۱۱ پاسخ

سعی کن بیشتر باهاش بازی کنی بیشتر وقت بگذرونی باهاش اینا خیلی تاثیر داره من دخترم شیرخشکیه همیشه میگفتن بچه های شیرخشکی براشون اصلا مهم نیس پیش کی باشن فقط مهم شیر داشته باشن همیشه از لین نگران بودم که نکنه دخترم منو نخواد و دوستم نداشته باشه اما با رفتارش ثابت کرد و یه تو دهنی به همه زد که اصلا اینجوری نیس دخترم خیلی بهم وابسته س من خیلی باهاش بازی می‌کنم خیلی قربون صدقه ش میرم البته همه مامانا این کارها رو میکنن ولی وقتی زیاد توجه کنی بچه هم متوجه میشه مثلا به مدت من عصبی شده بودم همش جانان و دعوا میکردم دخترمم کلا رفته بود سمت شوهرم ینی تا باباشو میدید چنان ذوق میکرد که نگو دیدم داره بد میشه دیگه دعواش نکردم حتی اگه من خیلی عصبی کنه میگیرمش تو بغلم بوسش میکنم بالاخره بچه س میفهمه الان خیلی خوب شده بیشتر به خودم وابسته س تا باباش

بچه ها وقتی یه اشنا میبینن زود میپرن بغلش
منم بچم میپره بغل مامان و بابام
حساس نباش
پسرته ،احترام بزار از الان به خواسته هاش

بعدشم مثل قدیمای منی
منم توقعم از پدر مادر شوهرم زیاد بود
هیچکار نمیکردن برامون

بعد چند مدت کلا گفتم چرا من از اینا توقع دارم،ولی کامل زومم رو بردم روی خدا
الان دنباله ما میدوئن کاری برامون انجام بدن
رو این قضایا حساس نشو،پسرت رو بخاطر مسائل خودت و خانواده شوهرت،ازشون منع نکن و تا بزرگ تر میشه هی بهش گوشزد نکن من و چرزوندن پس بهشون محل نده
بچه روانش دچار مشکل میشه

عب نداره نوه مادر شوهرت هم هست دیگ طبیعیه نگران باش مامان‌بزرگ دیگ

حساس نباش عزیزم فقط خودتو داغون میکنی… بلاخره نوه شه… تو هم خودتو ی جوری جلو اونا نشون بده طوری که خوشحالی از این موضوع… تو صحبتات بگو که شماها رو دوست داره یا خودت بده بغلشون… کم کم اونا هم رفتارشون عوض میشه .

عزیزم
حق داری، منم وقتی دخترم برا مادرشوهرم ذوق میکنه و میخنده اعصابم خورد میشه اونام هیچجوره کمکمون نبودن حتی میرفتیم خونشون ک کمکمون کنن میرفت تو اون اتاق با شوهرش می‌خوابید، منم وقتی بچم بزرگ شد میخوام بش بگم همه چیو بگم ک تو بزرگ کردنش کمکمون نکردم و مثل بقیه نوه هاشون ک تا یک سالگی تر و خشک شون کردن برا ماهلین نکرررررده، حتی یکبار حمومش نبرده.الان بچه خواهر شوهرم 15 روز دیگه میشه یکساله، شبانه روز بچه اونجاس بدون مادر، بچهه فکر میکنه مادرشوهر و پدرشوهرم مادر پدرشن، من نمیگم وظیفشونه ولی چرا این همه تبعیض و دوگانگی قائل میشن من نمیدونم... الهی خدا جزاشو تو همین دنیا بهش بده... الان خسته ترینم، آرزوی مرگ دارم، دوس دارم منو بندازن تو یک خونه و نه آب بدن بهم نه غذا فقط یک ماه بخوابم. از بعد از زایمان یک دردا اومده سراغم ک تو عمرم تجربه یکیشونو نداشتم، زانو دردم ک نمیتونم زانومو خم و راست کنم و ب بچم برسم، دکتر گفته باید پلاسما تزریق کنم غضروف پام آسیب دیده، شقاق شدید دارم ک کوفتی هرررر کار میکنم خوب نمیشه فوبیای دسشویی دارم، از زایمان کبدم چرب شده و این شکم لعنتی ک آب نمیشه هر کار میکنم و بیکینیم ک از بخیه های زایمان گوشت اضاف آورده و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه

گلم خیلی خودت و درگیر این چیزا نکن . همین استرسی ک داری یل فکرو خیالی ک داری همین باعث میشع ک بچت حس کنه و ب بچت هم منتقل بدی. سعی کن ازینا دور باشی حالت و خوب میفهمم. ادم خیلی حرص میخوره . درست میشه همه چی . همونحوری ک توی این ۷ماه بچت هر ماهش ی مدلی بود اینم تایمش کوتاهه درست میشه

شاید توخونه حوصله اس سر میره وقتی کسی رو میبینه ذوق میکنه دختر منم همینحوریه وقتی پدر شوهرمو مادرشوهرمو اینقدر ذوق میکنه حوصله اش تو خونه سر میره وقتی میبرمش بیرونم ابنقدر ذوق میکنه بیشتر باهاش وقت بگذرون باهاش بازی کن

دقیقا شرایط تورو من دارم تو یه ساختمونم نیسیم یه روز درمیان میاد بازی ولی دخترم عاشقشه حساس نباش بزار یکی دو سالش بشه ولت نمیکنه الان چه انتظاری ازش داری اتفاقا استقبال کن بگو بچم خون گرمه مهمون نوازه

😭از شانس توعه ک ذوق کنه

بيخيال زياد حساس نشو مادربزرگشه ديگه، پسر منم پدرشوهرمو خيلي دوس داره بلاخره از خونشونن هيچكاريم نكرده باشن

چیکار کنم ؟راه حل بدین

سوال های مرتبط