تجربه سزارین خودخواسته1
خب دکتر گفت ساعت۶غذا بخور ساعت۱۲بیمارستان باش،اینو هم بگم من دو روز قبل سزارین مریض شدم سرما خوردم،خب من غذام رو خوردم همراه مامانم وشوهرم راهی بیمارستان شدم ساعت۹بیمارستان بودم،پذیرش شدم که بهم گفت خیلی زود اومدی نوبتت که ساعت۱۲هست ،گفت خب حالا برو زایشگاه اونجا منتظر باش من رفتم زایشگاه فهمیدن گفتن مریضی گفتم بله انژیوکت رو بهم زدن من همینجوری عرق میریختم تو کولر ها خب از اونجای که من تو کل بارداری ضربان قلبم بالا بود اونجا هم که گرفتن بالا بود حالا برا مریضی هم بدتر فشار روم بود فشارم رفت بالا همش زیر وبالا میشد۱۲/۸یه بار۱۳/۹خلاصه دیدن اینجوری با دکتر تماس گرفتن دکتر گفت دکتر قلب رو صدا بزنین بیاد پیشش دکتر خودش قرار بود ساعت۲بیاد،دکتر قلب اومد نوار قلب گرفتن با اینکه نباید چیزی میخوردم ولی دیگه خیلی صربان قلب بالا رفت دکتر قلب یک قرص ضداسترس همراه یک قلوب اب بهم دادن خوردم ،خب باز منظم همینجوری فشارم رو میگرفتن دیدن پایین نمیاد باز تماس گرفتن بادکتر ،یهو گفتن دکتر داره میاد همین الان میری اتاق عمل منو میگی یهو استرسم شدید تر شد سریع پاهام رو با باند بستن من رو بردن اتاق عمل در اتاق عمل دکتر نگاه به صورتم کرد گفت اینه مریض گفتن بله گفت زود ببرید داخل دکتر ساعت یک اومد بخاطر اینکه وضع من ابن بود خب تواتاق عمل دکتر بیهوشی فشار روگرفت که بالا بود دکتر میگفت خودت که میدونی سزارین خود خواستع هست گفتم بله دکتر هم خیلی ترسیده بود همه دورسرم جمع شده بود هل هلولکی دکتر بیهوشی گفت بیحسی براش انجام میدم خب رفتم رو تخت نسشتم دیدم همش مرد میاد

