به یادگار بمانه از اولین تجربه زایمانم🙃
سلام به همه مامانایی که چشم به راهی دارن ‌🤩

پارت اول
صبح روز شنبه حدود ساعت ۵ دردام شروع شد قبلش تو خواب یکی دوبار از درد پاشدم ولی انقدر خوابم میومد بهش بی اهمیت بودم ولی دیگه برا نماز که پاشدم دیگه نتونستم بخوابم چون قبلش درد نداشتم گفتم حتما دردای کاذبه با تنفس ردش میکردم دیدم خیلی دردام زود به زود انگار میگیره گفتم بزار زمان بگیرم دیدم تقریبا شش دقیقه یبار انقباض شروع میشه دیگه به حدی بود که نمی تونستم دراز بکشم میرفتم سر توالت فرنگی میشستم حدود ساعت شش و نیم هفت به دکترم پیام دادم گفت برو بیمارستان من به خانم فلانی میگم بیاد من خودم سفر کاری بودم ساعت نه می تونم خودمو برسونم
به خودم گفتم خب اگه احتمال زایمان باشه دیگه تا نه که نمیزام و بزار دردام رو تا جایی که میشه تو خونه تحمل کنم که دکترم هم برسه
از طرفی هم می دونستم که از ۳۸ هفته به بعد اگه درد با خونریزی یا پاره شدن کیسه اب یا کم شدن حرکت بچه باشه باید بریم بیمارستان وگرنه درد کاذبه خب من اون سه تا علائم رو نداشتم
خلاصه به جایی رسیدم که دیدم چند دقیقه ای که توالت فرنگی بودم سه تا انقباض شدید گرفتم و دیگه نتونستم تحمل کنم به همسرم گفتم پاشو بریم بیمارستان اومدم لباس بپوشم دیدم یکم خونی شده بودم دوباره دردم گرفت رو دوزانوم نشستم زمین و دستمام رو گذاشتم رو صندلی و خم شدم و نفس کشیدم که رد شه چند ثانیه بعد کیسه آبم پاره شد دیگه همسرم زودی کمکم کرد و سوار ماشینم کرد که بریم بیمارستان
یعنی این زمانی که از خونه تا برسیم بیمارستان یه قرن طول کشید انگار
راستی اینم بگم که کیسه ابم که پاره شد دردام بهتر شد

۳ پاسخ

عزیزم چند هفته بودی دردت شروع شد؟

عزیزم من الان درد دارم ولی منظم نیست همراه با انقباضم نیست ولی خب بازم شبا خیلی درد دارم ۳۷هفته و چهار روزم یعنی بنظرت امکانش هست تا ۳۸هفته دردام بیشتر بشع زایمان کنم الان دهانه ی رحمم دو سانت بازه؟

