#سه_ماهه_اول 🍀🌱
از همون روز ای اول علائم عجیبی داشتم که تو هیچ کدوم از سیکل های قاعدگی نداشتم. نفخ شکم و درد سمت راست و زیر شکم و تکرر ادرار و درد سینه ها. این علائم رو که داشتم خودم مشکوک شدم که خبریه. اینم بگم که این علائم رو قبل از رسیدن موعد پریودم داشتم یعنی بیبی چک و آزمایش خون هنوز منفی میشد. صبر کردم تا چند رو از تاریخ پریودیم بگذره و رفتم آزمایش خون دادم. آزمایش خون زودتر از بیبی چک مثبت میشه. همون عدد BHCG که هورمونی هست که جفت ترشح میکنه و مسئول ایجاد خیلی از علائم بارداریه. بیبی چک هم تو ادرار این هورمون رو اگه پیدا کنه مثبت میشه. برا من چون خیلی زود بود بیبی چک منفی و یه هاله ی خیلی کم رنگ بود. عدد بتا من تو آزمایش خون ۱۲۲ بود ۴ روز بعد از موعد پریود. با دیدن آزمایش فهمیدم بار دارم و رفتم تحت نظر دکتر زنان. آزمایشات روتین بارداری و سونوگرافی قلب جنین رو انجام دادم و از ۷ هفته علائم گوارشی من شروع شد. از نظر من ۳ ماهه اول بارداری سخت ترین زمان بود. حالت تهوع دائمی و سنگین شدن معده و سردرد و گرسنگی مداوم. وای نگم از گرسنگی که همون لحظه ای که خوراکی میخوردم و جمع میکردم بازم گشنم بود، ۵ صبح با صدای زنگ شکمم از گرسنگی بیدار میشدم. به همه ی بو ها حساس بودم و تهوع و استفراغ شدید صبح گاهی داشتم. کمر درد اونقدر که چهاردست و پا راه میرفتم تا در دستشویی.
علت و راهکارهایی که استفاده کردم تو پست بعدی میگم.
🌱🍀

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان مسیحا مامان مسیحا ۴ ماهگی
سه_ماهه_سوم🌱🌱🌱
از ۲۵ هفته و ۵ روز الی آخر بارداری میشه. تو هفته ی ۲۶ تا ۲۸ وقت انجام غربالگری قند خون بارداری هست. توی بارداری به خاطر اثرات ضد انسولینی هورمون گنادوتروپین جفت قند خون بالا می ره. بهتره از اول بارداری مراقب مصرف خوراکی های شیرین باشید. من خودم میل به شیرینی جات زیاد داشتم و البته علائم دیابت مثل پر ادراری و پرنوشی و خشکی دهن رو هم داشتم و تو سه بار قند خون ناشتام چک شد و هر سه بار در حال افزایش بود. از ۷۸ رسید به ۹۵ دیگه تو مرز بودم ولی آزمایش قند خون ۳ ساعته ام نرمال بود. توی حدود ۳۰ هفته حرکات جنین کم شدن و الان که میبینم خیلی از مادرا توی این هفته ها پیگیر کم شدن حرکات جنین هستن. من رفتم و پیگیرش شدم. سونو بیوفیزیکال و nst ولی مشکلی نبود. بعدم به خاطر نوع حرکاتش که به واژن ضربات محکم میزد، انگار میخواست همون لحظه بیاد بیرون و کلی ترسوند منو رفتم دکتر و برام آمپول بتامتازون نوشت که اونا رو هم استفاده کردم. یه سونوی وزن و رشد جنین هم توی هفته ی ۳۱ تا ۳۵ دارین. توی سه ماهه سوم باید حواستون به حرکات جنین و به وزن گیری جنین باشه. برای وزن گیری یه پست جدا گذاشتم. از اوایل ماه ۹ هم امکان حساسیت بارداری و ضایعات خارش دار پوستی روی دست و پا و شکم مادر وجود داره. که من اونم داشتم و هنوز هم دارم باهاش سازش میکنم. فرق شون با کلستاز بارداری تو آزمایش خون مشخص میشه. توی کلستاز انزیم های کبدی بالا میرن. البته طبیعی هست که ALP توی بارداری تا دو برابر هم افزایش پیدا کنه ولی AlTو AST باید توی رنج نرمال باشن. برای من تشخیص کهیر بارداری دادن اول فقط تا مچ دست بودن ولی الان تا بازو و ساق پا بالا اومدن. ادامه در پست بعد...