۴ پاسخ

دکترت کی بود

خب بعدش چی شد

👌👌👌

من همیشه فشارم تا ۱۴میره😐😐💔🤚من عجیبم یا تو😂

سوال های مرتبط

مامان نعنا مامان نعنا ۶ ماهگی
تجربه سزارین قسمت اول
من میخواستم کلا به صورت اختیاری سزارین بشم اما اورژانسی سزارین شدم 🤣
روز دوشنبه سوم اردیبشهت بود که رفتک برای نوار قلب جنین گفتن صبحانه بخور و بیا اینم بگم من هم دیابت بارداری داشتم هم فشتر خون بارداری و روزای اخر فشارم تا ۱۹ هم بالا میرفت
خلاصه سوم رفتم برای نوار اما خوب نبود گفتن پاشو راه برو دوباره یه چیز شیرین بخور بیا دوباره رفتم جنین حرکت نداشت و تماس گرفتن دکترم گفت اورژانسی بفرستینش عمل اخی نگم که چه استرسی گرفتم اون لحظه چون همسرمو‌ فرستادن بره خونه کارت ملیمو بیاره مامانم رفت که لباس خودمو بچمو بیاره تا اونا بیان منو اماده کردن بردن اتاق عمل بگم که پاهام زیر تنم داشت میلرزید
میخواستن سوند بذارن گفتم لطفا تو بی حسی برام بذارین پذیرفتن لباسامو پوشیدم رفتم اتاق عمل اینقدر اورژانسی بود عملم که بعد عمل از شوهرم رضایت عمل گرفتن
تو اتاق عمل فشارمو گرفتن بازم بالا بود دکتر بیهوشی اومد تا بیحسم کنه
ادامه پارت دوم
مامان دخملی💗👼🏻 مامان دخملی💗👼🏻 روزهای ابتدایی تولد
2باورتون شاید نشه۸نفر اومدن فقط دکتر خودش خانم بود از دکتر قلب بگر تا هر دکتری که اونجا بود اومدن وای انقدر مهربون بودن حرفیای دیگه میزدند که من سرگرم بشم دکتر بیهوشی خیلی خوب بود گفت نترس هرکاری بخوام انجام بدم قبلش بهت میگم خب گفت الان سردت میشه میخوام بتادین بزنم به کمرت گفت حالا میخوام امپول بزنم خودت روشل بگیر که دردت نگیر همین که زد من خودمو سفت کردم که دردم گرفت خب امپول دوم که زد درد نگرفت فقط فهمیدم که زد پام بی حس شد اما همه چیز رو میفهمیدم سوند هم وصل کرد بهم اکسیژن وصل کردن یهو فشار افت کرد شندیم گفتن فشار اومده رو چهار دکتر بیهوش دست به صورتم میزد میگفت خوبی من نمیتونستم حرف بزنم سرم رو فقط تکون دادم داشتم میشیندین که میگفت به دکتر بگین زود بیاد کار عمل اینو انجام بده که حالش بده راستی این وسطا برام اهنگ هم زده بودن🥹😅یه امپول دیگه زدن دوباره فشارم برگشت یهو حالت تهوع گرفتم بخاطر همون اب بود دیگه یه امپول دیگه زدن خلاصه عمل شروع شده من تکونا رو حس میکردم یه اخ گفتم صدای نی نیم اومد بعدش هم سرکلاژ وپساری رو در اورد ،خداروشکر که دکترم و ادمای بیمارستان و اتاق عمل عالی بودن،پمپ درد هم داشتم اما درد بدش برامن خیلی بود🥲
مامان رادوین مامان رادوین ۸ ماهگی
پارت سه ...
خلاصه بیمارستان خوبی نبود اتاق خیلی کوچیک بود همراه من چون سرویس بهداشتی فرنگی استفاده نمیکرد مجبور بود بره طبقه ی پایین و برگرده ... من صبح ک کیسه ابم پاره شد سریع رفتم بیمارستان گفتن برو با اسانسور زایشگاه ...زایشگاه که رفتم گفتم کیسه ابم پاره شده گفتن نترس اشکال نداره بعدم ازم سوال پرسیدن و گفتن خودت سزارین میخواستی گفتم اره گفتن نمیخوای طبیعی گفتم نه نامه دارم از پزشکم و فرم پر کردن و مدارک پزشکیم گرفتن (ازمایش-سونو ان تی-دکتر قلب-بیهوشی و...)شناسنامه و کارت ملی پدر و مادر هم باید همراهتون باشه ...بعدم لباس بهم دادن و خون گرفتن و نوار قلب و... ، سوند بهم وصل کردن که اونم درد زیادی داشت اماده ام کردن رفتم اتاق عمل ...داخل اتاق عمل ک شدم دکتر انصاری دیدم و با مهربونی اومد پیشم و گفت نگران چیزی نباش همه چیز اوکی بعد رفتم رو تخت و دکتر بیهوشی اومدبیهوشم کرد به هوش که اومدم درد زیادی داشتم خیلی درد بدی بود فک کردم پمپ درد بهم وصل نکردن ب پرستار گفتم گفت وصله دکمه را فشار بده تا اثر کنه بعدم اومدن شکم
فشار بدن که خیلی درد داشتم و نذاشتم درست فشار بدن بعدم پسرمو اوردن نشونم دادن و گذاشتن تو بغلم
بعدم دوتا اقا اومدن گفتن اروم از روی این تخت بیا روی تخت دیگه که اونم خیلی درد داشت و ب سختی تونستم برم بعدم بردنم اتاق و باز گفتن از رو تخت برو روی تخت اتاقت اینکار با درد زیاد بود و سخت🥲😮‍💨
مامان مهربانو مامان مهربانو ۷ ماهگی
تجربه زایمان 2
دیگه عمه ام اومد خونه به مامانم گفت نه این داره ورم میکنه
ببرش زایشگاه
ما اومدیم زایشگاه دیگه ورمم انگشتم بیشتر شده بود تا دونه هامو نشون دادم با دکتر تماس گرفت دکتر گفت ختم بارداری کهیر بارداری از مسمومیت حاملگی هست و ختم بارداری
من رفتم معاینه شدم یک ساعت بودم سوزن فشار گرفتم شش ساعت اون ها میگفتن دردت خیلی زیاده ولی من حس نمیکردمش یعنی میتونستم تحمل کنم ۶ ساعت سوزن فشار گرفتم هنوز همون یک سانت بودم ولی تمام بدنم دیگه ورم کرده بود تمام دستام
کل بدنم کهیر زده بود میخارید
دکتر اومد گفت به نظر من عمل کن به همسرمم گفته بود من ده تومن هزینه خودمو میگیرم.
منم دردم زیاد نبود گفتم ول کن عمل نمیکنم ولی خب وضعیتم بدتر میشد کهیرام زیادتر ماما میگفت تا سه روز میتونیم همینجوری نگهت داریم اگه نیوردی عمل شو دکتر باز اومد معاینه کرد گفت این ورم اا توی رحمت هم افتاده اول یه سانت بود الان یه سانت هم نیستی لگنت هم از ورم داره تنگ میشه از نظر من اورژانسی باید عمل شی دکتر زد اورژانسی ولی مامای بیمارستان نوشت سزارین به درخواست مادر اینجوری هم پول بیمارستان رو دادم هم هزینه پزشک رو دادم
دکتر گفت دهانه رحمت داره بخاطر ورمت تنگ شده از نظر من که اورژانسیه بریم واسه عمل مقاومت نکن
دیگه رفتم عمل کردم نی نی منم با سزارین به دنیا اومد🥲🥲🥲🥲🥲🥲
مامان آلا 🩷🐣 مامان آلا 🩷🐣 ۵ ماهگی
خیلی خلاصه از زایمانم بنویسم براتون
دو شب قبل با درد کمر و واژن رفتم که زایشگاه بستری بشم اما به خاطر اینکه انقباضات منظم و زیادی نداشتم برگشتم خونه ولی دکترم گفت چون ترشحات خونی داری فردا صبح ۱۰ بیا مطب. رفتم و فشارم رو چک کردن ۱۴.۵ روی ۸ بود و خانم دکتر سریع منو فرستاد زایشگاه که بستری بشم. ۱۰:۳۰ رفتم زایشگاه و زنگ زدم که مدارکم رو بیارن برای بستری
اونجا از بچه ان اس تی گرفتن و ضربان قلب ۱۹۰ بود و اصطلاحا تاکی کارد شده سریع مشاوره بیهوشی و عفونی برام انجام دادن (سرفه های خشک داشتم)
تا ساعت ۵ عصر بستری بودم تا دکترم اومد و گفت اینداکشن براش شروع بشه (آمپول فشار) و قرار شد تا ساعت ۷ اگه پیشرفتی نداشتم و ضربان قلب بچه پایین نیومد سزارین اورژانسی بشم (همچنان دهانه رحمم یکسانت بود و سر بچه توی معاینه مشخص نمیشد) خانم دکتر گفتن شاید نشتی کیسه آب داشتی و بچه به خشکی افتاده اما قطعیتی نبود
ساعت ۷ دردام داشت شروع میشد که سرپرستار اومد و گفت سریع شوهرتو بفرست برای بستری عمل من خیلی جا خوردم و گفتن خانم دکتر صلاح عمل دونستن
مامان فندق نمکی🌰💙 مامان فندق نمکی🌰💙 ۲ ماهگی
تجربه سزارین من پارت3
بهشون گفتم این پرده رو بدین پایینتر
ولی خب نمیشد زیاد از من دورش کنن چون جلوی عمل رو میگرفت
و خلاصه حالِ من اینجا بود که بد شد
همش میگفتم یاالله...
و ضربانم رفت بالا و فقط میشنیدم که میگفتن شیب کنین تخت رو
به دکترم گفتم دکتر دارم بیهوش میشم
به شوخی گفتن خوبه دیگه اینجوری ماده بیهوشی هم نمیخواد
حالم ک داشت بد میشد به دکتر گفتم بیهوشم کنیییین
گفت دلت میاد بچتو نبینی؟
گفتم نه ...
چون آرزوم بود ببینمشتوی اتاق عمل🥲
.یه لحظه نفهمیدم چی شد انگار غش کردم
بعد دوباره حالم برگشت و صدای گریه نینیمو کنار صورتم حس کردم
اوردن گذاشتنش رو صورتم و سریع گریه هاش متوقف شد دردشششش بجونممم😭
نگم که چه حس عجیبی بود
کلی حالم بد شده بود ولی امیدم به همون لحظه دیدن نینیم بود
یادمه از دکتر پرسیدم :
دکتر بیهوشم کردین؟
گفت نه اما یه خواب کوچولو رفتی
خلاصه کل سزارین حدود ۲۰ دیقه بود تاجاییکه فهمیدم.
بعدشم که دیگه بخیه و اینا
بعدم اومدن و منو تخت به تخت کردن و بردن ریکاوری
(ادامه تاپیک بعد)
مامان مامان دوتافرشته مامان مامان دوتافرشته ۱ ماهگی
پارت دوم
خلاصه رسیدم من دیگه وارد شده بودم همیشه قبل رفتن تکدانه و کیک می بردم رفتم داخل و الکی گفتم درد دارم دکتر گفت بذار معاینت کنم ببینم چند سانتی و معاینه کرد گفت 1سانتی بدون تغییر و سر بچه کاملا بالاس و گفت حالا حالا وقت زایمانت نیست منم اومدم پایین برم رو تخت برا ضربان قلب تا پاشودم دیدم خونریزی شدید کردم در حدی زیاد بود میخواستم دق کنم خودشون هم ترسیدن گذاشتم زیر دستگاه ضربان بچه خیلی خطر ناک بالا بود گفت خانم آبمیوه بخور راه برو بیا دوباره بگیرم خلاصه منم خوردم و رفتم زیر دستگاه دوباره بالا بود دیگه داشتم دق میکردم همش گریه میکردم گفتن تقصیر خودته استرس داری دوباره برو آبمیوه بخور دیگه حالم از آبمیوه بهم میخورد ولی بخاطر نی نی می‌خوردم دوباره گرفتن خودشون ترسیدن دیگه چون خیلی بالا بود ضربان قلب خودمو چک کردن مال خودم هم زیاد بالا بود و دکتر اومد گفت خانم فایده ندارد حتما نی نی مدفوع کرده قبول کن کیسه آب و پاره کنم اگه مدفوع کرده میری سزارین اگه نه طبیعی میزای بلاخره تو که باید زایمان کنی چه حالا چه بعداً
مامان گیسو مامان گیسو روزهای ابتدایی تولد
سلام تجربه ی من از سزارین 👼🏻🤰🏻

