۹ پاسخ

ان شاالله قبول میشی دوست خوش قلبم🥰

منم شاغلم درسم دارم تلاش می کنم که بخونم ولی فعلا نمی شه

والا من نه درس میخونم نه شاغلم پدرم در اومده خدا بهت انرژی بده

واقعا کا خیلی سختی داری میکنی
این ازمونو بده حتکا هم موفق میشی
ولی بعدش یه استراحت خوب به خودت بده از زندگی لذت ببر

شغلتون چیه عزیزم

واقعا سخته هم بچه داری هم کار هم درس خدا بهت صبر وقوت بده انشالله آزمون هم قبول میشی🤲

ایشالا قبول بشی...واقعا سخته ...همین الان داشتم به همسرم میگفتم دلم میخواد از این همه مسئولیت لفت بدم 🤦‍♀️

عزیزم آزمون چطور شد؟

چه آزمونی دادی عزیزم؟

سوال های مرتبط

مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
دردودل یه مامان خسته رو می شنوید، دوماهه سزارین کردم مادرم ده روز تقریبا یه سره اینجاموند بعد اون همه روز به جزپنج شنبه جمعه ها حدودساعت ده میاد خونه ما و دوازده میره کلیدمو گرفته که آیفون نزنه بچه هارو بیدارنکنه،من واقعا از اینکه اینقدروقت میذاره شرمنده شم وواقعا ازش توقعی ندارم، اوایل خیلی این اومدنه خوب بود برای روحیه م هم خوب بود تا که کم کم سرپاشدم ولی اعصابم خیلی درهمه همش فکرای ناراحت کننده میادسراغم بچه به شیرخشک که از سراجباربهش دادم عادت کرده داره شیرمنو ول میکنه دارم از غصه ش دق میکنم فشاراز طرف شوهرم و مادرشوهرم درهرزمینه ای فکرشو بکنید زیاده ، پسر بزرگه اضطرابش تشدید شده، بدقلقی و لجبازی هم به اقتضای سنش داره،مشکلات مالی هم که به قوت خودش باقیه، حالا با این همه دغدغه وبا وجوداینکه بچه م یه سره ریخت وپاش میکنه،از طرفی شب توی اتاق میخوابیم روز تشک بچه رو میارم توی سالن،یه بالش هم همیشه دم دستمه، شوهرمم بی سلیقه و شلخته ست وسایل توی خونه خیلی زیاده و توی یکی از کابینت ها موش هست که میره ومیادونمیتونیم بگیریمش وسایلشو ریختم بیرون،طبیعی یه که خونه خیلی درهم باشه، بابچه بزرگه نمیتونم بازی کنم عذاب وجدان اینم میادروی اعصاب خوردی هام، بچه رو یه هفته ست ختنه کردیم رسیدگی به اونم اضافه شده،حالا اخیرامادرم میاد از لحظه ای که میاددوتا پنج دقیقه با بچه هاوقت میگذرونه بعدشروع میکنه به کارکردن و همزمان غرزدن(اینم بگم هرروز حتماحتما خونه رو جارو میزنه وحمامو دسشویی رو میشوره بعدمیره)
مامان نیکی مامان نیکی ۳ سالگی
وای انقد اعصابم خورده که حد نداره



بچه های شما هم اینجوری ان یا نه ؟؟؟


امشب مهمونی دعوت بودیم خیلی هم رودربایسی داشتم باهاشون


بعد تو مهمونی به غیر از دختر من یه دختر دیگه هم بود که همسن دختر من بود و همبازی هم بودن قبلا هم همدیگه رو دیده بودن بار ها ولی تا حالا اینجوری نشده بودن انقد سر همه چیز باهم دعوا کردن که من مردددددم از خجالت سر چیزای مسخره 🤦🏻‍♀️
سر دستمال کاغذی چرا این دوتا داره من یکی دارم
چرا شمع جلو این بلنده مال من کوتاه بعد جیغغغغغ میزدت دعوا میکردن باز باهم دوست میشدم چند دقیقه خوب بودن باز دوباره دعوا سر یه چیز مسخره دیگه 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
تا قبل ازینکه اونا برسن دختر من خانوووووم نشسته بود متین مودب اصلا خیلی خوب بود کلا همیشه اگه خودش تنها باشه بهترینه نمیدونم چرا چشمش به یه بچه دیگه میفته کلا یه ادم دیگه میشه میخاد هر کار که اون بچه میکنه اینم انجام بده حتی اگه نتونه انجام بده خیلی خجالت کشیدم امشب واقعن هنوز دارم بهش فکر میکنم و خجالت میکشم
یعنی فقط شام اوردت ما نفهمیدیم چجوری سریع بخوریم فرار کنیم که بقیه ارامش داشته باشن 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ بچه های شما هم اینجورین یا فقط مشکل منه این جور رفتار 🥲