قسمت۴
ساعته ملاقات تموم شد یه پرستار اومد گف مسئول شیر دهیه بچه رو گذاشت رو سینم که بچه بمکه سینه من اصلا شیر نداشت نوکم نداشت اصلا دخترم نمیتونس نوکه سینه رو بگیره خلاصه بساطی داشتیم اخرسر بهش شیر خشک دادن طرفای اذان مغرب بود بهیار اومد گف باید راه بری بیا من کمکت میکنم به بدبختی خودمو رسوندم لبه تخت لحطه پایین اومدن واقعا وحشتناک بود خیلی درده بدی داشت شکمم دیگه یکم راه رفتم بهیار گیر داده بود بیا ببرتم دستشویی دستشویی کن هر چی میگم خانم‌من دستشویی ندارم ول نمیکرد اخر داد کشیدم‌گفتم خانم ندارم برم دستشویی چکار اخه دیگه ول کرد رفت دنباله کارش بعد هی پرستار میومد یا همراهمو صدا میزد که دستشویی رفتم یانه شب شام اوردن خیلی کم بود شبم خیلی درد داشتم بازم از تخت اومدم‌پایین توبخش خیلی راه رفتم شیاف میذاشتم اما فقط برا چند ساعت دردم ساکت بود دیگه فردا ظهرش مرخص شدم اومدم خونه
هرکسیم گفته سزارین درد نداره حتما برااون درد نداشته یا دروغ گفته چون واقعا درد داره خیلی وحشتناکه دردش و اینکه نمیتونی بچتو بغل کنی از درد خیلی سخته برا یه مادر
این تجربه من بود از سزارین

۷ پاسخ

من اصلا درد نداشتم، فقط سه ساعت اول، بعدش همه کارامو خودم کردم، شاید باورت نشه زایمان من بهترین روز زندگیم بود، حاضرم دوباره برام تکرار بشه

شکمت اخر کار کرد تو بیمارستان ؟

منم ب هیچکس سزارین اختیاری رو پیشنهاد نمیدم.... اجباری دیگه اسمش روشه

اسم دخترت رو چی گذاشتی؟

من سزارین بودم نه برای سوند اذیت شدم
نه حتی متوجه شدم کی شکممو برش دادن حتی بخیه هام متوجه نشدن کی زدن
درد داشتم ولی نه اون قدر زیاد که گریه کنم

خداروشکر تموم شد و بخیر گذشت.من الان تو دوراهی ام ‌.خودمو بیمه کردم ماهی ۲۵۰۰ باید به بیمه بدم.الان موندم ایت الله کاشانی برم یا نیمه خصوصی .بچه ی اولمه و نمی‌دونم چیکار کنم.میترسم برم دولتی خوب رسیدگی نکنن

