۶ پاسخ

ممنون عزیزم .خداروشکر 🥰

کدوم بیمارستان بودی چقد مزخرف بوده من تو بیمارستان دوتا پرستار اومدن قشنگ تختم دکمشو زدن آوردن پایین دمپاییمو پام کردن از دستام گرفتن بوف بلند کردن راه بردنم قشگ خودم راه افتادم خدا وکیلی نه دردی داشتم نه عذاب کشیدم بعدم اومدن کمکم کردن بخوابم رو تختم خدا خیرشون بده فقد من خیلی از عملم راضی بودم

مبارک باشه اسمشو چی گذاشتین؟

ای وای ترسیدم شما که همش درد داشتین،پمپ درد نداشتین؟؟

مگ پمپ درد نداشتین

مگ پمپ درد نداشتین

سوال های مرتبط

مامان آیلین🩷🌈 مامان آیلین🩷🌈 ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۴
دیگه بردن تمیزش کردن اوردن من ببینم باورم نمیشد یه دختز تپلی سفید با چشم‌و ابرو مشکی 🥺🥺🥺🫠🫠
گذاشتن رو سینم دلم رفت براش دیگه هیچی برام مهم نبود
بعدش بخیه اینا زدن و مارو بردن ریکاوری اونجا فقط میلرزیدم سردم بود پتو اینا کشیدن رو یکم اروم شدم
یکی از ماما ها اومد کمک کرد شیر خورد دخترم
بعدش لباساشو پوشوندن وزنش کردن گفت ماشاللع۳۸۵۰وزنشه
دیگه چند بار هم تو بیحسی ماساژ دادن شکممو
بعدش بردنم تو بخش هیچ دردی نداشتم شیاف میزاشتن مسکن میزدن
ساعت۶ونیم دخترم به دنیا تومد یاعت تقریبا ۲شب بود دیگه بیحسیم کم‌کم رفته بود درد خیلی خیلی کمی داشتم زود زود میومدن شیاف میزاشتن
بعدش دوتا پرستار اومدن گفتن مایعات بخور کمکت کنیم راه بری اولش ترس داشتم دیگه گفتم این مارو باید انجام بدم اشکالی نداره
اب کمپوت گلابی و انجیر خوردم بعدش پرستارا کمکم کردن خیلی سخت نبود واقعا اروم اروم پایین اومدم از تخت و چند قدم زدم خیلی درد کمی داشت وحشتناک نبود اصلا 😅
دیگه این مرحله هم تموم شد
بعدش دیگه هر دو ساعت پایین میومدم راه میرفتم یکم
دیگه صبح پرستار اومد گفت تونستی دستشویی بزرگ بری گفتم نه هنوز یه شیاف شل کننده گذاشتن پنج دیقه دیگه رفتم دستشویی
در کل من از سزارین راضی بودم اونقدری که بعضیا میگن درد نداشت
شاید اگه طبیعی رو هم تا اخر تجربه میکردم اونم میگفتم اونقدر که میگفتن درد نداشت 😊😊در کل بدن با بدن فرق داره سعی کنیم همو نترسونیم
مامان فنقل (Nila) مامان فنقل (Nila) روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت سه:
شما حتما با خودتون شیاف ببرین و درد رو تحمل نکنید
بعد از ساعت ملاقات بهم گفتن باید آمادت کنیم از تخت بیای پایین اومدن سوند رو برداشتن که خب درد داشت ولی زود برطرف میشه
و باید شورت بپوشی پوشک
بعد کم کم سر تخت رو میدن بالا که آماده پیاده شدن بشی
برا من سخت ترین قسمت ماجرا همین بود.خودم شروع کردم به آروم تکون خوردن که خب درد داشت اصلا برا پایین اومدن عجله نکنید خیلی آروم بیاین پایین
وقتی پیاده شدم نمیتونستم صاف وایسم و احساس درد داشتم و تلقین غلط که بخیه هام میپوکه
ولی حتما باید صاف به ایستی
من با تمام توانم سعی کردم و تا صندلی که یک متر بیشتر فاصله نداشت خیلی یواش یواش با قدم های مورچه ای حرکت کردم و نشستم روی صندلی تا اینجا اومدی و اذیت شدی اشکال نداره چون دیگه بخش غول مرحله تموم شد
میذارن روی صندلی استراحت کنی و میگن هر موقع اوکی بودی برو سرویس و تا میتونی راه برو
من نشستم و همونجا دخترمو شیر دادم