مامان مسیحا مامان مسیحا ۴ ماهگی
#سه_ماهه_اول
#پارت_دو
علت ایجاد علائم گوارشی مثل سنگین شدن معده و رفلاکس معده به مری و یبوست شل شدن عضلات سیستم گوارشی به خاطر بالا رفتن هورمون پروژسترون هست. وظیفه ی پروژسترون ضخیم کردن دیواره رحم برای حفظ جنین هست. برای حالت تهوع خوراکی هایی که اذیت تون میکنه رو حذف کنین. من اولش اینو نمیدونستم و فکر میکردم ممکنه هر چیزی رو بالا بیارم اما بعد متوجه شدم گوشت قرمز که بخورم بدنم تحملش نمیکنه و بالا میارم پس کلا دیگه گوشت قرمز نخوردم تا الان‌. بین میوه ها هم هر بار لیمو شیرین خوردم بالا اوردم. برای رفلاکس و سرفه هام هم خوراکی های اسیدی مثل پرتغال و چای و شیر رو حذف کردم. اینو بگم که حالت تهوع و استفراغ صبحگاهی تو بارداری طبیعیه و بیماری نیست. خیلی از خانمها ممکنه خوش شانس باشن اینارو تو بارداری شون تجربه نکنن. هر چی جلوتر میرفت متوجه شدم که هر کدوم از این علائم دوره خودش رو داره و هرچقدر من قرص معده و قرص ویتامین ب۶ بخورم
بازم تا زمانش تموم نشه علائم رفع نمیشن. من فقط سعی میکردم کنترلشون کنم. میوه به و پودر زنجبیل برای رفع تهوع من خیلی موثر بود. سیرابی و خوش گوشت و ویتامین ب۶ زیاد تاثیر نداشتن. کمر درد هم به خاطر شل شدن مفاصل لگن به خاطر هورمون هاو البته افزایش وزن و استفاده جنین از کلسیم بدن مادر ایجاد میشه. راهکارش هم اول استراحت و دوم قرص کلسیم و ویتامین دی و سوم که من دیر فهمیدم و استفاده کردم شکم بند بارداریه. شکم بند وزن شکم رو تا حدودی از روی کمر برمیداره و گرم نگهش می داره که یه جور پیشگیری و تسکین همراه هم هست.
ادامه شو تو تاپیک بعدی میگم.
مامان ملورین🤰👼🩷 مامان ملورین🤰👼🩷 ۵ ماهگی
تجربه زایمان (سزارین)
پارت ۱
خانوما تجربه زایمانم و گفته بودین بنویسم براتون روز ۱۶ خرداد بود داشتم میرفتم از دکترم نامه سزارین اختیاری رو بگیرم وقتی داشتم میرفتم مطب خیلی پیاده روی داشتم یه لحظه جوری شکم درد و کمر درد گرفتم که اشکم دراومد خلاصه با همون کمر درد و شکم درد رفتم نامه رو گرفتم برای ۲۲ خرداد از دکتر هم چیزی نپرسیدم چون فکر کردم طبیعیه و بخاطر پیاده رویه
ساعت ۳ ظهر بود رسیده بودم خونه از پله های خونه داشتم میومدم بالا دستشویی هم داشتم🥴بعد یهو دیدم خیس شدم اندازه کف دست با خودم گفتم عجب بی اختیاری ادرار هم گرفتم از یه طرف هم شک کردم اما بازم متوجه نشدم بعد من تا خود شب همین جوری هی میرفتم دستشویی چون حس ادرار داشتم بعد فکر میکردم چون میرم دستشویی هی خیس میشم متوجه نمیشدم که مشکل از کیسه آبه آخر شب ترشح زرد هم داشتم که میگن مال سوراخ شدن کیسه آبه ولی من نمیدونستم صبح که بیدار شدم دیدم ترشحم قهوه ای حالت شده کمر درد و شکم دردمم ادامه داره شوهرمم سرکار بود خونه نبود خلاصه با همون وضعیت که هی دستشویی میرفتم به مامانم زنگ زدم رفت شوهرم و آورد آخه شوهرم اجازه بردن گوشی به سرکار رو نداره😐🤧🤧🫠
رفتم بیمارستان نزدیک خودمون نگاه کرد گفت کیسه آب تو واژنمه و دیده میشه کیسه آب هم سوراخ شده خلاصه برگشتم وسایلا رو برداشتم رفتم بیمارستانی که میخواستم برم ساعت ۳ بود که رسیدم و تست آمینو شور گرفتن و معاینه کردن ۱ فینگر باز بود دهانه رحمم آمینو شورمم مثبت شد
ادامه...
