۷ پاسخ

ببین من بابام و عموهایم جز موفق ترین آدمای شهرمونن بابام میگه کوچکترین کاری که میکردیم مامانم چنان تشری بمون میرفت که بیا و ببین همینجوری شد که زرنگ شدن و آنقدر موفقن بابام میگه همشم مدیون مامانم نیم از عمه هام نگم برات که چقدر زرنگ و مستقل بابام به من میگه بچه داری تون اصلا به درد نمیخوره بچرو باید ولش کنی تا خودش عمل بیاد بابام به من میگه پسرای شما نسل جدید یکیشون عرضه زن نگه داشتن ندارن از بسکه شلو بی عرضه عن راستم میگه من خودم از همه بدترم بابام دیگه چشم دیدنم نداره میگه بچتو رو پای خودش بزار تا مستقل شه حالا عشقم مامان الینا جان اگه غذا نمیخوره حتما گشنس نیست منم مادرشوهرم با حساس بازی‌اش بیچارم کرد از بسکه همش گفت بچتو بپوشون الان بچم کوچکترین بادی که بهش میخوره تا یک ماه مریضه بابام میگه نوش جونت آنقدر به این بچه هه و رمیری اینجوری میشه ما یکی از فامیلامون انگلیس زندگی میکنه میگه اونجا خوردن دارو ممنوعه میگن باید استراحت کنی و مایعات بخوری قاچاقی از اینجا دارو میبره اونوقت تو ایران.... پسر دوسال و نیمه من شاید تا الان فقط بیست تا قوطی چرک خشک کن خورده چمیدونم به قول بابام دست خودمونم نیست نمیدونم چرا انقدر مادرای نسل الان حساسیم

دوباره بگو غذامیخوای بیا بخور نیومد اصرارنکن نوه برادرشوهرم ۳سالونیمه اس ببینیش فکر میکنی ۱ساله یا۲ساله اس غذانمیخوره مامانش هم اصلا ندیدم تومهمونیا دنبالش باشه که غذا بهش بده .
من به سوفیا میگم غذاتوبخور بریم ددر یا خونه عزیز یاپارک کامل میخوره نخواد هم اصرار نمیکنم خودش بعد میاد میگه غذا میخوام بهش میدم بخوره خودمم به دهنش نمیکنم .قوم شوهر هم هرکار کنی باز یه چیزی پیدامیکنن که بهت ایراد بگیرن حرف ها ونگا هاشونو هیچی حساب کن توجه نکن

در رابطه با غذا خوردنم تجربه من اینکه هی میوفتام دنبالش غذا میدادم بهش بع زور ...اما الان صبح بیدار میشه صبحونه سریع بهش نمیدم چون میدونم میخواد بگه نه نه تقریبا یک ساعت و نیم بعد میدم میخوره تا نهارم چیزی بهش نمیدم اصلا گشنه میشه نهار رو میخوره اما شام چون زیاد فاصله اس میوه موز دوست داره یا شیر میدم بهش قبلا هر نیم ساعت یه بار یه چیزی می‌خورد و اشتهاش کور میشد ناهار شام نمی‌خورد

میفهممت بچه ها مخصوصا پیش خانواده همسری رفتارهاش تشدید میشه منم چند بار سفر رفتم گفتم به دخترم اینکارو نکن پیش همه گریه کرده اونام به جای اینکه به حرف من گوش بدن برمیگردن میگن باشه انجام بده گریه نکن😐 یا غذا نمی‌خورد یه مدل دیگ درگیر ماجرا شدند... از فضولی و بد خواهی نیست نیتشون خیره منتهی نمیدونند تاثیر تو تربیت بچه بده و بچه هوایی میشه.. واسه همین ماجرا ها اصلا دلم نمیخواد جمع جایی برم همیشه فراریم اونام فور می‌کنند کلاس میزارم درحالی بعدش بچه رو نمیشه کنترل کرد

ولکن بیخیال باش این چیزا برا همه هست منم روزا اول خیلی خودمو اذیت میکردم دیدم فایده نداره بیخیال شدم

عزیزم به کسی چه ربطی داره بچه شما بد غذا یا خوش غذا اونا باید بفهمن هیچکس دلسوز تر از شما نیس ..ا
آره بابا مگ میشه هرچی میخوان بگیم چشم
چند شب پیش مادرشوهرم اومد خونمون بعد پویان یکسره صداش می‌کرد اینم بلند میشد بهش گفتم بشین انقدر خودتو خسته نکن نمیشه هرچی میگه شما انجام بدی که گف نه بچه هرچند بار میگه بیا باید به حرفش گوش بدی پیش خودم گفتم اوکی دیگ هیچی نگفتم انقدر خسته شد به برادر شوهرم گف بریم خواهرشوهرم خندید گف انقدر مامانو خسته کرد امشب تا صبح راحت می‌خوابه .وقتی نشست بهش گفتم دیدی درست نیس به تمام خواسته هاش تن بدی برگشت میگ بهتر از این ک کتک بزنیم 😐😐

