وای انقد اعصابم خورده که حد نداره



بچه های شما هم اینجوری ان یا نه ؟؟؟


امشب مهمونی دعوت بودیم خیلی هم رودربایسی داشتم باهاشون


بعد تو مهمونی به غیر از دختر من یه دختر دیگه هم بود که همسن دختر من بود و همبازی هم بودن قبلا هم همدیگه رو دیده بودن بار ها ولی تا حالا اینجوری نشده بودن انقد سر همه چیز باهم دعوا کردن که من مردددددم از خجالت سر چیزای مسخره 🤦🏻‍♀️
سر دستمال کاغذی چرا این دوتا داره من یکی دارم
چرا شمع جلو این بلنده مال من کوتاه بعد جیغغغغغ میزدت دعوا میکردن باز باهم دوست میشدم چند دقیقه خوب بودن باز دوباره دعوا سر یه چیز مسخره دیگه 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
تا قبل ازینکه اونا برسن دختر من خانوووووم نشسته بود متین مودب اصلا خیلی خوب بود کلا همیشه اگه خودش تنها باشه بهترینه نمیدونم چرا چشمش به یه بچه دیگه میفته کلا یه ادم دیگه میشه میخاد هر کار که اون بچه میکنه اینم انجام بده حتی اگه نتونه انجام بده خیلی خجالت کشیدم امشب واقعن هنوز دارم بهش فکر میکنم و خجالت میکشم
یعنی فقط شام اوردت ما نفهمیدیم چجوری سریع بخوریم فرار کنیم که بقیه ارامش داشته باشن 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ بچه های شما هم اینجورین یا فقط مشکل منه این جور رفتار 🥲

۱۰ پاسخ

ول کن خواهرسخت نگیر.بچه ن بچه ی منم همینطوره جلوی بقیه میشه یکی دیگه.کلی هم اذیت میکنه ولی خجالت نداره که کسی بخوادچپ چپ نگاکنه یعنی خودش هنوزبزرگ نشده

اره،شاهان تا همین ماه پیش با دختر عموش اوکی بود،اون دو سال بزرگتره، ولی الان اصلا باهم نمیسازن،اما ماها چون میدونیم ذاتا بچه های خوب و با ادبین، و با هم تازگی اینجوری شدن،خیلی عادی رفتار میکنیم،🤷🤣

خب عزیزم بچه ست و هنوز ۳سالش و کسی توقع نداره مثل یه آدم بزرگ رفتار کنه خیلی خیلی عادیه .هرکسی بچه داشته باشه میدونه این کارا واسه بچه ۳ساله غیر طبیعی نیست وخجالتم نداره
بچه های ما هم همینن .بخدا یه هفته ست یه کیک تولد تو یخچال هرروز میگم آریا بیا کیک بخور لب نمیزنه ولی در عوض یه جا کیک تولد ببینه انگار از قحطی برگشته اصلا نمیشه کنترلش کرد

دقیقا دیشب همین مشکلو داشتم .اینقدر حرص خوردم که داشتم سکته میکردم . دختر من یک ماهی میشه که اینطوری شده . البته ما یه مدته توی خونه بحث زیاد میکنیم ،حس میکنم روش تاثیر گذاشته . واقعا خیلی دارم باهاش راه میام .محیط خونه رو هم آروم کردیم ،یه مدت گوشی بهش میدادم چون خودم خیلی عصبی بودم ،فقط میخواستم دست از سرم برداره ،الان گوشی رو هم ازش گرفتم ،بهتر شده بود تا اینکه دیشب جاریم با دخترش که هشت ماه از دخترم بزرگتره اومدن خونمون . این دختر واویلا راه انداخت . کم مونده بود گریه کنم از دستش.. یه کارایی میکرد ،حرکات مسخره، همه چی رو از دست اون می‌گرفت . نمی‌داشت سوار دوچرخه اش بشه . بستنی اونو می‌گرفت . عروسکی که ماه تا ماه بهش دست نمیزنه رو از دست اون میکشید . خداااااا از خجالت مُردم ..
نمی‌دونم باید چیکار کنم . یعنی دوباره خوب و مودب میشه ؟؟؟!😩😭