شب قبل از اینکه نوبت داشتم رفتم و کارای پذیرش رو انجام دادم
نوار قلب از بچم گرفتن و من بیست دقیقه نباید تکون میخوردم و تعداد حرکاتش رو ثبت میکردم
شب قبل ۱۲ به بعد هیچی نخوردم حتی اب
صبح عمل منو ساعت ۹ بردن تو اتاق عمل
فضای اتاق عمل رو که دیدم استرس ناجوری گرفتم😰
پرستارا و دستیارا اومدن و تجهیزات یکبار مصرف رو اماده میکردن که یه اقای مسن اومد و فهمیدم متخصص بیهوشی هست ، یه امپول تو کمرم زد و پاهام داغ شدن بهش گفتم من پمپ درد هم میخوام که گفت رفتی تو ریکاوری برات میارم
بعد دکترم اومد که جلوی دید منو گرفتن ،پاهام رو حس نمیکردم ولی چند تا تکون شدید منو دادن در حین اینکه باهام حرف میزد یه لحظه صدای سرفه بچه شنیدم و در حد دو ثانیه صدای گریه بچم😍
بعد صداش قطع شد گفتم دکتر چرا صدای بچم نمیاد گفت داره اطراف رو نگاه میکنه 🤗
پرستار اوردش کنار صورتم 🥰صورتش خیلی کوچیک و داغ بود بعد بردنش ریکاوری
بخیه زدن دکتر حدود بیست دقیقه طول کشید و منو بردن تو ریکاوری
ادامشو تو پست بعدی میذارم
مامان شاهان مامان شاهان ۲ ماهگی
سلااام..
اومدم تجربه ام از زایمان سزارین رو بهتون بگم