مگه میشه سزارین درد نداشته باشه؟ برا بعضیا کمتره برای بعضیا بیشتر

سوال های مرتبط

مامان آیلین🩷🌈 مامان آیلین🩷🌈 ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۴
دیگه بردن تمیزش کردن اوردن من ببینم باورم نمیشد یه دختز تپلی سفید با چشم‌و ابرو مشکی 🥺🥺🥺🫠🫠
گذاشتن رو سینم دلم رفت براش دیگه هیچی برام مهم نبود
بعدش بخیه اینا زدن و مارو بردن ریکاوری اونجا فقط میلرزیدم سردم بود پتو اینا کشیدن رو یکم اروم شدم
یکی از ماما ها اومد کمک کرد شیر خورد دخترم
بعدش لباساشو پوشوندن وزنش کردن گفت ماشاللع۳۸۵۰وزنشه
دیگه چند بار هم تو بیحسی ماساژ دادن شکممو
بعدش بردنم تو بخش هیچ دردی نداشتم شیاف میزاشتن مسکن میزدن
ساعت۶ونیم دخترم به دنیا تومد یاعت تقریبا ۲شب بود دیگه بیحسیم کم‌کم رفته بود درد خیلی خیلی کمی داشتم زود زود میومدن شیاف میزاشتن
بعدش دوتا پرستار اومدن گفتن مایعات بخور کمکت کنیم راه بری اولش ترس داشتم دیگه گفتم این مارو باید انجام بدم اشکالی نداره
اب کمپوت گلابی و انجیر خوردم بعدش پرستارا کمکم کردن خیلی سخت نبود واقعا اروم اروم پایین اومدم از تخت و چند قدم زدم خیلی درد کمی داشت وحشتناک نبود اصلا 😅
دیگه این مرحله هم تموم شد
بعدش دیگه هر دو ساعت پایین میومدم راه میرفتم یکم
دیگه صبح پرستار اومد گفت تونستی دستشویی بزرگ بری گفتم نه هنوز یه شیاف شل کننده گذاشتن پنج دیقه دیگه رفتم دستشویی
در کل من از سزارین راضی بودم اونقدری که بعضیا میگن درد نداشت
شاید اگه طبیعی رو هم تا اخر تجربه میکردم اونم میگفتم اونقدر که میگفتن درد نداشت 😊😊در کل بدن با بدن فرق داره سعی کنیم همو نترسونیم
مامان فراز مامان فراز ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۷