آره پسر من همینجوری یعنی دلم نمیخواد جایی برم ک بچه ای باشه..با اینکه خیلی باهاشون بازی میکنه ولی بعدش دعوا میکنن....من هر وقت دختر خواهرم هم سنن میاد باهم لج میکنن بیشترم تقصیر پسر منه چون همه چیز و براخودش میخواد بابامم میگه بزارش لوس بار اومده😐

دقیقا پسر منم همینه اروم و مودب یه بچه ببینه جیغ و داد و کازای بیخود

دختر منم دقیقا همینطوره یکی از بچه های فامیل هست که از دختر من سه سال بزرگتره عین جوجه اردک میفته دنبالش هرجا بره دخترمم میره.هرکار بکنه اینم میکنه

دقیقا پسر منم همینطوره تا وقتی تنهاست خوبه خدا نکنه یه بچه ببینه کاملا تقلید میکنه حتی اگه گشنش باشه اون بچه غذا نخوره اینم نمیخوره 😮‍💨

بچه عزیزم خودمون بچه بودیم از اینا بدتر بودیم ولش کن

دختر من ۹ سالش داره میشه هنوز همینجوریه ننیدونم مشکل از منه یا کلا مدلشه یکی خودشو بندازه از پنجره پایین میگه چرا اون انداخت من نندازم

سوال های مرتبط

مامان asemon مامان asemon ۴ سالگی
سلام. شب قشنگتون بخیر.
شما هم وقتی به خاطراتتون فکر میکنین، یه نکات ریزی ازشون پیدا میکنین که اون موقع اصلا به نظرتون نیومده بود؟
داشتم به شب زایمانم فکر میکردم. من ساعت ده شب اورژانسی سز شدم، و تو اتاق تنها بودم. فردا صبحش یه خانمی اومد که بره برای سزارین. اولش که بنده خدا داشت سکته میکرد و کلی برای سوند اه و ناله کرد. بعد از اینکه از اتاق عمل اوردنش هم همینطور. بیچاره گویا درد داشت. قسمت عجیبش اونجا بود که در اوج کرونا، در حالی که پدر همسر من رو حتی توی بیمارستان!!! راه نداده بودن به خاطر تدابیر بهداشتی، کل خانواده‌ی این خانم تو اتاق بودن. مادرش، دخترش، خواهرش، و حتی همسرش🤦🏻‍♀️ هی هم میومدن میرفتن. داشتم فکر میکردم چطور واقعا؟ بعد من وقتی از اتاق عمل اوردنم همسرم رفت پایین که بابام بیاد دو دقیقه ببینتم. رمز میزنن بقیه ایا؟ و اینکه یه زن زائو‌ی دیگه تو اتاقه که باید به بچه شیر بده خیلی موضوع مهمی نبود ایا؟ که همسرش هی میومد و می‌رفت ؟ البته ذوقشون رو درک میکردم واقعا. یه دختر ۱۶ ساله داشت و این گل پسر براشون خیلی جذاب بود. جذاب تر اینکه در حالی که من داشتم سوپ بی مزه‌ی بیمارستان رو به زور میخوردم اون خانم داشت شیرینی خامه‌ای میخورد😂😂 همینطوری هم اه و ناله میکرد برگ های من خزان میشد😂😂

