امروز صبر وحوصله‌ام زیاد بود

و نسبت به رفتارهای عجیبی که راد تویه این دو سه روزه می‌کنه
خیلی تونستم خودمو کنترل کنم

خدا به داد هممون برسه🤯🤯🤯
فقط میشه خواست که خدایا به من صبر بده یه صبر عظیم

امروز چنان زانوش خورد تو چشمم که تا چند دقیقه چشممو باز نکردم گفتم ممکنه خونریزی، پاره‌گی، جابه‌جایی تخم چشمی چیزی داشته باشم

فقط برای چند دقیقه چشممو گرفته بودمو نه صدایی نه حرفی

راد که داشت بازیشو ادامه میدادو از سرو کولم بالا میرفت

آرنجی که میرفت تو سینه‌امو نوک انگشتایه پایی بود که از کشاله پا رد میشد و …
ضربه‌هاییکه به سر و صورت میخورد

تنها چیزیکه اون لحظه به ذهنم رسید

این بود که مامان برو با دستای قشنگت از نردبومت برو بالا

رفت و منم کوبیده و له پاشدم ببینم چه به سرم اومده

که خدارو شکر چیزی نبود
🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
ولی درد داشت حسابی

بماند که بعدش خونه رو تمیز کرده بودمو رفتم برای راد شیر آماده کردم برای خودم شیر قهوه به خودم گفتم آخیش تموم شد و چه حسه خوبی دارم

حالا بعدش میریم با هم نقاشی میکشیمو شیرشو میدم که یهو کله‌پا شدن رادو دیدم و شکسته شدن شیشه عسلی
صدای جیغه منو …
ترسیدن راد و گریه عزیزه دلم

خدایا به همه مادرا صبر بده تا بتونیم تویه آرامش و با شادی بچه‌هامونو بزرگ کنیم
ما که این سختیو داریم به جونو دل میکشیم این سختی رو همراه با آرامشی شیرین کن❤️❤️🙏🏼🙏🏼

تصویر
۶ پاسخ

مامان راد موهای خودتونم فره ؟

مایی که تو همین وضعیم کل روز. پسری که پر از انرژیه شیشه کمدی که توسط اقا خورد شد و خداروشکر میکنم که خودش چیزیش نشد چون دقیقا همون زیر وایساده بود

تصویر

منم از این کتکا از پاره‌ی تنم زیاد میخورم یه موقع‌ها وسط بازی یه جوری میکوبه تو دماغم که حس میکنم دماغم شکسته اما این جور مواقع همیشه خدا به خیر میگذرونه خدا

خدا برات حفظش کنه

هنوزبش شیرمیدی

چقدر قشنگ نوشتی...💚💚واقعا همه‌ی روزمون آمیخته با این لحظات سخت و آسونه. گاهی وقتا که پسرم خودش بازی میکنه، از تماشاش کیف میکنم و تو دلم قربون صدقه‌ش میرم، دودیقه بعد یهو از این رو به اون رو میشه و بنای گریه و بهونه میذاره. به خودم میگم این همون بچه‌ست صبور باش 😉🥹