به هزار بدبختی بلند شدم و نگم از راه رفتن بعدش
یعنی من مرگو جلوی چشمم دیدم از بسسس ک درد داشتم
فاصله ی من تا سرویس بهداشتی حدودا دو متر بود و این دو متر یکساعت طول کشید ک من رفتم
وقتی راه میرفتم سمت راست بخیه هام احساس سوزش شددددید میکردم انگاری ک چندتا ذغال داغ گذاشتن اون قسمت
خلاصه که بعد یکساعت اومدم دراز کشیدم
و بگم که شکمم کار نداد و الکی رفتم دستشویی و همش توهم بود و اصلا دستشویی نداشتم🤦🏻‍♀️
خلاصه که شب شد و تخت بغلی من حدودا بعد از ۱۴-۱۵ ساعت بلند شد ک راه بره و اصلاااا دردی ک من کشیدمو اون نکشید و خیلی راحت رفت دستشویی تازه وزن اون ۱۱۰ کیلو بود و من ۸۰ کیلو
و اونجا فهمیدم هرچی دیر تر راه بری دردت کمتره
اون شب گذشت و فرداش من بلند شدم برم دستشویی و اصلااا درد دیشبشو نداشتم و خیلی دردم اروم شده بود جوری ک بدون کمک کسی چندبار پاشدم راه رفتم
اما پرستار اومد و گفت باید پانسمانتو عوض کنم😭😭
حسابی با بتادین و پنبه روی بخیه هارو کشید و بعدشم محکم با گاز استریل تمیز کرد اونجا دردشو تحمل کردم گفتم اشکال نداره حداقل عفونت نمیکنه
اما نگم از بعدش که اومدم راه برم دوباره همون درد دیشب اومد سراغم و حسابی درد کشیدم
مامان فداش بشم منه آراد مامان فداش بشم منه آراد ۲ ماهگی
ادامه تجربه زايمان🤍
داخل بخش كه رفتم يه مقدار طول كشيد كه پسرمو لباس تنش كنن و بيارن بعد پرستار اومد منو چك كرد و شياف برام گذاشتن و پوشك گذاشتن برام گفتن تا ١٢ ساعت نميتونم چيزي بخورم و از جام بلند بشم،
بعد از اون بازم به پسرم شير دادم و تا ساعت ٥ بعد ازظهر هنوز شير داشتم ولي بعد از اون خيلي كم شد و پسرم دائم گريه ميكرد و نميدونستيم چشه( فرداش فهميديم كه گرسنه ميمونه) ساعت ١٠ شد كه بهم گفتن بايد بلند شم راه برم و اول يه آب سيب خوردم و بعد يه كم نسكافه بعدش با كمك پرستار بلند شدم، اولش يه مقدار سخت بود پايين اومدن از تخت ولي شياف دردو خيلي كم كرده بود حدود ٥ دقيقه كمك كردن بهم كه راه برم بعد از اون بهم گفتن هر نيم ساعت يه بار سعي كن بلند شي راه بري كه خودت راحت تر باشي، بهم يه شربتي دادن كه براي كار كردن شكم بود، من همون شب براي پسرم ترنجبين و شيرخشت دم كردم در حد ٥ ميل كمتر دادم بهش خورد، همون نصف شبم شكمش شروع كرد به كار كردن و دستشويي كرد، فردا صبحش دكتر اومد بخيه هامو چك كرد و گفت ١٠ روز ديگه بيا بكشمش و كارامونو كردن و ساعت ٢ اينا بود كه مرخص شديم…
اين تجربه من بود با اينكه يه عالمه درد كشيدم قبل از زايمانم ولي واقعا سزارين در حدي نبود كه من نتونم باهاش كنار بيام، برام يه غول بزرگ شده بود ولي اصلا اينطوري نبود، من واقعا راضيم از اينكه سزازين شدم، حتي من فردا عملم بعد از مرخص شدنم شياف گذاشتم و٣ طبقه از پله هاي خونمون اومدم بالا و اصلا اونجوري اذيت نشدم و تا ١٠ روز بعد عملمم هر موقع مهمون ميومد و يا خيلي درد داشتم شياف ميذاشتم و راحت بلند ميشدم،
اميدوارم همه مامانا به سلامت زايمان كنن 😍 و با آرامش ني ني هاشونو بغل بگيرن🫶🏻🤍
مامان لیا💕🐣 مامان لیا💕🐣 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
#پارت_شش
خلاصه گذشتو‌ مامانم خیلی خسته بود گفتم تو بخواب من خودم بچرو شیر میدم میخابونم‌
مامانمم‌ بیهوش شد بنده خدا
و همون لحظه پرستار اومد یه شربت داد گف بخور با آب ک آب کنارم نبود و دستشوییمم‌ گرفته بود 😐🫠
مامانمو‌ صدا کردم ولی خوابه خواب بود دیگ مجبوری خودم به سختی از تخت اومدم پایین و تنها تا دستشویی رفتم و شربت رو خوردم و اومدم دوباره دراز کشیدم😌🫡💪
این دو مین باری بود ک از تخت اومدم پایین
البته کار اشتباهی بود چون ممکن بود سرم گیج بره و بخورم زمین و بخیه هام باز بشه اما چاره نداشتم و در حال ترکیدن بودم🤣
خلاصه صبح شد و بدبختی و درد اصلی من اینجا شروع شد
همچی خوب بود
فقط کتفم‌ درد‌ میکرد اومدن برام امپول زدن اوکی شدم‌
اومدم راه رفتم تو سالن تا شکمم کار کنه ک مرخص بشم‌
ولی هرکاری میکردم کار نمیکرد وا مونده
دوباره بهم شربت دادن و گفتن برات شیاف هم میاریم
تا اینکه خیر ندیده تخت بغلیم گفت یکم شیر و اب هویج بخور
من کم عقلم گفتم آره من هروقت شیر سرد میخورم شکمم کار میکنه
زرتی زنگ زدم همسرم خرید برام اورد
اومدم تو راه رو و داشتم شیر رو سر میکشیدم ک پرستار دید و دعوام کرد ک تو شکم تو پر از نفخ و گازه‌ شیرم میخوری روش؟؟؟؟ خلاصه نزاشت آب هویج هم بخورم پ شیر و نصفه خوردم
من تو دلم گفتم این چی میگه بابا
ولی پنج دقیقه بعد ب عذاب بدی دچار شدم
رفتم دستشویی و شکمم کار کرد ولی دیگ این شکم ول کن نبود🤣🤣
دل پیچه و دل‌درد شدید گرفتم و گلاب ب روتون‌ اسهال شدید
حالم خیلی بد بود خیلیییی
میترسبدم ب پرستا ر بگم اخرش مامانم رفت ب پرستار گف اونام مامانمو
دعوا کردن ک چرا سر خورد شیر خورده
مامان رادمان مامان رادمان ۸ ماهگی
سلام دوستان من اومدم که ماجرای زایمانم رو تعریف کنم
ساعت دوازده شب بود همسرم اومد خونه تا چشمش به من افتاد گفت چی شده چرا انقدر رنگت پریده؟ منم هیچ مشکلی نداشتم خوب خوب بودم. گفتم من حالم خوبه فقط نمیدونم چرا بچه انقدر امشب بی قراری میکنه .. اونشب دوساعتی میشد بچم خیلی خیلی تکون میخورد طوری که از تکون هاش دردم میگرفت.
خلاصه گذاشت تا نیم ساعت بعد که رفتم دستشویی . وقتی از دستشویی اومدم بیرون واژنم باز خیس خیس شد. چون دستشوییمون تو حیاطه تنبلی کردم و دستشویی نرفتم . سه تا دستمال کاغذی برداشتم تا واژنم رو خشک کنم. یهو که چشمم به دستمال افتاد دیدم داخل ترشحم رگه های خونه . استرس گرفتم اومدم تو گهواره به شماها گفتم که گفتید نشانه باز شدن دهانه رحمه . من همچنان دردی نداشتم. بیخیال رفتم خوابیدم تا حدودا ساعت یک و نیم بود که با درد خیلی بدی از خواب بیدارشدم. هیچوقت اینطور درد تجربه نکرده بودم. شکمم اصلا درد نمیکرد فقط لگن و کمرم . انگار رفته بودم زیر ماشین و استخون هام در حال خورد شدن بود . بازم اومدم تو گهواره به شماها گفتم که گفتید درد زایمانه. اصلا هیچ جوره ساکت نمیشد دردم. هم راه میرفتم هم میخوابیدم هم میشستم اما اصلا فرقی نمیکرد. یکم گذاشت که از شدت درد حالت تهوع گرفتم رفتم دستشویی هر چی عق میزدم چیزی بالا نمیوردم . رنگمم مثل گچ بود و تند تند عرق میکردم. فاصله ی درد هام هر ۶ دقیقه ای یکبار بود . ساعت چهار ونیم صبح بود که دیگه از شدت درد جیغ میزدم و بخاطر اینکه صدام بیرون نیاد پتو رو گاز میگرفتم. به شوهرم گفتم زنگ بزن مامان و بابام بیان . دیگه وقتشه برم بیمارستان . تو این فرصتی که داشتم رفتم دستشویی و قشنگ خودمو تخلیه کردم که. موقعه زایمان گند نزنم .
مامان Hanis👼🏻🍭🍼 مامان Hanis👼🏻🍭🍼 ۱ ماهگی
ادامه تجربه زایمانم🥰
نیم ساعت تو ریکاوری بودم‌که لرز خیلی شدیدی داشتم و گفتن طبیعیه بخاطر بیحسیه که زدن بهت
بعد اومدن منو بردن و گفتن باید بری تو بخش دم در اتاق عمل یه خانومی بود محکم شکممو ماساژ داد یکم درد داشت ولی نه اونقدری که ازش غول ساخته بودن ،درو باز کردن و شوهرمو دیدم انگار یه جون به جونام اضافه شد🥺
اومد پیشونیمو بوسید و از رو تخت جابجام کردن و بردنم تو بخش
گفتن باید بچه رو شیر بدی ولی من چون سینه ام پهن بود بچم سینه نگرفت و بهش شیر خشک دادیم
کم کم دردام شروع شد و پرستارا برام شیاف میذاشتن کمتر میشد ولی قابل تحمل بود
گفتن تا ۸ ساعت نباید هیچی بخوری و من حدودا ساعتای ۱۰ بود بهم اجازه دادن چای و خرما بخورم،بعد اومدن سوند رو درآوردن که اصلا درد نداشت و گفتن ساعت ۱ باید خودت پاشی راه بری
ساعت ۱ شد و من دستشویی داشتم با کمک مادرم و پرستار بلند شدم از تخت درد که‌داشت خیلی همینکه پاشدم سرپا خون زد بیرون که زد رو دمپاییم ریخت تو اتاق و سرم گیج میرفت حالم میخواست بد شه خونریزی شدید داشتم و پرستار گفت اگه اینجوری باشی مرخصت نمیکنیم زنگ زدن به دکترم و دکترم گفت آمپول بزنید براش تا خونریزیش کمتر بشه و واقعا کمتر هم شد
و فرداش صبح ساعت ۱۰ مرخصم کردن و گفتن تو خونه هر ۶ ساعت شیاف بزار تا دردت کمتر بشه و واقعا جواب بود🥰
اینم از تجربه من شاید به درد کسی بخوره❤🌹
مامان بچک مامان بچک ۴ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان فراز مامان فراز ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۶

