سلام مامان های گل منم زایمان کردم ..ایشالا قسمت همه شما مادر های عزیز ........‌‌من همون‌طور تووی تاپیک های قبلیم بود آمپول ریه زده بودم وترشح های قهوه ای داشتم بعد آمپول ها اول یه چند روزی استراحت کردم تا ۳۷ کامل شدم ترشح های خونی داشتم حالت خون مرده ۲ بعدازظهر رفتم معاینه شدم وبستری شدم توی بیمارستان تأمین اجتماعی قزوین یعنی به معنی کامل مرگ رو به چشم خودم دیدم خیلی سخت زایمان کردم اگه مامای همراه نگرفته بودم کارم ساخته بود آنقدر بعد معاینه ام میکردن که نگو منو خیلی اذیت کردن ساعت ۱۵..۲۲ دقیقه زایمان کردم وبعلت کم خونی خونریزی پیدا کردم واونجا آنقدر پریدن رک شکمم آنقدر دست بردن تو رحمم که مردم حالم بعد شد سرمو شیاف زدن تا یه کم قطع شد گفتن که خونریزی اکه قطع نشه باید خون بزنی .......خواهش میکنم ازتون اگه کم خونی داشتین حتما درمان کنید عزیز های من سرسری نگیرید .. خلاصه آنقدر معاینه اینا کردن پریدن روشکمم حالم بده خیلی خاطره زایمان بعدی بود برام خداشکر سالمه پسرم اگه واقعا طبیعی نمی‌تونید نرید برید سزارین بیهوشی راحححححتتتتتت

۱۱ پاسخ

به سلامتی ایشالا زیر سایه پدرمادربزرگ شه
همه اینا درست میشه یادت میره
عکس نی نی رو نشونمون بده😅

مبارکه عزیزم

مبارک باشه عزیزم منم تجربه خوبی از زایمان اولم نداشتم امیدوارم دومی خوب باشه
ولی خوبیظ این بود ک بچم سالم بود تو هم خوشحال باش دیگه بچت سالمه و میری خونه ❤️

خانواده شوهرم نمی‌زارن ولی گفتم شما همه خرج زیبای میکنی من خرج سزارین میکنم مگه هرساله بچه میارم

به سلامتی ولا منم همین ترسوداشتم هزاربدبختی کشیدم تاسزارین دلخواه شدم همه میگن پول نده طبیعی بیارمن میگم ولا سزمیارم من زن ساده ی زیادخرج نمیکنم اهل عمل گونه ناخن گذاشتن عمل زیبای نیستم پس پول خرج زایمان میکنم گوربابای هرکس مخادجلوم بگیره شوهرم رضایی

عزیزم 🥺امیدوارم بزودی حالتون بهتر بشه
کل بارداری بخاطر استرس ادم حالش بد هس دیگ زایمانم بخاد اینجوز بد باشه واویلا
منی ک از طبیعی میترسیدم الان ترسم بیشتر شد و ۱۰۰٪سزارین انتخابمه😩
انشالله گل پسرتون ب سلامتی و دل خوش بزرگ شه و موفیقت هاشو ببینی❤️🌈

الهی عزیزم بسلامتی خداروشکر ک خودتو نینی خوبید😍❤️

کلا بسلامتی قدم نو رسیده مبارک باشه😍😍😍انشاالله به سلامتی .سزارین هم میگن درد بعدشه نمیدونم والا .اره سخته خواهر من وقتی زایمانش تموم شد جون نداشت خیلی بدحال شد کم خون بود قبلش خون‌وصل کردن.

خداروشکر ب سلامتی فارغ شدی قدمش پر برکت
گلم ی سوال امپول ریه رو از کی شروع کردی به زدن؟؟

