۵ پاسخ

عزیزم من پسرمو همینجوری بار آوردم همیشه لباس اسباب بازی خوراکی از کل بچه های فامیل بالاتر بود ولی متاسفانه خیلی بچه پرتوقعی شده اصلا چیزای کوچیک به چشمش نمیاد اصلا پس انداز کردن بلد نیست ۱۰ ملیونم داشته باشه دوروزه تمومش میکنه اصلا نمیگه پول داری یا نداری میگه من فلان چیزو همین الان باید برام بخری خوب این تقصیر خود من هست که یه کم به بچم سختی ندادم کم قدر بدونه همه چی براس فراهم بوده شماهم مثل من نکنید بزارید بچه ها به چیزایی که میخوان تلاش کنن تا قدردان باشن

عزیزم بچه نمیبینه که لباسش چقدر قشنگه و ۶ بار بیشتر نپوشیده
بچه لباس تن اش هم پاره باشه براش مهم نیست مثلا مهمه که مامانش تو پارک باهاش آب بازی کنه
بعدش بچه وقتی هرچی میخواد بهش میدی زود براش میخری معلومه لوس و حاضر جواب میشه
باید یاد بگیره برای خواسته هاش منتظر باشه یا اینکه فلان اسباب بازی جایزه فلان کار خوبشه که خریدی

توجه و محبت تو این سن مهمه گلم زیاد هم هرچی خواسته داشته باشن بگی چشم و انجام بدی پرتوقع میشه

چقدر تو منی اخر سرم ی داد سر بچهربزنم همه اون داد میبینن خوبی نمیبین

این چیزا که گفتی مهمه وخیلیم خوبه .
ولی بچه ها حس میکنم بیشتر به اون نگاه وتوجه پدر و مادر توجه می‌کنه
ببین تو خونه چه قدر وقتت رو براش می‌زاری و باهاش بازی می‌کنی
باهاش حرف میزنی.کتاب می‌خونی.باهاش بگی وبخندی.وچقدر باهاش محترمانه رفتار میکنی؟نمیگم این کارو نمیکنی ولی ببین اگه این کارو نمیکنی دلیلیش همینه

سوال های مرتبط

مامان گلی مامان گلی ۳ سالگی
تازه میفهمم بچه رو ببری پارک بازی کنه بهش خوش بگذره یعنی چی.....تا چندوقت پیش بچمو اگر می‌بردم پارک یه بچه دیگه حواسش نبود می‌خورد به این یک قشقرقی بپا می‌کرد که چرا خورده بمن،یا میگفت کسی نباید سوار سرسره یا وسیله بازی دیگه ای بشه فقط من باید بازی کنم کلا خسته و کلافم می‌کرد ازبس با همه ناسازگار بود همش باید حواسم می‌بود کسی و نزنه ولی جدیدا خداروشکر خییییلی خوب شده یه بچه هم بزنتش حمله نمیکنه به بچه هه فقط میگه مامان این منو زد....الان با بچه ها دوست میشه کلی بازی میکنه منم کیف میکنم که اون دغدغه هام تموم شد.فقط یه مشکلی دارم با اینکه از 9 ماهگی دائم بردمش پارک و خانه بازی بازم انگار یه هراسی داره از بچه ها....اگر تو سرسره بچه پشت سرش باشه انگار می‌ترسه وا میسه کنار اون رد شه بعد خودش بره اگرم کسی جلوش باشه نزدیک نمیشه میزاره برن بعد میره بهش میگم برو کاری با تو ندارن میگه نه بهم میگن نمیشه تو بری.....یعنی میشه این ترسشم بریزه و تموم شه بره؟
مامان آدرینا مامان آدرینا ۳ سالگی
یه دختر بچه تقریبا ۵ ساله ماشین اسباب بازی که مال خودش نبود به دخترم نمی‌داد میگفت میخوام بازی کنم نمیدم نکن دست نزن
هِی ماشین رو می چرخوند دورتر که دخترم دست نزنه دخترم هِی می‌رفت سمتش،من این صحنه رو می دیدم هیچی نمیگفتم چون میخواستم دخترم خودش حرف بزنه و یه جورایی دفاع کنه از خودش،در آخر دخترم آروم بهش گفت با من دوست میشی؟
بگما توی دلم آتیش بود
یا قبلش میخواست یه بازی شروع کنه که همون دختر بدون اینکه حرفی بزنه اومد ازش گرفت من باز هیچی نگفتم که دخترم خودش حرف بزنه که نزد
و اون روز توی پارک یه پسر بچه تقریبا ۴سال و خورده ای دست دخترمو فشار داد دخترم نگاش کرد من با ملایمت گفتم نه دستشو فشار نده
اما خب بگم مثلا کسی دست به موهاش بزنه میگه دست نزن
یا اینکه یه جز پارک جای دیگه می برمش همش میخواد بهم بچسبه،می بيني همه به بازی این میگه تو هم بیا دستمو میگیره بهم می چسبه میاد توی بغلم،من تشویقش میکنم به بازی با بقیه اما روحیه ام از درون داغون میشه یه جور ظاهر سازی میکنم جلوش،اما میام خونه غمگینم..
بنظرتون در کل کار من درسته؟
شما باشید چ عکس العملی نشون می‌دید؟