سوال های مرتبط

مامان جان دلم🍁 مامان جان دلم🍁 ۲ سالگی
سلام دوستانِ جان حال و احوالتون چطوره؟
بچه ها می گم که نظر شما راجب اصول روانشناسی جدید چیه؟ به نظرتون اینکه هر چیز کوچیکی رو دارن بزرگ جلوه می دن تا بخوان بهمون پکیج آموزشی بفروشن درسته؟🙄 مثلا یکی از مواردی که زیاد تو این پیجا دیدم این بود که می گفتن به بچه مسائل جنسی رو از بدو تولد آموزش بدید و حریمشو یادش بدید و این حرفا. والا منم گول خوردم حدود یک ماه پیش فقط به دخترم گفتم چه کسایی می تونن پوشکشو عوض کنن و جلوی چه کسایی می تونه لباسشو تعویض کنه و جلوی چه کسایی نباید اینکارو انجام بده. مثلا بهش گفتم مامان و مامان بزرگ و خاله و بابا می تونن لباستو عوض کنن ولی عمو و بابا بزرگ نبینن. فقط یکی دوبارم گفتم. الان بچم استرس گرفته تو خونه تنهاییم می خوام لباسشو عوض کنم همش می گه عمو نبینه بابا نبینه😐 چه حماقتی کردما الان خیلی زود بود باید می زاشتم حداقل ۳-۴سالش بشه بعد.
یا مثلا پیج آکادمی تربیت می خواستم ۳۷۰۰ پکیج برای از شیر گرفتن بهم بفروشه که دوستم نزاشت بخرم آخرم فهمیدم بچه با بچه فرق داره و خودم باید قلق بچمو پیدا کنم و خودم موفق شدم از شیر بگیرم چون خیلی از چیزایی که جسته و گریخته می دیدم تو این پیجا اصلا رو بچه من جوابگو نبود.
مامان اهورا مامان اهورا ۲ سالگی
کاش یه مکان هایی بود مثل مهد کودک که بچه هارو از یک ساعت تا چند روز نگه میداشتن جاهایی که ادم بتونه بهشون اعتماد کنه و خیالش جمع باشه اگه بچشو میزاره پیششون بچش غذاشو میخوره پوشکشو به موقعه عوض میشه به موقعه و به اندازه میخوابه و به بچه اسیب نمیرسونن خلاصه یه چیزی مثل مرکز پرستاری کودکان ادم خیالش از بابت بوه راحت بود من خیلی نیاز دارم اهورا برای چند ساعت هم که شده از من فاصله بگیره و نبینمش مثلا دوتاسه ساعت نیاز دارم به اینکه تجدید قوا کنم کمی اروم بشم کمی به خودم برسم کمی با دوستام باشم بدون بچه کمی برم خرید بدون بچه اهورا خیلی شرو شیطونه اینقدری که هیچکجا بدون خودم نکهش نمیدارن مادرم که وقتی میزارمش پیشش روانی میشه از دستش خواهرمم دوتا پسر داره صد برابر بد تراز اهورا خانواده شوهرمم از پس اهورا بر نمیان دوست داشتم یکی از این مراگز بود تا من بتونم حداقل برای چند ساعت مال خودم باشم ناشکری نمیکنم خدارو شکر پسرم سالمه وکنارمه میدونم خیلی از مادرا به این مراکز نیاز دارن از وقتی اهورا بدنیا اومده یه بازار بدون استرس نرفتم یه غذای بدون اعاصاب خوردی نخوردم یه فیلم درست و حسابی ندیدم حتی یه حموم بدون دنگو فنگ نرفتم شوهرمم نمیتونه اهورارو نگه داره وقتایی که خونه است اینقدر اهورا از سرو کولش بالا میره و تو دستو پاش میپیچه کلافش میکنه اخرشم به دعوای پدر پسری ختم میشه و ناز کشیدن شوهرم از اهورا که گریه نکنه دلم تنگ شده برای اون روزایی که دوتایی با شوهرم میرفتیم بیرون یا وقتایی که میرفتم خونه مادرم اینا بدون هیچ تنش و اشوب و اعصاب خوردی های که اهورا برام درست میکنه اونم بچست درک میکنم نیاز داره انرژیش رو تخلیه کنه فقط کاش همچین مراکزی وجود داشت
مامان گیلاس مامان گیلاس ۲ سالگی
مامانایی که بچه ی دو ساله دارین
چیکار میکنین با چالش های دوسالگی؟؟ 😂
این حس استقلال و مالکیت‌شون خیلی قوی و دهن سرویس کنه حکم ناموس داره براشون 😂😂
من امشب شام پسرم زود دادم که زود بخوابونمش🫠
دو ساعت اینا شیطنت کرد و... خلاصه اتاق بخوابیم یهو گفت مامان بستنی😐گفتم نداریم الان 🫢
گفت پس آب‌نبات 😳گفتم اونم نداریم مامان😐
گفت پس موز شکلاتی بده😐
گفتم باشه 😍 😂
رفتم ی موز خرد کردم با سس شکلاتی آوردم براش بخوره
چند تیکه خورد فقط کشید کنار 🫠بقیه ش مونده بود تو ظرفش
منم گفتم حیف خودم خوردم 😐😄
خوردن همانا و قشقرق به پا کردن پسرم همانا
ینی خووون گریه میکردا😢😐😂
چرا خوردی، گفتم میرم برات میارم باز
میگفت نه همونی که خوردی رو بده بیرون 😅😂ینی یکساعت تماااام گریه کرد که اونو بده بیرون 🤣🤣خدایی نمیدونستم بخندم یا گریه کنم
آخه بچه چجوری بدم بیرون 😄به هیچ صراطی مستقیم نشد که نشد
آخرشم با گریه خوابید بچم 🫠
اینم موز پرماجرا 🤣