سوال های مرتبط

مامان دخملی💗👼🏻 مامان دخملی💗👼🏻 ۱ ماهگی
تجربه سزارین خودخواسته1
خب دکتر گفت ساعت۶غذا بخور ساعت۱۲بیمارستان باش،اینو هم بگم من دو روز قبل سزارین مریض شدم سرما خوردم،خب من غذام رو خوردم همراه مامانم وشوهرم راهی بیمارستان شدم ساعت۹بیمارستان بودم،پذیرش شدم که بهم گفت خیلی زود اومدی نوبتت که ساعت۱۲هست ،گفت خب حالا برو زایشگاه اونجا منتظر باش من رفتم زایشگاه فهمیدن گفتن مریضی گفتم بله انژیوکت رو بهم زدن من همینجوری عرق میریختم تو کولر ها خب از اونجای که من تو کل بارداری ضربان قلبم بالا بود اونجا هم که گرفتن بالا بود حالا برا مریضی هم بدتر فشار روم بود فشارم رفت بالا همش زیر وبالا میشد۱۲/۸یه بار۱۳/۹خلاصه دیدن اینجوری با دکتر تماس گرفتن دکتر گفت دکتر قلب رو صدا بزنین بیاد پیشش دکتر خودش قرار بود ساعت۲بیاد،دکتر قلب اومد نوار قلب گرفتن با اینکه نباید چیزی میخوردم ولی دیگه خیلی صربان قلب بالا رفت دکتر قلب یک قرص ضداسترس همراه یک قلوب اب بهم دادن خوردم ،خب باز منظم همینجوری فشارم رو میگرفتن دیدن پایین نمیاد باز تماس گرفتن بادکتر ،یهو گفتن دکتر داره میاد همین الان میری اتاق عمل منو میگی یهو استرسم شدید تر شد سریع پاهام رو با باند بستن من رو بردن اتاق عمل در اتاق عمل دکتر نگاه به صورتم کرد گفت اینه مریض گفتن بله گفت زود ببرید داخل دکتر ساعت یک اومد بخاطر اینکه وضع من ابن بود خب تواتاق عمل دکتر بیهوشی فشار روگرفت که بالا بود دکتر میگفت خودت که میدونی سزارین خود خواستع هست گفتم بله دکتر هم خیلی ترسیده بود همه دورسرم جمع شده بود هل هلولکی دکتر بیهوشی گفت بیحسی براش انجام میدم خب رفتم رو تخت نسشتم دیدم همش مرد میاد
مامان علی جانم👼🏻🩵 مامان علی جانم👼🏻🩵 ۳ ماهگی
سلام 🙋🏼‍♀️

اومدم یه توضیح کوتاه هم راجب بیمارستان بدم برای کسایی که سوال کردن🥰

بیمارستانم نیکان سپید (خصوصی)بود

که خدایی من خیلی راضی بودم پرستار ها و ماما ها خیلی پیگیر بودن

زایمانم طبیعی بود که همون اولی که بستری شدم رفتم تو اتاق خودم که هم اتاق درد بود و هم اتاق زایمان یعنی از اولش تا بدنیا اومدن علی جانم تو همون اتاق بودم

همسرمم اجازه داشت کنارم باشه که از همون اول تا اخر پیشم بود🥹(چقدرم حضورش مفید بود برام)

قصدم برای اتاق بخش( بعد زایمان) خصوصی بود که وقتی زایمان کردم خواستم برم تپ بخش اتاق خصوصی ها پر شده بودن

ولی اتاق های معمولیش دو تخته بود که اصلا اذیت نشدم من یه پرده هم بینمون کشیده میشد

برای وسایل هم
به مادر لباس و پوشک دادن
به بچه هم یه دست کامل لباس و دور پیچ دادن و پوشک
ولی خب من هم برای خودم لباس بردم هم برای علی جونم

همراه هم شب مامانم موند پیشم (فقط خانم میزارن بمونه تو بخش زنان)
غذا هم وعده ای به همراه میدادن

مامای همراهمم توی تیم دکترم (لیلا سعیدی ) بود که از اول بارداری همراهم بود که ۱۸۰۰ هم هزینه گرفتن برای روز زایمان که من واقعاااا راضی بودم

دکترمم برای زایمان هزینه ای نگرفتن

هزینه بیمارستان هم شد ۲۵ تومن که شوهرم وقت تسویه که رفته بود
گفته بودن بیمارستان برای زایمان طبیعی بهمون پنج تومن هدیه تخفیف دادن😁😁
که شد ۲۰ تومن کلا