منم حالم مث تو پسرام خیلی بد غذان رفلاکس دارن هرروز بالا میارن خیلییی حساسن بیشتر روزا کفر میگم ارزوی مرگ میکنم خیلییی سختمه واقعا ب هیچ کاری نمیرسم جایی نمیرم زندگیم شده تغذیه این دوتا 😔

سوال های مرتبط

مامان آوا و رها مامان آوا و رها ۳ سالگی
مامان جونا خوبید ؟
میگم من یه مشکلی دارم که خیلی سعی میکنم کنار بیام باهاش و خودم رو کنترل کنم‌اما نمیشه!
من خیلی از اوا و رها محافظت میکنم و این اصلا خوب نیست
نمونش رو الان براتون میگم
وقتی اوا و رها رو میبرم پارک مدام بالای سرشونم
اگه بچه ی بدو بدو بیاد سمت سرسره ای که اوا و رها هستن حس میکنم وای الان میخوره بهشون
همش مراقبم همش تذکر میدم خاله اورم تر لطفا بچه هست اینجا
یا مثلا اگه بچه ای هل بده اوا و رها رو حتی اگه چیزی نشه من خیلی عصبی میشم میگم برای چی هل میدی بچه رو ؟ چی شده؟؟ برو عقب
اگه اوا و رها رو جایی بزارم مثلا خونت مادرشوهرم و برگردم بگن شیطونی کرده من اگر هم جواب ندم تو دلم خیلی ناراحت میشم
پریشب مهمونی بودیم و دوستمون هم اونجا بود خواست اوارو بغل کنه و بوش کنه دختر منم لوس دوست نداره اونم گیر داده بودا این بچه هم معذب بود اخر گفتم ببخشید ولی اوا بوس دوست نداره اذیت میشه بهش برخورد! وقتی برگشتیم شوهرم گفت خب نمیگفتی ناراحت میشن اما من واقعا دست خودم نیست و نتیجه این شده حس‌میکنم اوا و‌رها اصلا نمیتونن از خودشون دفاع کنن تا چیزی میشه به من نگاه میکنن واقعا نمیدونم چه کنم با این حس!
مامان سپهر مامان سپهر ۲ سالگی
بچه ها من واقعا حس درماندگی دارم احساس میکنم تربیت بچم از دستم خارج شده شدیدا لجباز شده و من تا جایی که بتونم به خواسته هاش تن میدم میگم اقتضای سنشه اما بعضی وقتا واقعا باید جلوی کارشو بگیرم مثلا وقتی که تفنگ آبپاششو گرفته روبرو لامپ و تلویزیون مرتب داره میپاشه یا وقتی که گوشیم زنگ میخوره و یه نفر کار واجب داره پشت خط و من باید از دستش بگیرم یا مثلا وقتی که از نرده اای راه پله میخواد سر بخوره بیاد پایین یا وقتی یخ پارچ آب میخواد خالی کنه رو فرش یا وقتی که میخواد از شلنگ دسشویی آب بخوره و یا ماژیک بکشه روی فرش و بدنش و یا چاقو میگیره دستش و خییییییلی کارای دیگه میدونم که خیلی مواقع باید این چیزارو جلو دستش نذارم اما خیلی وقتا لجبازیش سر اینه که من قایم کردم و اون میخوادشون و جدیدا منو میزنه و یا هر چیزی دستشه پرت میکنه سمتم ماشالله دستشم خیلی سنگینه هر چی با مهربونی رفتار میکنم انگار نه انگار اخم و قهر و کم محلی میکنم هیچ دیروز یهو جلوش عصبی شدم گفتم دیگه از خونه میرم من مریض شدم میرم بیمارستان تنها میمونی خیلی ترسید و گریه کرد ولی مطمئنا اصلا روش خوبی نبوده کلمه کثافتم جدیدا نمیدونم از کجا یاد گرفته مرتب میگه عکس العملم نشون نمیدم باز تکرار میکنه بخدا خجالت میکشم نکنه جایی بگه خسته شدم شما بگین چجوری رفتار کنم در برابرش😒😒حالا بیرون ببرمش انقدر با ادب رفتار میکنه سلام و احوالپرسی و تشکرش همه دوسش دارن نونوایی میره کلی تحویلش میگیرن بس که با شخصیت رفتار میکنه🤣