مامان پسرم🐣 مامان پسرم🐣 ۳ ماهگی
خلاصه ای از تجربه زایمان ۱
طبق تجربیات قدیمی مثل ازمایش گلوکز و معاینه و … همیشه نظرم این بود که نباید از رو تجربیات زایمان کسی نوع زایمانمو انتخاب کنم چون روحیه افراد و آستانه تحمل دردشون با هم خیلی متفاوته ، من ترجیحم از اول سزارین بود
سوند بر خلاف تصورم اصلا درد نداشت در حد یه سوزش ادار خیلی کم بود ، بی حسیم اپیدورال بود و تا فردای روز عمل تو کمرم بود، به نظر من یکی از چیزهای مهم اینه از قبل یه بازدید از بیمارستانی که قراره عمل بشین داشته باشین ، دکتر من تو چند تا ییمارستان عمل میکرد که مد نظر من دو تا بیمارستانش بود که از قبل سعی کردم ان اس تی ها و سونو ها رو برم اونجا، آشنایی داشتم با بخش لیبر و اینا….مثلا محیط لیبر بیمارستان گاندی شبیه محیط آرایشگاه های زنونه بود که مورد پسند من نبود😜😜
تزریق اون آمپول تو کمرم با اینکه درد نداشت ولی من از نظر روحی درد حس میکردم چون کلا همیشه کمر درد دارم میتونم بگم بین مراحل مختلف برای من مرحله بدترین بود …



مامان اورهان 👼🏼💙 مامان اورهان 👼🏼💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت چهار
که لحظه شیرینی بود و به همه مانانای باردا و همه کسایی که بچه دار نمیشن از ته قلبم آرزو میکنم ، و بچه رو دادن بیرون و منو بردن ریکاوری و چون هنوز بیحسی داشتم اومدن شکممو تمیز کردن که من به شدت نگران اینم بود زیاد نفهمیدم فقط چون از زیر دلم داشتن فشار میدادن اون اذیتم میکرد که از اونجا به بعد دردام شروع شد که با شیاف کاملا قابل کنترل بود سخت تمرین بخشش فقط راه رفتن و بلند شدن بود ولی تجربه من این بود که هر چقدر که میتونید راه برید چقدر بیشتر راه برید همون قدر زود بهتر میشد چون یه نفرم با من سزارین شده بود من با کلی درد راه میرفتم ولی بعد راه رفتن بهتر میشدم من چهار بار پیاده شده بودم اون فقط یه بار و تا صبح کلی درد کشید و این که منتظر شیاف نباشین که هر هشت ساعت یه بار بیمارستان بده خودتون هر کجا که دردتون گرفت یدونه استفاده کنید خیلی کمک بود و من متاسفانه همون سر دردی که تو اتاق داشتم بعد از سه روز بازم همچنان دارم و این به شدت اذیتم می‌کنه درسته همینقدر سخت بود ولی بازم خدارو شکر که بچمو تونستم صحیح و سالم بغل بگیرم و برای شما هم این حس رو آرزو میکنم
مامان امیرعلی 🧒♥️ مامان امیرعلی 🧒♥️ ۶ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان پر ماجرای من
.
‌‌.
.
.
اول از همه اینکه من از اول ازدواج استرس بارداری ناخواسته رو داشتم .. همیشه این ترس رو داشتم اگه یه وقت ناخواسته باردار شم چه کار باید کنم؟ و کلا به بچه به چشم یه اضافی که باعث سرد شدن روابط پدر و مادر میشه نگاه میکردم و حالا حالا ها قصد بچه دار شدن نداشتم...
دقیقا یک روز قبل تولد همسرم بود که صبحش رفتم بادکنک های تولد رو بخرم از اونور رفتم آرایشگاه ابروهامو بردارم... زیر دست ارایشگر احساس کردم حالم طبیعی نیست .. اعتنا نکردم و با مادرم مسافتی رو تا خونه پیاده اومدیم که توی مسیر همش احساس ضعف و تهوع داشتم ... گرما به شدددت داشت اذیتم میکرد و کلا حال طبیعی نداشتم ... وقتی اومدم خونه حالم بد شد و یه جورایی شک کرده بودم نکنه باردار باشم 😓
عصر اونروز مراسم سالگرد مادرشوهرم بود و من باید برا مراسم هم میوه هارو آماده میکردم ولی اصلا حال خوبی نداشتم و بیحال روی مبل افتاده بودم ... به شوهرم زنگ زدم و گفتم حالم بده و گفتم یه بیبی چک بخر.. اما از اونجایی که سابقه خرابی تو زدن پی در پی بیبی چک و استرس کشیدن برای اینکه نکنه مثبت باشه و... داشتم شوهرم اول مسخره کرد گفت دوباره خیالاتی شدی و چیزی نیس نگران نباش سردیت شده😑
خلاصه .. اصرار کردم که خرید و اورد .. منم بیخیال رفتم بیبی چک بزنم تا مثل همیشه منفی بشه و خیالم راحت کنم که یهو دیدم دوتا خط پررنگ افتاد😕
نمیدونستم باید چکار کنم احساس میکردم چشمام داره اشتباه میبینه وایسادم گریه کردن و اصلا باورم نمیشد مثبت باشه ...