بعد که ریلکس شدم بلند شدم یکم اینجا هم سخته
رفتم دسشویی و رفتم برا پیاده روی دو سه قدم اول سخته ولی بعدش خیلی راحت میشه همه چیز
من اونقدر راه رفتم که شاخ همه کادر در اومده بود
من روحیمو کامل حفظ کردم و تا میتونستم راه رفتم که این خیلی خوب بود و حسابی بهم کمک کرد
دیگه بعدش بالا و پایین رفتن از تخت برات خیلی راحت میشه و همش خودت دنبال راه رفتنی
بعدم که شب شد من نتونستم بخوابم از شدت ذوق و هیجان فردا صبح هم تا کارای ترخیص انجام بشه یازده صبح شد که من دخترمو بغل گرفتم اومدم خونه😍😍😍
و خونم بوی بهشت رو گرفت💙
هر سوالی داشتین بپرسین
مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ ۶ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت نهم:
بعد اومدن به اتاقم همه اومدن پیشم و خانواده همه بهم میگفتن که چقدر مانلی خوشگله مثل عروسکا میمونه،همون موقع هم اومدن برام شیاف و مسکن زدن و شکم بندمو وصل کردن و حدودا بعدظهر اومدن فشارمو گرفتن و شکممو فشار دادن(ی کم دردش زیاد بود🥴)چون اثر بی حسی بیشترش رفته بود برای من اذیت کننده بود،تشنگی خیلی داشت اذیتم می‌کرد ولی اجازه خوردن آب نداشتم ولی مادرم با قاشق حدود چند قطره گاهی بهم آب میداد،حدودای ساعت ۱۰ شب اومدن سوندمو کندن و گفتن باید پاشی بری سرویس که من هرچی تلاش کردم نتونستم بلند بشم آخرش ی خدماتی اومد ی هو منو کشید از رو تخت و من تونستم بلند بشم خیلی سخت بود ولی خیلی دردناک نبود بلند که شدم کمی راه رفتم حس بهتری داشتم و خیلی درد و حس نمیکردم و ساعت ۱۲ شب خودم درخواست کردم ک میخوام بچمو ببینم و رفتم بخش کودکان بچمو دیدم البته با ویلچر در کل اون شب چند بار از جام بلند شدم و این خیلی کمک کرد درد نداشته باشم و روز دوم کاملا سرپا بودم راحت تونستم راه برم و کلی پله بالا پایین کردم
مامان عطیه سادات مامان عطیه سادات ۵ ماهگی
قسمت۴
ساعته ملاقات تموم شد یه پرستار اومد گف مسئول شیر دهیه بچه رو گذاشت رو سینم که بچه بمکه سینه من اصلا شیر نداشت نوکم نداشت اصلا دخترم نمیتونس نوکه سینه رو بگیره خلاصه بساطی داشتیم اخرسر بهش شیر خشک دادن طرفای اذان مغرب بود بهیار اومد گف باید راه بری بیا من کمکت میکنم به بدبختی خودمو رسوندم لبه تخت لحطه پایین اومدن واقعا وحشتناک بود خیلی درده بدی داشت شکمم دیگه یکم راه رفتم بهیار گیر داده بود بیا ببرتم دستشویی دستشویی کن هر چی میگم خانم‌من دستشویی ندارم ول نمیکرد اخر داد کشیدم‌گفتم خانم ندارم برم دستشویی چکار اخه دیگه ول کرد رفت دنباله کارش بعد هی پرستار میومد یا همراهمو صدا میزد که دستشویی رفتم یانه شب شام اوردن خیلی کم بود شبم خیلی درد داشتم بازم از تخت اومدم‌پایین توبخش خیلی راه رفتم شیاف میذاشتم اما فقط برا چند ساعت دردم ساکت بود دیگه فردا ظهرش مرخص شدم اومدم خونه
هرکسیم گفته سزارین درد نداره حتما برااون درد نداشته یا دروغ گفته چون واقعا درد داره خیلی وحشتناکه دردش و اینکه نمیتونی بچتو بغل کنی از درد خیلی سخته برا یه مادر
این تجربه من بود از سزارین
مامان آوین 🩷🐣👧🏼 مامان آوین 🩷🐣👧🏼 ۲ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه سزارین😅