پ.ن:پسر اون خانم ۳۷۰۰ بود بعد دختر من ۲۸۰۰. کنار هم که دراز کشیده بودن انگار اون بابای این یکی بود😂 هنوز که هنوزه من به خاطر این تفاوت دارم به مامانم اینا جواب پس میدم😂😂
پ.ن۲:دعا کنین این یکی یکم تپل تر باشه. یکممم👌🏻👌🏻 که مادر جانم دست از سر کچل ما برداره.
پ.ن۳:دخترک، پیچیده در پتو، هنگام ترخیص.😁
مامان دلسا😍 مامان دلسا😍 ۳ سالگی
سلام خانما
من یه هم دانشگاهی دارم یه پسر داره که یه سال و نیم از دختر من بزرگتره. باهم یه جا مهد میرن. ما رابطمون در حد سلام علیک بیرون و اشنایی معمولیه
چند وقت پیش مهدشون تولد بود. دختر من ژله خیلی دوست داره. یدونه خورد. من دم در منتظر بودم. وقتی اومد بریم لج کرد باز میخوام گفتم بریم خونه درست کنیم. گفت نه و رفت تو به مربیشون و مامان دوستش گفت به من یکی دبگه بدید و گرفت و اونم خورد. بعد اون روز دوستم رو به دختر خالش که اونم هم دانشگاهیمه و برادرزادش اونجا میاد کرد و با خنده گفت بچه های ما حقشونم بخورن تو سرشونم بزنن صد سال دیگه نمیرن اینکارو کنن. این اینده یه چی میشه. با یه حالت کنایه گفت. من چیزی نگفتم
امروز که رفتم دنبال دخترم اونم اومده بود دنبال پسرش. اول بچه اون اومد سر یه مساله لج کرد و شروع کرد غر زدن و پا کوبیدن. بعد دختر من اومد و اونو دید الکی لج کرد و هی اینور اونور دوید. این یهو رو به بچش کرد و گفت بیا بریم مامان این صحنه هارو نگاه نکن یاد میگیری. در حالی که بچه خودش با اینکه ۱سال و نیم بزرگتره بدتر میکرد. اومدم یه چیزی بگم که رفت
دختر من از نظر قد و هیکل از پسر اون بلندتره. از نظر حرف زدن و حقشو گرفتنم مطمئنم بهتره. هوشی و تمرکزی هم با اینکه دخترم کوچیکتره اما قد اون بلده. فقط یه سری مهارت ها رو شاید اون جلوتر باشه
حالا به نظر شما هدف خاصی داشته؟ چیزی بگم یا بیخیال شم؟
مامان آقا بهراد مامان آقا بهراد ۳ سالگی
سلام مامانا من دیگه نمیدونم چیکار کنم.
من و شوهرم با هم مشکل نداریم پدر بدی هم نیست تمام توانش رو برای من بچم میزاره.
منم مثل بقیه دوست دارم بچم توی این سن فقط بازی کنه و هر خواسته ای داشته باشه تا جایی که بتونم براش کم نمیزارم اهل دعوا کردن و سخت گیری نیستم.
پسرم یکم لوس هست گاهی اوقات پرخاش گری میکنه ولی برای من اینطوری رفتار نمیکنه به حرفم گوش میده باهام لجبازی نمیکنه.
ولی در مقابل پدرش گاهی اوقات لجبازی میکنه و به حرفش گوش نمیده.
شوهرم قبلا هم اینطور نبود که بخواد بچه رو کتک بزنه ولی الان دو یا سه بار پیش اومده.
منم عصبی میشم با شوهرم بحث میکنم نمیتونم کنار بیام باهاش و سر این موضوع گاهی یک هفته با هم صحبت نمی‌کنیم.
امروز بهش گفتم من عصبی میشم بچه رو کتک بزنی میخوای دعواش کنی دعوا کن میخوای داد بزنی داد بزن ولی کتک نه.
ظهر من خوابم میومد گفت به بچه گوشی نده گفتم بچه هم  زود میخوابه گوشی رو میزاره زمین.
الان نمیدونم چی شد ملاقه دستش بود باهاش زد به پسرم
گفتم اگه دوباره بزنی هرچی دیدی از چشم خودت دیدی دوباره دیگه هم زد منم قاطی کردم کلی جیغ زدم
هنوز گلوم درد میکنه.
و نمیدونم راه درست چیه.