قدر تک تک لحظه هایی ک میگذره هر چند سخت و باید بدونیم .. این روزا برنمیگرده بعدا حسرت این لحظه هایی ک میخوریم ک زود گذشت.. بچه ها زود زود بزرگ میشن وماازاین فرصتا استفادع نکردیم🥺 درسته سخته روزامون لحظه هامون. از همچیمون میزنیم از خواب از تفریح ازهمچی ولی کوچولوهای قشنگون ارزششو دارن♥️ شایدمن این حرفا بزنم بگین حتما بچه خیلی مظلومی داشتم دلم خوشه ولی منم خیلی روزو شبای سختی داشتم و باگریه شبو صبح کردم از کمر درد وپادردو خستگی ۴ماه ک کولیک داشت ب هیچ صراطی مستقیم نمیشد انقدر گریع گریع هیچ جوره ساکت نمیشد گلوش همه میگرفت از ۱۴روز بود کولیکش شروع شده بود.. بچم گلو‌نمیموند براش ساعت ۶میشد گریش تموم میشد میخوابید..شبای سختی بود خیلی سخت... بعداون هم سختیای همش دهن درد میگرفت بچه لج داشت شیرم نمیتونست بخوره بعد اون همش گوش درد.. خدایی هممون داریم سختی میکشیم..هنوز یبارم نگفتم ک چرا بدنیا اوردمش چون اون خودش نخواست بیاد با خواسته من اومده من باید مثل چشام ازش مراقبت کنم .. ی لبخند بعد گریش قلب منو امیدوار میکنه..من همه سختیاشو بجون خریدم ومیخرم ..چون بچه هامون گناه ندارن تا درد نداشته باشن ک انقدر لج نمیکنن..بااینکه درسته بعضی وقتاخونه مامانم بودم کمکم بودن ولی بیشتر خونه خودم بودم.. من تا واکسن چهارماهگی بچم حتی اینورتر شوهرم اتاق خواب میخوابیدتاصب خودم با چشای گریون نگهش میداشتم الان یکی دوهفته میاد تو حال میخابه بچه تا صب صدبارم بیدارشه یبار بیدارنمیشه..ولی من بازم بچمو بادنیا عوض نمیکنم.. پس شماهم ن سر بچه داد بزنین ن حرف بزنین از لحظه ها لذت ببرین ک همه این روزا زودمیره و دلتنگ میشیم🥲🥺♥️

تصویر
۸ پاسخ

آره واقعا من هر شب وقتی دخترم خوابش میبره انقد نگاهش میکنم ک نگو میدونم ک ی روزی دلم برای این روزا تنگ میشه 🥺♥️

ممنون گلم امیدوارم کردی بچه من تا ۶ ماه کولیک داشت خیلی بعضی وقتاش کم میاوردم و غرمیزدم ومیگفتم همه چیوازم گرفتی،پشیمونم ک غرمیزدم... الانم بچه آرومی نیس ذاتا باید گریشو بکنه وبیشنربایدکنارش باشم تاآرومترباشه ولی تحمل میکنم چون زندگیمه بچمه عشقمه

بابت حرفات ممنونم عزیزم دلم آروم گرفت ک تنهانیستم و کسایی هستن ک مثل منن ولی تحمل میکنن😍😘

عالی بود ❤️❤️خدا همه ی کوچولوها رو حفظ کنه نی نی مارو هم همینطور خداااااااایا هزارااااااان هزار بارررررررررر شکرت که مارو لایق مادر بودن دونستی شکرت خدا جوووونم❤️

عزیزم کولیک پسرت کی تموم شد من هنوز درگیرم باید شبها بزاریمش داخل پتو تابش بدیم روی پام نمی‌خوابه فقط پتو.‌دستم‌داره می‌شکنه بس ک تاب دادم چهار ماهه

ای جانم عزیزم خداحفظش کنه برات
اره واقعا همینطور با حرفات موافقم وقتی ادم نگاهشون میکنه دلش ضعف میره من با هر خندش قلبم میخواد از جاش کنده بشه از شدت دوست داشتن زیاد با اینکه چهل روز تو بیمارستان بستری بود و هر روزم گریه بود و خیلی سختی کشیدم اون روزا ولی الان که نگاش میکنم تمام اون لحظه ها یادم میره فقط میگم خدایا شکرت ❤

