنه اضطرابش رو کنترل کنه

ببین اینجوری ک نبریش پس فردا ک بزرگ بشه هر مشکلی براش پیش بیاد خدایی نکرده جا میزنع و از مشکلاتش فرار می‌کنه

ببریم اضطراب میگیره،نمیدونم والا

میشه با مشاور حرف بزنی؟
بهداشت مشاوراش رایگانم،ببر راه درست رو بگه

بهش بگو مهم‌نیست شکست بخوری یا اشتباه انجام بدی برنده کسیه که تلاش کنه پسر منم اینحور بود ولی الان میگه عه اشتباه شد دوباره از اول اصلا نزار کمال گرا باشه بگو همه ادما اشتباه میکنن

ب نظره منم نبرش
ولی این ک مربیا یکسره بچه هارو ناز و نوازش میکنن بده،بچه پرتوقع میشه و دفعه بعد ک معلم ازش ایراد گرفت غم عالم میاد سراغش

سوال های مرتبط

مامان 🫶HAKAN🫶 مامان 🫶HAKAN🫶 ۴ سالگی
سلام دوستان، پسر من از همون کوچیکی توی بازی های گروهی شرکت نمیکرد مثلا اگه با خانواده شوهرم جایی بودیم تا وقتی یکی از دختر عمو یا پسرعموهاش بود باهاش بازی میکرد ولی وقتی همشون بودن که تعدادشون زیاد میشد دیگه نمیرفت بازی کنه و میومد تو جمع بزرگترا، اینم بگم که تو جمع بزرگترا خیلی راحته و راحت حرفشو میزنه اصلا خجالتی و کم رو نیست ولی تو جمع بچه ها نمیره، چن بار جشن بردمش وقتی مجری میگفت بچه ها بیان بالا و واسشون شعر میخوند بالا پایین میپریدن یا مسابقه میذاشت هرچی بهش میگفتم تو هم برو پیش بچه ها نمیرفت، از عقب نگاشون میکرد، بردمش کلاس ژیمناستیک مربیش گفت یه حرکتی که میگم بچه ها انجام بدن انجام نمیده و میگه نمیخام انجام بدم در صورتی که خیلی باهوشه، خلاصه امروزم مربی مهدشون بهم گفت هاکان تو بازی های گروهی شرکت نمیکنه، نمیدونم چیکار کنم که این مشکلش حل بشه، اعتماد به نفسش خوبه، خیلی راحت باهمه حرف میزنه و از این بچه هایه که از اول حرفای بزرگتر از دهنش میزد و تو فامیل معروفه از سر و زبون و بچه ایه که همه چیزو باید امتحان کنه و اگه بگم اینکارو نکن تا به هدفش نرسه بیخیال نمیشه چون بسیااار کنجکاوه ولی نمیدونم چرا توی جمع بچه ها انگار اعتماد به نفس نداره، حالا مربیش گفت یه هدیه واسش بخرید تا تشویقش کنم بگم بیاد بازی کنه و بهش بدم شاید کم کم بیاد توی بازی های گروهی شرکت کنه، دیگه نمیدونم چقد تاثیر داشته باشه، شما پیشنهادی دارین؟
مامان رایان و وانیا مامان رایان و وانیا ۴ سالگی
سلام مهربونا
ی شب سخت گذشت برامون که فقط از اون لحظه دارم میگم خدایا شکرت که حواست بهمون بوده و هست
حدود ساعت 8.30 رایان و وانیا داشتن بازی می‌کردن منم در حال آماده کردن وسایل شام بودم وانیا با سرعت اومد آشپزخونه نمی‌دونم چجوری زمین خورد که صدای طبل شدید اومد انگار از شدت ضربه ای که سرش خورد به زمین😭😭😭 دقیقا کنار پای خودم افتاد و قسمت پیشونی بالای آبروی راستش خورد زمین ب شدت 😭
گرفتمش بغل خیلی شدید گریه کرد و از شدت درد و گریه حالت از حال رفتن و بی‌حالی گرفت فقط همسرمو با داد صدا زدم انقدررررر زدیم پشت وانیا تا به حال اومد همسرم فقط می‌گفت یا خدا یا خدا هر چی صدا می‌زدیم وانیا وانیا هیچ واکنشی نداشت تا یهو گریه شدید کرد مثل وقتی که بچه بدنیا میاد ...
نمی‌دونم چطور دووم آوردم اون لحظه...
به حدی استرس بهم وارد شده که مهره های گردنم خشک شده فک میکنم ی وزنه ای داره فشار میده مهره های گردنم رو ...
خداروشکر بخیر گذشت ... با اورژانس تماس گرفتم گفت بخاطر شدت درد بوده چون کوچیک هست و علایم خطر رو که میدونستم اما بازم پرسیدم بالا آوردن و خونریزی با آبریزش از بینی و گوش، خوب غذا نخوردن، عدم تعادل و خواب آلودگی غیرطبیعی و ...
که خداروشکر وانیا حالت طبیعی بود بعدش و تا نیم ساعت پیش بیدار بود و حتی دیرتر از ساعت خواب همیشگیش خوابوندم که حداقل دو ساعت بگذره از ضربه 😮‍💨
فقط میتونم بگم خدایا شکرت که مراقب بچه هامون هستی ... الهی که هیچ کسی با بچه اش امتحان نشه و بچه ها در سلامت کامل باشند
طفلک رایان هم انقدر ترسیده بود نمی‌دونستم به کدومشون برسم ...
خواستم بگم یادتون باشه هر روز و هر لحظه خدارو بخاطر سلامت بچه هامون شکر کنیم ♥️😘♥️