دیگه گذشت و اومدن ملاقاتم و رفتن حدودا ۵ ساعت از عملم گذشته بود و کم کم بیحسیم داشت میرفت و دردام شروع میشد
من یک اشتباهی کردم این بود که پمپ درد نگرفتم و نمیدونستم ک باید هماهنگ کنی و خودت بگی وقتی اومدم بخش گفتم پمپ درد بذارین گفتن باید تو اتاق عمل میذاشتن الان دیگه نمیذارن برات
و پرستار اومد برام شیاف گذاشت
شیافه خوب بود و یکم اروم شدم اماااا من مشکلی ک با شیاف دارم اینه ک وقتی میذارم چند دقیقه بعدش دستشوییم میگیره و باید سریع خودمو تخلیه کنم
به پرستار گفتم من دستشویی دارم گفت باید بری دستشویی و با سوند نمیشه باید سوندتو بکشم
منم ترسیدم از دردش گفتم ن نمیخاد چندساعت دیگه تحمل میکنم که یهم دیدم سوندمو کشید😐😐
وقتیم ک سوند رو میکشن مثل اینکه تا نیم ساعت بعدش باید بری دستشویی
و منی ک تازه اون موقع ۶ ساعت بود از اتاق عمل اومده بودم و حس پاهام تااازه برگشته بود برام عذاااب بود راه رفتن اما مجبور بودم که برم چون از جیش هم داشتم میترکیدم🤦🏻‍♀️
مامان •هلن|Helen• مامان •هلن|Helen• ۵ ماهگی
تجربه زایمان

