۸ پاسخ

چقد حوصله داری منم اصلا با وجود بچه زیاد اونم اختلاف سنی کم مخالفم. بچه باید بتونه خودشو از آب گل دربیاره بتونه خودش کاراش بکنه یکی دستشویی رفتنش هنر ب بچه زیاد اوردن نیس ب اینکه براش وقت بزاری بهش برسی اصل کاری تربیت خوب ن اینکه فرت فرت بیاری بعدم اخر خودت نتونی موهاتم یه برس بزنی چ برسه ب اینکه ب خودت برسی

حوصله داریا خواهر تو ی لحظه زندگیشون رو دیدی اون وقتا که تو خونه پدرشون در میاد رو ندیدی خواهر من با اختلاف چهارسال آورده الان به غلط کردن افتاده دوتا با هم سخته چه برسه چندتا .شوهر منکه میگه من بجز این دخترم دیگه بچه نمیخوام

عزیزم فاصله سنی بچه شما خوبه فاصله سنی بچه های من ۱۹ سال است اون خدابیامرزمادرشوهرم گفت پسرت تنهاست یه دختربیارمن گفتم یه دختربیارم مادرشوهرم خوشحال کنم اونم قسمت نشد ببینه من بچه خیلی دوست دارم ولی شوهرم مخالف

و منی که پسرم پنج سالش و‌دومی یکسال واقعا خسته شدم به نظرم فاصله سنی حداقل یه ده سال باش

اشکالی نداره شاید قسمت اینطوری بوده،، منم دخترم کلاس اول پسرم یه سالشه،، خودم‌زودتردوس داشتم ولی شوهرم نمیخواست،،

شوهر منم عاشق بچه‌س با اون باشه دومی و سومی رو هم باید پشت هم بیارم🤒

خودت چرا زودتر اقدام نکردی 14سال که خیلی زیاده

والا من از خدامه شوهرم از بچه خوشش نیاد🤣🚶🏻‍♀️🤦‍♀️ما مثل هم نیستیم
ما روزانه بحث داریم اون میگه بچم ۳ سالش شد یکی دیگه میخوام
من میگم کمتر از ۸ سال حرفش هم نزن

سوال های مرتبط

مامان دیان کوچولو مامان دیان کوچولو ۱۷ ماهگی
مامانا گرفتار شدم تواین ساختمون
یکی از طبقه‌های پایینمون خانمش مربی مهد کودکه
خانواده خوبین هم بچه‌هاش خیلی با ادبن هم خانواده خیلی خوبین
دیشب که شوهرم رفته بود تو پارکینگ دیانم با خودش برده بود بعد خانمش بهش گفته بود که بدین پسرتونو مثلاً من ببرم با بچه‌ام بازی کنی یه ذره بیاد پیش ما
نه بچه منم اصلاً بی‌قراری نمی‌کنه یعنی با همه ارتباط می‌گیره اصلاً ی‌قرار نیستش که پیش کسی نمونه
بعد دیدم شوهرم نیومد بالا بعد نگران شدم خودم رفتم پایین از ترس اینکه من چیزی بهش نگم وایساده بود که این یه ذره اونجا بمونه بعد بیاره بچه رو
خلاصه اینکه بچه رو گرفت و منم کلی باهاش دعوا کردم که چرا بچه رو دادی خونه همسایه
امروز دوباره همسایه‌ام اومد دم خونمون
که بیاد با بچه ما بازی کنه بعد من بهش گفتم که بزار خب بچه شما بیان اینجا با هم بازی کنن
گفتش که نه آخه می‌دونم خسته‌ای و اینا دیگه یه ذره استراحت کن تو من می‌برمش زود میارمش
نمی‌دونم اصلاً انگار نتونستم نه بگم
اعصابم انقدر خورد شد از این کار دقیقاً طبقه بالاییمونم همین مشکل داشتیم هی میومد می‌گفت بچه رو بده من نمی‌دادم اً نمی‌دونم سر این خانم چرا اینجوری کردم حالا نمی‌دونم احساس کردم مربی مهد کودکی یه ذره اعتماد کردم نمی‌دونم چرا انگار
الان ۵ دقیقه است که بردتش پایین
همش نگرانم همش میگم برم بیارمش
به شوهرم گفتم میگه نه این اخلاق تو خیلی بده اینجوری خوب نیست واقعاً الان تو این دوره زمونه نمیشه به کسی اعتماد کرد بعد فردا خدایی نکرده یه اتفاقی هم بیفته میگم مادرش نباید بچه رو می‌داد نمی‌دونم چیکار کنم به نظرتون دارم اشتباه می‌کنم یا یا نه مثلاً مشکل نیست یه نیم ساعت بخواد خونه کسی بمونه؟