دیروز صبح با کلی ترس و استرس و خوشحالی رفتم بیمارستان رسیدم بلافاصله ازمایش اینا گرفتن ازم ساعت۷/۱۵رفتم اتاق عمل و ساعت ۷/۵۰دخترم به دنیا اومد😍 اول سرم اینا وصل کردن بعدش نشستم رو تخت امپول بی حسی رو زدن امپول زیاد درد نداشت خیلی ملایم احساس گرما داشت بعدش کم کم پاهام گرم شدن بی حس شدم و عمل شروع شد کل مدت عمل۴۵اینا شد یه نیم ساعت هم ریکاوری بودم خداروهزار مرتبه شکر آوینم حالش خوب بود دستگاه اینا نرف رفتیم پایین منو انداختن سرجام بی حس بودم و فعلا درد نداشتم دوتا شیاف زدن بهم با مسکن اینا بعد نیم ساعت گزگز پاهام کم کم شروع شد بی حسیم داشت میرفت ولی تا کامل حسم بیاد ۳-۴ساعت طول کشید عصری اومدن بلندم کردن از تخت واقعا خیلی درد داشتم خیلی سخت بود برام نمیتونستم تکون بخورم و راه برم خلاصه باهزار بدبختی اومدم پایین یه دور زدم برگشتم سرجام بعد اون خودم هی بلند میشدم راه میرفتم که دردم کمتر بشه
ادامه شو میزارم بعد این
مامان نویان مامان نویان ۲ ماهگی
مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 ۴ ماهگی
پارت چهارم زایمان سزارین
گفتن باید پاشی و راه بری خلاصه ازین قسمت بود که فهمیدم چه غلطی کردم 😁
(اومدن سوند رو جدا کردن دردی نداشت زیاد)
خیلی خیلی خیلی خیلی سخت بود برام بخیه هام میسوخت خیلی درد داشت ربع ساعت شد تا به زور و ذره تونستم بیام پایین دردش خیلی زیاد بود دیگه هرجوری بود اومدم پایین رفتم توالت فرنگی
شوهرم بغلم کرد و نشوندم رو توالت بخاطر سونده اولین ادرار خیلی سوزش داشت خیلیییی زیاد یعنی میلرزیدم و جیش میکردم از درد
اونم تموم شد خودمو شستم خشک کردم نوار گذاشتم شوهرم بغلم کرد از توالت بلند شدم اومدم راه برم دیدم نفسم در نمیاد سرم میچرخه و چشام داره سیاه میشه خداروشکر شوهرم بودش سریع منو گرفت بغلم کرد و نیوفتادم وگرنه همراهیم ریزه میزه بود نمیتونست بگیره منو
پرستار اشنا بود و گذاشته بود شوهرم بیاد داخل
پرستار اومد گفت بشونش دوباره رو صندلی بهش شربت شیرین غلیظ بدین خیلی خون از دست داده طبیعیه
دیگه شربت خوردم باز دوبارع بلند شدم
ایندفعه بهتر بودم تونستم برم تا تخت و رفتم دراز کشیدم
مامان آوا مامان آوا ۵ ماهگی
تجربه زایمان ۳
خلاصه منو بردن اتاق خودم و دخترم هم بعدش زود آوردن پیشم دردام کم کم داشت شروع میشد ولی خب همش بهم مسکن میزدن و پمپ درد هم داشتم ولی فکرکنم تاثیر خاصی نداشت مسکن هایی که خود شخص دکتر میگفت و اونا میزدن تو سرم خیلی خوب‌ بودن.
راسی تو اتاق عمل شکممو فشار دادن که خب بیحس بودم هیچی نفهمیدم
ولی وقتی بی حسیم رفت تو اتاق دوسه بار دیگه هم فشار دادن که من مردم و زنده شدم دااااد میزدم از دردش ، شوهرم و مامانم دستامو گرفته بودن و پرستار فشار میداد ولی خب همین کار باعث شد کلا تا الان که خونه ام خونریزی خیلی کمی داشته باشم.
بعد یکی اومد منو بلندکنه راه بریم بلند که شدم خون ازم رفت و سرم گیج رفت و فشارم افتاد و از حال رفتم ولی درد اونجوری نداشتم فقط فشارم خیلی افتاد که پرستار بیخیال شد گفت بخواب بعدا دوباره میام
بعدش کلا درد خیلییی زیادی که نشه تحمل کرد نداشتم همه چیزم خوب بود بچم هم شیر میدادم که اولش خب‌ آغوز بود ولی از ۳۱ خرداد شیرم اومد کامل و بچم هم میخوره و سیر میشه خداروشکر