سوال های مرتبط

مامان مامان نخودچی مامان مامان نخودچی ۸ ماهگی
هرهفته میگفت هفته بعد بیا ببینم میتونم برات چیکار کنم یه جواب درست نمیداد اول گفت اگه بیمارستان مهم نیست واست ثامن سز میکنم منم گفتم من میخوام خودت عملم کنی فقط سزارین بشم بیمارستان مهم نیست گفت برو روز بعد بیا همچنان من میرفتم تا گفت بزار معاینه لگن انجام بدم به زور خودمو راضی کردم که انجام دادم گفت لگنت تنگه چون ارثی کسی نتونسته سمت مادریم وپدریم طبیعی باشه التماسش میکردم توکه میدونی من نمیتونم برام سزارینو بنویس گفت برو بهم زنگ بزن من زنگ بزنم زلیشگاه خبر میدم من باز بهش زنگ زدم گفت اشنا دارم خیالت راحت یهو به من گفت اماده شو برو زایشگاه معاینت کنن ببینن لگنت تنگه میزنن سزارین مامانم گفت نه میزنن کیسه اب رو پاره میکنن مجبوری طبیعی بیاری رفتم مطب گفتم نمیتونم گفت تنها راهش اینه رفتی من زنگ میزنم همون روز عملت میکنم من ساک بچرو بستم خودمو اماده کردم رفتم متاسفانه معاینه کردن وگفتن نه خیلی تنگ نیست دیگه بیمارستان دولتی میدونین فقط میخوان طبیعی بیاری
باز گفت روز بعد برو دوبار اسمت ثبت بشه من حلش میکنم دوز دوم که رفتم خدا ازش نگذره مامای بدجنس جوری معاینم کرد جیگرمو دراورد که از هرچی معاینه بود متنفر شدم از اخرم دکتر کلی باهاش حرف زد گفت نه بیاد کمیسیون پزشکی من با درد شدید رفتم خونه طوری که نمیتونستم راه برم از درد گریه میکردم ۳۹ هفته و ۳ روزم شده بود استرس داشتم بچه به دنیا نیاد
مامان حسین مامان حسین ۸ ماهگی
بارداری ۲
از دکتر پرسیدم چیشده گفت آب دور جنین کمه و عددش رو ۹ بود و اینکه دور شکم جنین ۲هفته عقب تر از سن بارداری بود خلاصه گفت هر هفته باید پیش دکترتnstبدی و دو هفته یکبار هم بیای برای سونو
چند روز بعدش رفتم پیش دکترم با توجه به سونو و کم بودن آب جنین ۸ تا سرم ۱ لیتری برام نوشت و گفت یه روز درمیون بزنم و همونجا nst گرفت و همه چی اوکی بود
دو هفته گذشته و من مجدد برا سونو رفتم آب دور جین عددش شده بود ۱۰ و همچنان دور شکم ۲ هفته عقب تر بود و جنینiugrبه حساب میومد

خلاصه چند روز بعد برای گرفتن nstرفتم مطب دکترم که اول ماما nst گرفت و توnstیه انقباض ثبت شد فورا یه آزمایش نوشت و منو اورژانسی فرستاد برم آزمایشگاه و حدودا ۳ ساعت بعد با جواب برگشتم مطب یه مقدار عفونت ادراری بود و دکتر دارو نوشت و گفت چون انقباض داری شیاف استفاده کن از دکترم پرسیدم چون جنینiugrهست میتونم طبیعی بیارم که گفت معمولا این جنین ها تحمل درد طبیعی رو ندارن و سزارین براشون بهتره و ازش درباره امپول ریه پرسیدم که گفت ۳۶ ۳۷ هفته بستریت میکنم و برات امپول میزنیم چون شرایطت خاصه و همینطوری نمیتونم برات بنویسم و حتما باید بستری بشی و امپول بگیری
یکشنبه ۲۸ بهمن نوبت سونو پیش پریناتولوژیست داشتم همسرم چون سر کار بود خودم رفتم و همسرم از سر کار مستقیم اومد مطب خلاصه رفتم داخل چون از جمعه اش یه مقدار دل درد داشتم به دکتر گفتم گفت وارد ماه نهم شدی و ماه درده و طبیعیه
مامان شایان و ماهلین مامان شایان و ماهلین ۹ ماهگی
امروز تمام ذهنم مشغول پسرم بود
تقریبا شش سال پیش این موقع منتظر اومدنش بودم و سه روز یک بار میرفتم مطب برای چکاب مصمم بودم طبیعی زایمان کنم
هرسری که میرفتم از پله های مطب بالا به خودم میگفتم الان میگه خانوم بدو برو بیمارستان برای کارای بستری😂😂🤪
ولی خوب پسرم جاش خوب بود و دوست نداشت اصلا بیرون بیاد 😢
روزها و شب ها گذشتن و تا رسیدیم به ۷ مرداد شبه تولدم
با خودم میگفتم باید یه کاری کنم امشب به دنیا بیاد تولدش با مامانش تو یه روز باشه کلی رقصیدم با خواهرم و تا صبح راه رفتم ولی فایده نداشت حتی یک سانت هم نشدم😂😂

روز شنبه تاریخ ۱۳مرداد ساعت ۸ آخرین سنو و رفتم و با جواب سنو رفتم دکتر گفت فائزه جان پسرمون بریچ شده😂😂یعنی باید سزارین بشی😂😂
تمام تنم درد گرفت گفتم من این همه تلاش کردم
دکترم گفت گاهی تلاش های آدم بی نتیجه است
بهترین و درست ترین کار اینه شما دوشنبه صبح بیای برای بستری
توکل کردم به خدا و نامه بستری و گرفتم و اومدم پایین نشستم تو ماشین و شروع کردم به زنگ زدن اول به مادر شوهرم گفتم خدابیامرز خیلی برای بچه ی من ذوق داشت وقتی صدام رو شنید گفت زایمان کردی گفتم نه دیگه دوشنبه میرم 😭 با صدای بلند خداروشکر کرد و بعدشم زنگ زدم به مامانم و گفتم بیا. کمکم جمع و جور کنیم

بلاخره دوشنبه ساعت ۸/۱۵ دقیقه من مادر شدم
مادره آقا شایان یه پسره کپلی و سفید 🥲🥲

از اون روزا حدود ۶ سال میگذره
من هر روز شاهد قد کشیدن شایان بودم و هستم امیدوارم تا سر و سامون گرفتنش پیشش باشم 😢
چقدر مادر شدن قشنگه خدای من 😍
خدای مهربونم نصیب آرزو منداش بکنه الهی 🙏

تقریبا دو هفته دیگه تولده آقا پسرمه دوست دارم براش یه چیزه خوب
بگیرم ممنون میشم راهنماییم کنید 😍😍❤️❤️