عزیزم وقتی کیسه آب پاره بشه چقد وقت داریم خودمون و برسونیم بیمارستان ؟

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
شبش از بس گریه کرده بودم دیگه نا نداشتم ، قبلش هم دکتر اومده بود برام معاینه تحریکی انجام داد یکمی ترشحات خونی داشتم دیگه تو اتاقه هم تنها بودم اجازه ندادن مامانم پیشم بمونه مامانم از روز اول بستری پیشم بود تا روز مرخص شدنم ولی شبا نمیزاشتن ، خلاصه که ساعت یک و نیم دیدم ی پرستار اومد گفت بخواب آن اس تی بگیرم تا گفت سرش داد زدم که نمیزارم ولم کن خستم کردی گفت قول میدم اخریشه دوباره نیم ساعت تحمل کردم به محض اینکه تموم شد گفتم درو ببند می‌خوام بخوابم خواهشاً کسی دیگه تو اتاق نیاد ، ولی اینو بگما پرستارای بیمارستان دنا واقعا پیگیر و مهربون هستند ولی تنها ایرادش اینه که خیلی مقرراتی و رو اصول هستن اکه ی بیمارستان دیگه رفته بودم سریع سز میکردن ، دنا میگه تا زمانی که بدونیم طبیعی میشه طبیعی ، خلاصه ما شب خوابیدیم صبح ساعت شش دوباره شروع کردن به آمپول فشار همون درد ها شروع شد همون درد های کاذب گفتم دکتر کی میاد گفت هشت اینجان ، دکتر ساعت هشت اومد معاینه کرد باز گفت میگم حس نکردی کیسه این می‌ریزه گفتم نه گفت نشتی داری گفت باید کیسه اب رو بزنم منم گفتم فقط ی کاری کن من راحت شم اومد کیسه اب رو سوراخ کرد نگمدبراتون که چقدر حجم آب زیاد با ی بوی خیلی بدی داشت کیسه ابم که خالی شد تمام تنم مخصوصا پاهام افتاد به لرزیدن آنقدر می‌لرزید که گفتم کنترلش دست خودم نیست ، چون از قبل هم به سیاتیکم فشار اومده بود بخاطر اون بود ، ولی کیسه اب رو که زدن زیرمو عوض کردن دردهای اصلی خودم شروع شد حالا آمپول فشار بود درد خودم بود دستگاه هم وصل بود رو کمر بودم درد ها اول از ده دقیقه به ده دقیقه بود درد ها مثلا ی دفعه همزمان کمرت داغ می‌کنه و میزنه به پاهات همراه با فشار زیاد که با هر دردی میمیری و زنده میشی
مامان 👶🏻hirad💙 مامان 👶🏻hirad💙 ۲ ماهگی
۳۹ هفته و ۴ روز بودم دیدم خبری از دردا نیست و تو شهرمون هم سزارین انجام نمیدادن گفتن نباید شاخصه ی طبییمون بیاد پایین منم وزن بچم داشت میرفت بالا و نظرم شد سزارین..که از طریق دوست همسرم معرفی شدیم به یه دکتر شهری دیگه و رفتم ۳۶ هفته و ۴ روز نامه سز گرفتم هزینشم تسویه کردم اومدم خونه فرداش صبح یعنی صبح روز چهارشنبه دردام شروع شد...کمر درد بشدت زیاد که دردام ۳ دقیقه ای یه بار بود رفتم معاینه گفت ۲ سانتی برو ورزش و اینا انجام بده وقتی دردات زیاد شد و نتونستی تحمل کنی بیا ..منم گفتم خب حالا که شروع شدن بزار همین طبیعی رو برم..از ظهر تا شب ساعت ۱۲ دردام نامنظم شد ۱۰ و ۱۵ دقیقه ای یه بار..و ازونجایی که باید میرفتم بستری شم زنگ زدم دکتر که تاریخمو عقب بنداز ..شب ۱۲ به بعد دردام دوباره شدیدددد شد در حدی که تا ۸ صبح تو خونه درد کشیدم و فقط جیغ میزدم و پتو رو گاز میگرفتم و میگفتم یا زهرا ..۸ صب روز پنجشنبه رفتم بیمارستان گفت ۳ سانتی اما اینجا بستری نمی‌کنیم باید ۴ باشی برو یه بیمارستان دیگه..منم دردام خیلی زیاد بود نتونستم بیشترشو تحمل کنم همسرم زنگ زد به دکتر گفت دردام شروع شدن الان بیارمش برا سز اگفت نه امروز عمل زیاد دارم شب بیار بستری کنیم برا فردا صبح منم بیمارستان بهم گفت این بچه تا ظهر بدنیا میاد دیگه میل با خودته که بستری شی برا طبیعی یا بری شهری دیگه برا سز ..بعدش..
مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
یک روز قبل از روزی که زایمان کردم صبح که از خواب پاشدم دیدم لباسم خونی شده استرس گرفتم سریع اومدم به دکترم زنگ زدم گفت پاشو بیا بیمارستان به شوهرم زنگ زدم سرکار بود مرخصی گرفت اومد رفتیم بیمارستان معاینه کردن گفتن یک سانته دهانه رحمت و برو اگه درد داشتی یا خونریزیت بیشتر شد بیا رفتم خونه شب که شد از ساعت دوازده بچه خودشو هر نیم ساعت یبار سفت میکرد درد می‌پیچید داخل کمر و دلم و نفسم می‌گرفت قبلاً هم این دردا رو داشتم حدود دو ماه بود ولی ایندفعه شدتش بیشتر بود هر چقدر خواستم شوهرمو بیدارکنم دلم نیومد و گفتم آخه من امروز ی سانت بودم ی ساعت هم تا بیمارستان راه بود گفتم الکی این راه رو نریم خلاصه تا ساعت شش صبح به خودم می پیچیدم تا شوهرم میخواست بره سرکار گفت میخوای بریم بیمارستان گفتم نه آخه من دیروز ی سانت بودم و خلاصه نمی‌تونستم بشینم یا دراز بکشم فقط راه میرفتم دردش قابل تحمل تر بود و حدودا شده بود یک ربع یکبار
ساعت یازده صبح زنگ زدم شوهرم گفتم دردش زیاد شده بریم بیمارستان ی چک بکنن من تشخیص نمیدم این درد زایمانه یا نه خلاصه تا بریم بیمارستان شده بود ساعت سه و نیم و درد ها بین راه خیلی زیاد شدن تا رسیدم گفتن شش سانت هستی و ماما اومد کیسه آبم رو ترکوند. درخواست اپیدورال کردم و اتاق خصوصی و ماما خلاصه اومدن اپیدورال کنن نیم ساعت طول کشید و خیلی بد بود دکتر گفت نخاعت تنگه ی درد بدی مثل برق گرفتگی ی دفعه می‌پیچید داخل پای راستم و جیغ می‌کشیدم و همراهش هم انقباض داشتم حدود پنج دقیقه یبار خلاصه تموم شد درد کمر و دلم از بین رفت ولی حس فشار زیاااد قابل تحمل نبود
مامان دیانا مامان دیانا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی من👇