اتفاقاً منم همش میگم چه زود داره میگذره دلم برای نوزادیش خیلی تنگ شده

اخیییییی جاااان عزیزدلم آریل عزیزززم خداحفظت کنه خدا همه نی نیارو حفظ کنه پسرمنم حفظ کنه عاااالی بود عزیزم حرفای قشنگت☺️☺️😘😘😘😘👌👌👏👏👏🩵🩵🩵🩵🩵🧿🧿🧿🧿

این متن رو عکس رو بردارم عب نداره؟

سوال های مرتبط

مامان آریل مامان آریل ۹ ماهگی
وقتی تو گهواره میچرخم تاپیکا یسری از مامان میخونم قلبم درد میگیره بخدا💔 چجوری میتونین درمورد این طفل معصوما اینجوری صحبت کنین از اینکه بدتون میاد..کاش مادر نباشیم کاش نبودن کاش مجرد بودیم... بابا وقتی میرفتی میخابیدی فکر اینجاشم میکردی.. میدونم خسته ای هممون خسته ایم ماهم تا صب بیداریم هر سری ی چالش جدید داریم.. تا ۴ ماهگی سرشب شروع میکرد تا ۶ صب گریه هیچ رقمی ساکت نمیشد کولیک داشت کلی دکتربردم .. بچه گلوش همه میگرفت درسته خسته میشدم ازکمردرد اشکم ناخودگاه میریخت..گریع میکردم ولی باز دلم برا بچم کباب میشد ک درد داره وکاری نمیتونم بکنم.. بعدهردفعه دهن دردمیگرفت بچه بیچاره باز بیخوابی باز گریه شیرنمیتونست بخوره بیشتر از اذیت شدن خودم برا آریل اذیت میشدم.. بعد اون هردفعه گوش دردمیگرفت بچه بیچاره باز بیقرار... والا ماهم خسته ایم بخدا ماهم خواب نداریم وقت نداریم کارمونو برسیم .. ولی خداروشکر از حالت اولیه تا صب گریه دراومده من حاضرم یسره بیدار باشم گریه نکنه بچم درد نکشه.. بچه هامون زبون ندارن ک دردشونو بگن با گریه و نق نق بما میفهمونن.. ب خواست خودشون نیومدن ماخواستیم اینا اومدین پس باید هواشونو داشته باشیم🥺 زمانی میشه ک دلمون برااین روزا تنگ میشه و عذاب وجدان حرفا وکارامون میمونه همیشه.. توروخدا باخودتون کار کنین ..میدونم سختع دوران سختیو ب سرمیبریم چالشا زیادی داریم ولی زود میگذره چشم ب هم زدن بزرگ میشن 🥺
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
سلام از یک شب سخت
امشب اومدیم طرف خانواده مادریم سری بزنیم چون خونشون از ما دوره
خواهر و بردارا همه اومدیم با همسرا
پناه اصلااا نخوابید از ساعت هفت ک تو ماشین خواب بود بیدار شد دیگه نخوابید نمیدونم بد خواب شد یا چی....
ساعتا یک ب ابجی ها گفتم بریم بیرون قدم بزنیم
شوهرم گفت پشه هست گفتم قدم میزنیم زود میایم
رفتیم دوری زدیم پناهم همرامون بود
پناه نخوابید تا ساعت سه تا خواب رفت پنج دقیقه بعدش از خواب پرید گریه کرد بغلش کردم دوباره تو بغلم خوابید تا خوابوندمش باز بلند شد گریه کرد
ب همین منوال تا وقتی تو بغلم بود خواب بود میزاشتمش بیدار
تا ساعت چهار ک خوابوندمش خوابید بعد از چند دقیقه بلند شد اینقدر جیغ زد همه رو بیدار کرد
بعد شوهرم ک تا اونموقع خواب بود اومده بهم میگه
نگفتم بچه رو نبر بیرون بردیش معلوم از چی ترسیده (حالت دعوا)
جوابش ندادم چون مامانم نا بیدار بودن ولی خیلی دلم شکست
پناهم دیگه زد ب خواب لامپو خاموش نکردیم راحت خوابیده خداروشکر خودم دیگه خوابم نمیبره
ولی زیادی دلگیر شدم از شوهرم
من با این وضعیت پریودی و کمر درد همش درگیر بچه بعد اقا ک زده ب خواب سیر از خواب شده اومده برا من صداش میبره بالا