1)از اونجایی ک من خیلیییی استرسی بودم از چند روز قبل استرس خیلی بالایی داشتم و اصلا خواب ب چشم نداشتم و چیزی نمیخوردم همش ترس داشتم از زایمان اخه تجربه اولم هم بود میترسیدم اولین بار بود میخاستم وارد اتاق عمل بشم خلاصه روز 29مرداد رسید ک قرار بود من شب ساعت 10برم بیمارستان بستری بشم عصرش رفتم تم تولدی و یخورده وسایل تزیینی گرفتم برا بالای تخت بیمارستانش و تا اومدم خونه ساعت حدود 7نیم بود دیکه گفتم شاممو بخورم ک سبک باشم تا فردا صبحش ک میخام سزارین کنم دیگه ساعت 9شد دیگه ساک و کیف اینا رو گذاشتیم تو ماشین و راهی بیمارستان شدیم دیگه 9نیم من بستری شدم لباسهامو عوض کردن و گفتن بخواب نوار قلب بچه رو بگیرم نوار قلب ک گرفتن همش میگفتن نوارت خوب نیس مال همه نوار هاشون 10دیقه طول میداد مال من 2ساعت بود هرچی میپرسیدم میکفتن بزار درست شه دستگاه صدا میداد میگفتم بهشون اونا میکفتن شارژ نداره بخاطر اینه دیکه تا اینکه گفتن بزار برا دکتر بفرستیم نوارتو دکتر تا نوار دید گفته بود امادش کنین برا اتاق عمل ب من گفتن احتمالا بخای بری اتاق عمل وای من صورتم شد زرد ک دس پام شل شد بردنم ک سوند وصل کنن سریع تا سوند رو زدن دیدم زیر پام گرم شد تا کیسه ابم ترکیده دیگه تا بهم گفتن اماده شو برا اتاق عمل و سوند رو زدن 3دیقع هم طول نکشید دکتر با سرعت اومد و ساعت 1نیم من رفتم اتاق عمل ضربان قلب خودمو بچه خیلی بالا بود از استرس دیگه وقتی صدای گریه شاهانم اومد دلم ریخت انگار تموم دنیا مال من بود خیالم راحت شد ولی خیلیی کوچولو بود 2600وزنش بود منو بردن ریکاوری ساعت حدود 3نیم بود رفتم تو بخش