امروز ۴۰ هفته تموم شده بود وارد ۴۱ هفته شده بودم رفتم بیمارستان برای معاینه که بهم گفتن شرایطم خیلی خوبه و ۳ سانت رحمم بازه منم دردی نداشتم..
ساعت ۴ و نیم بستری شدم بهم سرم و آمپول زدن تا ساعت ۵ دردام کم کم شروع شد در حد درد پریودی خیلی خفیف هر دو دقیقه می‌گرفت تقریبا ۴۰ ثانیه طول می‌کشید ولی خیلی خفیف بود جوری که من خوابم گرفته بود🫢
تا ساعت ۵ و نیم کیسه آبم پاره شد و تقریبا دردام بیشتر شد یکم راه رفتم و رو توپ نشستم و دردارو با تنفس کنترل میکردم
همون موقع دکترم رسید پرسید که احساس مدفوع نداری؟ منم گفتم که چرا دارم بعد معاینه بهم گفت دیگه رو توپ نشین خیلی سریع داری پیشرفت میکنی🫠
ساعت ۶ برام آمپول هیوسین زدن که یکم آروم شدم ولی دردام زیاد شده بود تا ساعت ۶ و رب که دیگه نمیتونستم تحمل کنم و احساس زور داشتم منو بردن اتاق زایمان و تقریبا تنفس و اینا دیگه کارساز نبود داد میزدم ولی خب زیاد طول نکشید دو تا زور زدم و ساعت ۶ و نیم دخترم به دنیا اومد😍
درد داشت بخیه هم خوردم ولی خوبیش این بود زیاد طول نکشید و زود این روند تموم شد🫠🫠
مامان دلوین 🐣 مامان دلوین 🐣 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی قسمت دوم

