۷ پاسخ

عزیزم هیچ کسی تو دنیا مهربونتر از مادر برا بچش نیست همه ما مادریم خودمون می‌دونیم گاهی واقعاً کاسه صبر آدم لبریز میشه حالا شاید وقت تایم اضافه رو نداشته که بمونه شاید اصلا پولش و نداشته شاید ۱۰۰۰ تا استرس دیگه داشته اون مادر به نظر من هیچ وقت یه مادر و قضاوت نکنین چون هر کدومتون تو اون شرایط بودین شاید همین کارو میکردین

بعضی وقتا کاسه صبر هرمادری لب ریزمیشه

میدونه ی جاهای جدیت لازمه البته زدن قطعا نه ولی باید گاهی بعضی بچه های این چنینی کشون کشون برد تا بفهمه که هر بار با گریه باج نگیره. این احتمالا با گریه باج دادن هر بار با تایم طولانی تر گریه و این شده حال مادر و بچه. هر دو رنجور

خدا شفاش بده بعضیا لیاقت مادر بودن ندارن، انشالله خدا به هرکی میخواد بچه بده اول‌ لیاقتش رو بده، آخه بچه‌ پنج ساله زدن داره، چطور دلشون میاد...

خوب کاریش کرده

عجب کاری اینقدر صبر کرد و خودش رو تحمل کرد کاش تا آخر صبر می‌کرد بچه ها عاشق بازی هستند باید یه جوری متقاعد میکرد با وعده دادن به یه چیز

من حال اون مادر رو درک میکنم ادم ابروش میره از خرص میخوام سکته کنم دقیقا این مواقع

سوال های مرتبط

مامان پسرم مامان پسرم ۵ سالگی
بیایین یه راه حل بدین
پسرم شدید وابسته منه شدید خیلییییی شدید
با هیچ کس نمیموند من یه دکتری جایی برم
با همسرم میمونه با مامانم هم به تازگی میمونه
سرکار میرم یه ده روزی هست پیش همسرم یا مامانم میمونه
می‌خوام بزارمش مهد چنان اسم مهد میاد جیغ و داد می نه پشیمون میشم
اونقدرررررررررررر بردم مهد با خودم تایم بازی بچه ها شعر و آهنگ و رقص هاسون تاب سرسره بازی کردناشونو دیدیم اصلا این بچه به هیچ صراطی مستقیم نیس قبول نمیکنه
دو هفته پیش خیلی منطقی باهاش حرف زدم گفتم باید برم سرکار توهم مثل فلانی دختر خواهرم مهد می‌ره گفتم مثل اون برو منم مثل خاله جون برم سرکار قبول کرد که بره
دختر خواهرم چند ماه ازش بزرگتره دو ساله کامل مهد می‌ره خواهرمم شاغله
خلاصه رفتیم یه مهد خوب دیدیم باهم رفتیم داخل با دوستاش آشنا بشه گفت الا بلا نمیشینیم پاشو بریم خونه هر چی باهاش حرف زده بودم باد هوا بوده
میگم ای خدا چیکار کنم بنظرتون این بچه رو بفرستم مهد راهکار چی دارین؟چه جوری جدا میخواد بشه از من بخدا مغزم هنگ کرده