🌸پارت «۴»🌸

بعد ریکاوری منو بردن بخش دیگه اونجا مامانم بود کلی گریه کرد و من بهش میگفتم درد ندارم مامان بهترین زایمان سزارین🤣🤣🤣

رفتم رو تخت و پرستاره اومد سرم وصل کرد و گفت نباید غذا بخوری تا ۱٠ ساعت 🥹
ضعف کرده بودم خیلی بعد چند دقیقه که گذشت دردم شروع شد شدید درد داشتم 🥲🥲🥲 مامانم هم به همراه من گریه میکرد یکم به دخترم شیر دادم ولی واقعا بهش نگاه میکردم یه لحضه دردم و یادم میرفت 😍🥹
بعد دوباره اومد پرستاره شکمم و فشار بده و من همش خاهش میکردم فشار نده ولی اخرش کارشو کرد و من از ته دلم گریه میکردم 🥲 همه مامانای بخش هم باهام گریه میکردن🤣😭 خیلی جو احساسی بود

خب طولانیش نکنم دردم بعد ۲۴ ساعت کمتر شد راه رفتنم خیلی سخت بود
فرداش مرخص شدم و آروم آروم بهتر شدم و تونستنم راحت دخترمو بگیرم بهش شیر بدم 😍🥹
مامانا مرسی که همیشه کنارم بودین عاشقتونم 😘😘🫂

اینم از تجربه زایمانم با تمام سختیش بازم بنظرم سزارین بهتر از طبیعی هست البته نظر شخصیمه🙃
مامان جوجک مامان جوجک ۸ ماهگی