توی اتاق سه تا تخت بودـ من اولین بیمار بودم. معاینه دو سانت بودم. قرص زیرزبونی برای چهارساعت اول دادند. من تا قبل بستری هیچ انقباضی نداشتم و اصلا نمی دونستم انقباض چیه اما وقتی قرص رو دادند و درد به کمرم پیچید فهمیدم اون انقباض که میگن اصلا شوخی نیست. یهدخانم دیگه هم بستری شد با دو سانت که یک ساعت بعد دردش شروع شد و زایید بچه دوم یا سومش بود ولی من بچه اولم بود 😥 تا چهار صبح قابل تحمل بود. ساعت چهار قرص دوم رو دادند که فشارهام شدیدتر شد و کم کم حوالی ساعت ۹ دردام شدید شد طوری که می پیچیدم به خودم و حتی داد می زدم. توی همین فاصله سه تا سزارین اوردند و بردند. ساعت ۹:معاینه ام کردند نزدیک پنج سانت بودم. به حدی درد داشتمکه جونم دراومد. اونجا کار جدی شد. اول دکتر بیهوشی امد رو به دیوار نشستم تا روی کمرم تزریق انجام شد برای بار اول اپیدورال. بعد کمی دردم اروم شد البته فقط درد کمر. مامای همراهمم اومد هر وقت دردام شدید می شد ماساژم می داد. بعد از اپیدورال ورزش هایی که مامای همراه میگفت رو انجام می دادم. کیسه آبمم قبلش پاره شد و یه حجم زیادی از آب گرم از بدنم خارج شد. حین ورزش ها خونریزیداشتم. انکار هیچ کس رو نمی دیدم تمام بدنم درد بود و فشار... ورزشها رو که انجام می دادم همراه انقباضات بود ولی من مدام نفس گیری می کردم. تا شد هشت سانت و مامای مسيول و مامای همراه رفتند سراغ اموزش فشار من برای بیرون امدن سر بچه....
مامان یوتاب مامان یوتاب ۱ ماهگی
مامان محمد امین🚙🩵 مامان محمد امین🚙🩵 ۲ ماهگی
صبح با یه حالت واژن درد از خواب بیدار شدم حس میکردم واژنم داره هوا میره ولی دردش درحدی نبود که مطمعن باشم نشونه زایمانه دو سه بار پشت سرهم رفتم سرویس همش حس میکردم جیش دارم سری اخر که رفتم یه مایع مایل به زرد ازم خارج شد مطمعن نبودم که کیسه اب باشه اومدم بیروم لباسموعوض کردم پد گذاشتم دوباره خیس شد ولی خیلی زیاد انگار که جیش کنی در حد جیش بود هرچی تکون میخوردم بیشتر و بیشتر میشد عین چشمه بود که جاری شده باشه زنگ زدم به ماما گفت بعد پاره شدن کیسه اب ۱۸ ساعت وقت هست نگران نباش برو صبونه بخور دوش ابگرم بگیر ورزش کن ساعت ۱۲ برو بیمارستان منم بیام ساعت ۸ بود که کیسه ابم پاره شد
زنگزدم به همسرم اومد همونطور که ماما گفته بودم دوش گرفتم با همسرم رفتیم خ نه مامانم خونه اونا خیلی نزدیکه بیمارستان صبونه که خوردیم یکم ورزش کردم اماده شدم بریم بیمارستان قبلش رفتم سرویس دیدم رنگ مایع عوض شده سبز رنگ شده به ماما زنگ نزدم چون دیگ داشتم میرفتم بیمارستان