بستگی داری ادم های کاربلدی میان واسه زایمان یا تازه وارد ها

اما من دوتا زایمان های طبیعیم را راحت زایمان کردم

سوال های مرتبط

مامان Noora🐥 مامان Noora🐥 ۵ ماهگی
زایمان 1
سلام مامانا
منم بالاخره 30 تیر ماه زایمان کردم و دختر قشنگمو بغل گرفتم
حالا میخوام تجربه زایمانم بگم 29 تیر از صب ترشح خونی داشتم درد هم داشتم ولی با فاصله های زیاد که کم بود از ظهر ترشحاتمم بیشتر شد منم دوش گرفتم و ورزش کردم و پله بالا پایین کردم تا شد شب شب بعد از خوردن شام ساعت حدودای 9 به بعد دردای من اوج گرف به 10 یبار رسید بعد تا نیم ساعت که حاضر بشیم بریم دیدم دردام خیلی دارن بیشتر میشن رسیدیم بیمارستان مهدیه بعد از معاینه و اینا گفتن 2 سانتی ولی بخاطر خونریزی و ترشحات خونی حتما باید بستری بشی چون خطرناک ساعت 1 من بستری شدم رفتم اتاق زایمان
تا 3 خودم درد کشیدم اومدن معاینه کردن همون دو سانت بود
بعد شروع کردن به دادن دارو تا صب ساعت 10 4 دوز دارو گرفتم دردام خیلی شدید بود و فاصله نداشت تا دردام میخواست یکم آروم بشه بازم بهم دارو میدادن ساعت 10 دوباره معاینه شدم با همون 2 سانت بودم ولی از درد دیگه نای حرف زدنم نداشتم... همراهم اومد پیشم وقتی منو دید فهمید که دیگه من حالم واقعا بد و دیگ دارم واقعا میمیرم... من تا ساعت 12 باز همونجور درد کشیدم دیگه آخر دیدم نه باز معاینه شدم و همون دوسانتم و هر چقد التماس میکنم که اگر قرار بود دهانه رحمم حتی یکم باز تر بشه باز می‌شد اصلا نگاه نمیکردن
مامان نازم مامان نازم ۱۰ ماهگی
مامان نی نی مامان نی نی ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳
خلاصه اپیدورال رو برام تزریق کردن و دردش از آمپول هم کمتر بود برام .
بعد زدن اپیدورال دردها خیییلی کمتر شد و حتی وسط انقباض ها خوابم میبرد .
معاینه کردن ساعت ۱ و گفتن ۹ سانت شدم و عالی پیش رفتم . بعدش ساعت ۲ معاینه کردن و ۱۰ سانت فول بودم. و ورزش های لگنی و زور زدن ها فقط موقع انقباض ها شروع شد . قسمت افتضاح ماجرا همینجا بود.
من از ۲ تا ۴ عصر زور میزدم و بچه نمیومد و‌میگفتن بخاطر اینه که عضلات لگن خیلی سفتی دارم و رحم حالت مکش داره و اجازه نمیده سر بچه وارد لگن بشه

۲ ساعت جهنمی بود خییییلی ، از همه قسمت ها سخت تر بود .انقدر زور میزدم که کبود میشدم و مرگ رو‌جلوی چشمم می دیدم . دیدن نتیجه نداره و دکتر زنگ زد گفت ببرینش اتاق زایمان .

بعد که دکتر هم اومد و من روی تخت معاینه بودم دونفر از راست و چپ شکممو فشار خیلی شدید با مشت میدادن و منم زور میزدم و دادم به آسمون بود .
واقعا این قسمتها بسیار بد بود و من گریه میکردم و التماس میکردم منو سزارین کنین .
خلاصه بعد ۲۰ دقیق فشار رحمی که دادن پسرم دنیا اومد .

و من بسیار تجربه تلخی شد برام و سر پسرم هم توی کانال زایمان حالت کشیده گرفت ولی گفتن بعدها خوب میشه .
موقع بخیه زدن هم اصلا نمیتونستم تحمل کنم و با گاز انتوکس تحمل کردم و خیلی هم بخیه خوردم تقریبا تا یک سانتی مقعد .‌

بعد رفتن از اتاق زایمان دوباره ماما های زایشگاه منو معاینه کردن ....با وجود بخیه ها.
و یهو گفتن بخیه ها باز شده و خیلی درد داشتم و مدام معاینه میکردن و رحممو فشار میدادن و من میمردم و زنده میشدم .خودش یک زایمان جدا بود انگار

بعد باز دوباره گفتن نه بخیه ها هست و اوکیه .
شیفت عوض شد و دوباره مامای جدید منو فشار رحمی داد