در کل پناه همیشه عادتشه منو باباش رو میندازه ب جون هم بعد خودش راحت میخوابه😂
مامان گیسو جانم❤️❤️ مامان گیسو جانم❤️❤️ ۶ ماهگی
مامانا کسی این و درک کرده یا من توهم زدم
گیسو خیلییییی از روزی ک دنیا اومد گریه میکرد شبها تاصب نمیخوابید همش بیداربودم تا۵صب یدفعه میخوابید خیلی وقتا۷و۸همینکه واکسن دوماهگیش و زدیم از همون شب خوابید تاصب فکر کردم برا استامینوفن ک دادم بهش ولی دیگه هرشب میخوابید تاصب حتی شیرهم‌نمیخواست بیدارنمیشد۱۲میخوابیدتا۵صبح شیر میخورد دوباره تا۸خیلی خوب بود روزی ک رفتم واکسن۴ماهگیش و زدیم باز همونشب تاصب جیغ زد من گفتم حتما چون درد داره اینطوریه ولی از همونشب دیگ تاالان ی شب نشده بخوابه تاصب کریه میکنه ۱۲ب زثر و بدبختی و سختی میخوابه تا ی ساعت دیگ باز شیر میخوره گریه میکنه چشاش بسته خوابش میادا ولی جیغ میزنه تا یکی دوساعت باز میخوابه تاصب همین اوضاع
یعنی میشه واکسن۶ماهگیش خوب بشه خیلی دل بستک ب این😭😭😭😭بهدا حسرت ی شب خواب ب دلم مونده همینکه خوابش میبره من باید بیداربشم برا مدرسه پسرم و دانشگاه خودم و کارام حس میکنم جونی نمونده برام حتی ظهر همینک ساعت خواب من میشه انقدر جیغ میزنه لج بامن
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۷ ماهگی
سلام خداقوت ب همه مامانا من اومدم از تجربم تو شیردهی ب یاسین بگم
خیلی دیره ولی واقعا تا الان فرصت نشده تعریف کنم
تا این درد اومد سراغم
من روز اول توبیمارستان اغوز داشتم و راحت دادم یاس خورد ولی شبش بخاطر درد زیاد و استراحت نکردن خیلی شیرم کم شد ک از یکی از مامانا ک شیر خشک برا بچش اورده بود ۳۰تا گرفتم و یاسین ی نفس خوردش
از فرداش ک اومدم خونه ب قدری شیرم زیاد بود ک قابل کنترل نبود .یاسین تا شروع میکرد ب میک زدن شیرم ۳تا فواره ای میشد تو دهنش و اونم نمیتونست اینقد تند بخوره و جیعععع میکشید من تو شیشه شیرش ۱۲۰تا میدوشیدم و باز میدیدم قطره ای شده میزاشتم سینمو دهنش تا دوتامیک میزد دوباره همین اوضاع بود و واقعا گریه میکرد تا کبود میشد چاره ای نیود مجبور میشدم بدوشم ۱۵۰یا۱۸۰تا از هر سینم میدوشیدم و باشیشه راحت میخورد. شبا هم اوضاع همین بود من خونه مامانم اینا بودم فکر کن ساعت ۳شب من داشتم میدوشیدم چون پد شیردهیم و لباسام و پتوم خیس شده بود و باز نصف شد فواره تو دهن یاسین و گریه های شدید ک همه رو از خواب بیدار میکرد. وقتی میرفتم حمام اصلا دست بهشون نمیزدم با این حال یادمه دوتا کاسه میگرفتم زیرشون میومدم بیرون ک ب خودم نریزه . شاید خنده دار باشه ولی من خونه گریه میکرد ک این همه شیر دارم و یاسین نمیخوره . اینقد شیرم چرب بود ک تا دوشیدنم تموم میشه شیر دوش و روی شیشه شیرش چربی سفت میشد و میزاشتم تو اب ولرم تا رقیق بشه. از بس گریه داشت و نااروم بود شیره خشک برام راحت تر بود درست میکردم بهش میدادم و شیرمم با شیر دوش دستی میدوشیدم و میریختم دور .همون دوماهی ک تکوتوک شیر خودمو خورد خیلی خوب قد و وزنش رشد کرد با اینه خیلی کم میخورد .ادامه تو کامنتها