من دخترمومیبرم مهدکودک غیرانتفاعی الان ۴ماهه...وابسته ام بودشدید...عصبیم میکرد...یک هفته ای باهاش رفتم نیم ساعت یه رب میذاشتم تااینکه عادت کردیعنی باورم نمیشددخترم بدون من بمونه...الان میرم بازارمیرم دندونپزشکی کارهامومیکنم راحت..دخترمم خیلی بهترشده بااسباب بازی بازی میکنه خسته میشه میادمیخوابه....هرموقع هم ازخواب بیدارمیشه میبرم حتی شده یک ساعت....ازهمه نظرمهدخوبه..بجزاینکه بچه تندتندمریض میشه متاسفانه...الان چون عادت کرده فقط موقعی که کاری برام پیش بیادمیبرم میذارم...خونه هیچی نمیخورداونجابچه هارومیبینه خوراکشم خیلی خوب شده
آییییی حرف دل منو زدی🥲🥲🥲
اخ اخ گفتی
من تا قبل دو سالگی پسرم واقعا اینجوری بودم الان یکم بهتر شده مستقل تر شده کمتر به من میچسبه شاید یکم بگذره بهتر بشه نگران نباش
خارج کشور اینجوریه دوست من آلمان زندگی میکنه از شنبه تا پنج شنبه بچه اش نمیبینه پنج شنبه ظهر میاد پیششون تا جمعه باز شنبه صبح برمیگرده به اونجا
به عنوان مربی مهد، چیزی که میبینم اگر یه مادر خانه دار بودم، بچه ام رو مهد نمیگذاشتم
شما یه مادری ببین چه جوری از پس یه بچه برنمیای، مربی مهد هرچی هم خوب باشه باز یه جایی کم کاری میکنه ونمیتونه همه رو با هم وبه خوبی نگه داره
من دلم یه گریه ی حسابی میخواد
کدوم شهری بیارمن نگه دارم
یعنی منم مغزم داره سوت میکشه .ولی نجمه ماهیچوقت دیگه ماله خودمون نیستیم این خیلی غم انگیزه این رنجو استرس تا اخر عمر باهامونه .فقط من ارزو دارم کاش شوهرم بیشتر کنارمون بود مثل قبل مارو ببره بیرون راذمه ببریم پارک خانه بازی لااقل یکی دوساعتی بهش خوش بگذره و خودم روحیم عوض شه منه بدبخت نه شوهرمو دارم نه بیرونی نه جایی بریم نه پول داریم که بریم مسافرت بریم رستوران برم براش اسباب بازی و بازی فکری بگیرم براش .یعنی تمام چیزایی که تو میگی منم دارم اما من سکوت میکنم این مشکلاتی هم که گفتم هم هست بی بی پولی نبود همسرم دلم میخواد کلی مواد غذایی و خوراکی جدید براش بخرم که لاقل تایم خوردنش متفاوت باشه اونم همش تکراری .دلم میخواد کلی کتاب و چندتا بازی فکری بگیرم که پول نیست .زمستون داره تموم میشه دلم میخواست نفری ی دست لباس گرم بگیریم که اونم پول نیست .منم هرشب فکر میکنم به لین قضیه دوتا عروسی چندروز دیگه دعوتیم واسه هممین ذهنمو درگیر کرده همینجور خرید عید. دلم میخواد بچه هارو ببرم چکاب بهداشت شوعرم نیست باید انقدر صبر کنم ی روز خونه باشه . از صبح که بیدار میشم تا شب دارم واسه دوتا بچه مادری میکنم حتی ی گوشی جرعت نمیکنم دست بگیرم اخه رادمهر نمیده بهم باباش شبا گوشی نشونش میده اینستا منم بخوام مثل اچن رفتار کنم نمیشه یعنی قایمکی یا موقع هایی که خوابه گوشی دست میگیرم .باورت میشه هفته ای ی بار خونه جارو میزنم وقتش که میرسه از صبح با کلی استرس نمیدونم کی انجام بدم که این یکی خواب باشه اون یکی اذیت نکنه اخرش هم جور نمیشه میوفته عقب ی جارو زدن ساده هم نمیتونم انحام بدم وقتی هم حارو میخوام بزنم ده بار این جارو برقی و خاموش میکنه منم دیگه از بس داد میزنم روانی میشم
وای زندگی منو توصیف کردی من یه درجه بدترم
پسرم همش میکوبه میشکنه ضرر میزنه
حالا با همه این حرفا و اذیتا من دلم میخاد دخترم یسره پیش خودم باشه ترجیح میدم یکی دو ساعت که میخابه استراحت کنم مال خودم باشم اما باز دلم تنگ میشه کنار دخترم دراز میکشم از تنهایی و غریبی وابسته بچم شدم
ولی من یک ثانیه اگه پسرم ازم دوربشه میمیرم شوهرم التماسم میکن که بذارم باهاش بره بیرون یکم بچرخن من نمیذارم میمیرم اگه پسرم خونه یه دقیق نباش خدایش هم خیلی ماشالله شیطون هست پدرمو درمیاره گلوم ازدستش پاره شدانقددادمیزنم امروز ۳ بار رومبل رفت افتاد ولی نمیتونم یک دقیق ازش دورباشم
سلام عزیزم خوبی؟واقعا راست میگی منم همینجور واقعا خسته شدم هیچ نیرویی ندارم خستهام هرچند میرم خونه مامانم ولی انگار بازم خستهتر برمیگردم خونه من دوتا دارم تازه چندروزه اینقدر بیحالم همش سرم گیج میره نمیدونم بخدا من سخت میگیرم یا نه ولی واقعا هیچ توانی برام نمونده😭😭😭😭خداحفظشون کنه ولی بیچاره مامانا 🥲🥲
وایی ک چقد حقه تا حالا یکساعته دختر منو کسی نگه نداشته
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.