بقیه شو تو جواب ها میزارم
مامان علیراد🐣 مامان علیراد🐣 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی تو ۳۸ هفته و ۴ روز:
جمعه ۱۷ اسفند رفته بودیم خونه مادر همسرم برای شام خلاصه که از عصر تا حدودا ساعت ۰۱:۳۰ شب اونجا بودیم ساعت ۲ رسیدیم خونه خودمون و ساعت ۳ رفتم تو تخت برای خواب،انقباض داشتم و دردای ریز ولی چون دو شب قبل هم انقباض های این شکلی داشتم گفتم حتما مثل شبای قبل بعد یه ساعت تموم میشه ولی تموم نشد و من انقباضام ادامه داشت واسه همین بیدار موندم و از رو ساعت چک میکردم و میشمردمشون که دیدم دارن منظم میشن خلاصه ساعت ۶ صبح یچیزی مثل حباب داخل واژنم ترکید و فهمیدم که کیسه آبم ترکیده!
سریع بلند شدم و خودمو رسوندم به توالت،تا روی توالت فرنگی نشستم کیسه آبم شروع به ریزش کرد و مقدارش هم خیلی زیاد بود،اومدم بیرون همسرمو بیدار کردم و گفتم وقت رفتن به بیمارستانه🥺🥲😍
ساک بچه و خودم از قبل آماده بود و نامه بستری هم دکترم یه هفته قبل بهم داده بود خلاصه راه افتادیم سمت بیمارستان ساعت ۰۷:۳۰ رسیدیم رفتیم سمت بلوک زایمان مدارک رو تحویل دادم و کارام انجام شد لباسامو عوض کردم و ساعت ۰۸:۰۰ رفتم واسه معاینه بهم گفت ۴ سانتی و دردام کاملا تا ۶ سانت قابل تحمل بود هر یک ساعت یکبار معاینه میشدم و تا ۷ سانت که رسیدم دیگه تحمل دردامو نداشتم و درخواست اپیدورال کردم و سریع آقای دکتر اومدن اتاق و برام انجام دادن و دردام خیلی آروم شد البته قبل از اپیدورال داخل سرومم آمپول تزریق کردن که دردام کمتر بشه ولی آمپول باعث شده بود منگ و خواب آلود بشم،برام توپ آوردن که باهاش ورزش انجام بدم ولی کنترل دردام روی توپ خیلی سخت بود واسه همین خیلی نتونستم روی توپ بمونم و وقتی که روی توپ بودم همسرم مدام با یه دستش کمرمو ماساژ میداد
مامان هامین💙🧿 مامان هامین💙🧿 ۲ ماهگی
خب اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم
من دیروز صبح ساعت ۵ ربع کم صبح رفتم سرویس بهداشتی ترشح زیاد آبکی دیدم با رگه های خونی زیاد توجه نکردم و گفتم حتما ترشحات موکوسی شروع شده و تا چندروز دیگه زایمان میکنم چون من ۳۹ هفته و ۴ روز بودم و هیچ دردی نداشتم هیچی معاینه هم نشده بودم تا حالا
خلاصه رفتم خوابیدم دوباره ولی دستمال هم گذاشتم برای احتیاط دوباره رفتم سرویس بهداشتی دیدم ترشحات قهوه ای همراه با لکه های خونی دارم یه دردای کمی هم داشتم ولی خب توجه نکردم دوباره رفتم خوابیدم که ساعت ۶ دردام شروع شد و هرچی تایم می‌گرفتم دردام منظم نمیشد و هی بیشتر میشد اما منظم نمیشد تا ساعت ۸ونیم تحمل کردم دردارو و دیگه گفتم پاشم برم حموم و بعدش هم یه صبحونه بخورم برم بیمارستان
رفتم حموم قر کمر رفتم زیر آب گرم کمرمو ماساژ دادم و بعدش اومدم بیرون از حموم و همچنان دردام ادامه داشت اما دیگه فاصلشون رو نمیگرفتم ببینم چقدره مامانم روز قبلش اومده بود خونمون برام صبحونه آماده کرد که نتونستم جز یه لقمه چیزی بخورم شوهرمو از خواب بیدار کردم و لباس پوشیدم رفتیم بیمارستان.....
مامان ایلیا🩵 مامان ایلیا🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب دوستان اومدم براتون تعریف کنم
من چون بچم خونرسانیش کم شده بود .شنبه اول دی بستری شدم ساعت ۱۱ظهر .دیگه اومدن برام سرم فشار وصل کردن. خیلی درد کمی داشتم دیگه سرم رو قطع کردن دو ساعت بهم استراحت دادن تا ساعت ۵ونیم .دکترم اومد معاینه کرد گفت باید شیاف بزاریم برات تا دردم شروع بشه. دیگه اومدن شیاف گذاشتن از ساعت ۷شب بود دردام شروع شد میگرفت درد و ول میداد. ۵دقیقه ای یک بار بود معاینمم که میکردن ۱.۵بودم همش . تا اینکه داشتم قدم میزدم ساعت ۸و۲۰دقیقه بود یهویی یه چیزی گف تق😐کیسه ابم پاره شد واااای خدا تازه از اون موقع بود که دردام زیاد شد .یعنی اون زمانی که دردم‌ میگرفت خیلیییی دردناک بود. چند دقیقه ای که درد ول میکرد فکر میکردم خوب شدم که یهو دوباره درد میومد. خلاصه اینکه خیلییی درد کشیدم تا ساعت ۱۱شب شده بودم سه سانت. نا امید بودم کلا .جیغ میزدم .گریه میکردم . میگفتم منو بفرستین سزارین غلط کردم.😑بس که درد داشتم و معاینه کردناشون دردناک بود . اپیدورال هم از ۴سانت میزدن. ولی من بس بی قراری کردم زنگ زدن به دکترم .دکترم گفت براش اپیدورال بزنین با همون سه سانت. دیگه من انقد اذیت بووودم هی میپرسیدم کی میرسه دکتر بیهوشیییی به سختی تحمل کردم . البته یک ساعت شد تا دکتر اومد و من تو این یک ساعت شدم ۴سانت .بلاخره دکتر اومد ساعت ۱۲و۲۰دقیقه بود. سوزن اپیدورال رو وصل کرد تو کمرم .یه سوزش کمی داشت موقع وصل کردنش بعدشم دیگه عادی بود. خلاصه سوزن رو که زد و بی دردی رو تزریق کرد. وااای عالییییی بود یهویییییی همه دردام تموم شدن باورم نمیشد خیلی خوب بود برای من که آستانه تحمل دردم پایین بود.
بقیشو تاپیک بعد میگم