سعی کردم همه سوالا رو جواب بدم باز اگه چیزی جا مونده بپرسین عزیزا😘😘
مامان ❤حسناوتودلی❤️ مامان ❤حسناوتودلی❤️ ۵ ماهگی
پارت دوم
همونجا بود که دکترم گفت این داره روند زایمانو خوب پیش میره و احتیاجی به وزنه رحم نداره و من روز چهارمی بود که اونجا بودم و از امون روز شروع کردن به زدن امپولای فشار به داخل انژیوکتم و دادن قرصای زیر زبونی و سرم فشار دردام شروع شده بود و تک و تنها داخل اتاقی بودم که ته سالن بلوک زایمان بود و اتاقای کناریم همه اتاقای تک نفره زایمان که صبح تا شب با صدای جیغای وحشتناک که زده میشد فشارم روی 13 ثابت بود با اینکه دفع پروتیین نداشتم و صبحی که بلند میشدم و همه چیز اون اتاق منو تا مرز سکته میبرد روز چهارم با دردای شدید فاصله 8 دقیقه گذشت و روز پنجمم با تموم معاینه هایی زیادی که روز چهارم منو کرده بودن و 4 بار معاینه تحریکی توسط یه دکتر و سه ماما و همش همراه با خون ریزی و لخته لخته بود و معاینه توسط دانشجوهای که اومده بودن برای اموزش خیلی درد داشتم و خجالت میکشیدم منو مثل موش ازمایشگاهی اذیت میکردن فقط گریه میکردم و به تموم ایمه متوسل شده بودم همه این قضایا تا روز 5 کشید و من روز 5 تازه به 3 سانت رسیدم بعداز کلی معاینه تازه متوجه شدم که رحم من به عقب برگشته و قوس داره و اینکه رحمم دولایس و زخیم و بچه بخاطر معاینه شدید فرار کرده بود به زیر سینه هام و هم بچه بهم فشار میاورد هم دردای زایمانی که باز نمیشدم به زور یه لایه رحممو با دستگاه پاره کردن و با گریه و التماسی که میکردم بهشون منو توی سه سانت کیسه ابمو پاره کردن وقتی کیسه ابم پاره شد متوجه شدم که حرکات بچه کامل کم کمتر شد به حدی که ضربان قلب بچه برای یکساعت رفت و ماماها اومدن بالا سرمو با عجله با وصل دستگاه تنفس
مامان دردونه مامان دردونه ۴ ماهگی
۱۰۱، تجربه زایمان در بیمارستان سیدالشهدا، قسمت ۱
توی پست های قبلی که تجربه زایمانم رو نوشته بودم حس کردم سو تفاهم شده برای بعضیا. اینکه خودت اذیت بشی و اینکه اذیتت کنن فرق میکنه. من تو زایمان خودم اذیت شدم.
برای زایمان هم یه پک دادن که همه چی توش بود، بجز مدارک شناسایی و پزشک هیچی دیکه با خودتون نبرین.
دوستم اونجا زایمان طبیعی کرد، از قبل از زایمان که مراجعه کرده بود خود بیمارستان بهش یه ماما معرفی کرده بود برای مامای همراه که از قبل باهاش در تماش بود و سوالاتشو جواب میداد تا روز زایمان.
بیمارستان سیدالشهدا برای بستری زایمان سه مدل اتاق داره، اتاق های عمومی که از ۴ نفره هستن به بالا
اتاق خصوصی که دو تخته هست و همراه آقا اجازه نمیدن.
اتاق vip که کلا بخش زایمان نیست. طبقه اول هست.
من چون همسرم فقط همراهم بود اتاق وی آی پی گرفتیم که بتونه پیشم باشه‌
اتاق vip :
طبقه اول بود
تخت بیمار، مبل تخت شو برای همراه دوتا، حمام و سرویس، یخچال، ماکروفر، چایسازو تلویزیون داخل اتاق داشت.
میوه، کیک چای نسکافه حزو سرویس اتاق بود
نهار شام صبحونه، میومدن منو رو میگفتن و غذا به انتخاب خودت بود. کیفیت غذاشوتم بنظرم خیلی خوب بود.
ساعت ملاقات هم نداشت، هرکسی هر زمان میتونست بیاد. البته من کسی رو نداشتم.
مامان آوا مامان آوا ۵ ماهگی
تجربه زایمان ۳
خلاصه منو بردن اتاق خودم و دخترم هم بعدش زود آوردن پیشم دردام کم کم داشت شروع میشد ولی خب همش بهم مسکن میزدن و پمپ درد هم داشتم ولی فکرکنم تاثیر خاصی نداشت مسکن هایی که خود شخص دکتر میگفت و اونا میزدن تو سرم خیلی خوب‌ بودن.
راسی تو اتاق عمل شکممو فشار دادن که خب بیحس بودم هیچی نفهمیدم
ولی وقتی بی حسیم رفت تو اتاق دوسه بار دیگه هم فشار دادن که من مردم و زنده شدم دااااد میزدم از دردش ، شوهرم و مامانم دستامو گرفته بودن و پرستار فشار میداد ولی خب همین کار باعث شد کلا تا الان که خونه ام خونریزی خیلی کمی داشته باشم.
بعد یکی اومد منو بلندکنه راه بریم بلند که شدم خون ازم رفت و سرم گیج رفت و فشارم افتاد و از حال رفتم ولی درد اونجوری نداشتم فقط فشارم خیلی افتاد که پرستار بیخیال شد گفت بخواب بعدا دوباره میام
بعدش کلا درد خیلییی زیادی که نشه تحمل کرد نداشتم همه چیزم خوب بود بچم هم شیر میدادم که اولش خب‌ آغوز بود ولی از ۳۱ خرداد شیرم اومد کامل و بچم هم میخوره و سیر میشه خداروشکر