۶ پاسخ

عزیزم این یچیز عادیه منم هرچی اخطار میدم شوهرم اخطار میده کار خودشونو میکنن اهمیت نمیدن دهنشو بوس میکنن همش بوسش میکنن میگن تو حساسی خیلی و هی مثال بچه های دیگرو میزنن هرچی میگن بده ببریمش یا بذارش پیشمون نمیذارم
دیگه بدنم کم آورده خودم 😑😑😑😑😑

من خیلی تعارفیم ولی شوهرم رکه رک ...ولی سر بچم اصلا شوخی ندارم از اولم حساسیت منو دیدم تا ۵ماهگی فقط خانواده درجه یک با تشک و پتر بغلش کردن ...از بعد ۵ماهگیم فقط در حد بغل ...بوس اصلا حتی مامان بزرگ و ... اونم ثابت کردم که چقدر ممکنه خطرناک باشه واسه بچم و خودمم رعایت میکنم تاجاییکه میگن حداقل خودت بوسش کن ما ببینیم

من به عینی بچمو میگیرم میبرم صورتشو‌میشورم ولی یه سری واقعا نمیخوان بفهمن میگن من کاری ندارم دو تا بوسو باید بکنم تمیزم یه من تف میمالن به طفل معصوم

پدرشوهرمن بااینکه اولین نوه ای پسریشه موقعی که ازبیمارستان اومدیم خونه میخواست بوسش کنه نذاشتم ازدستم دلخورشد الان من اونجا باشم نمیبوستش

من با این رفتار کیف میکنم ک بچمو دوست دارن خوشحال میشم

چ بگی چ نگی همینه خودتو اذیت نکن فرهنگ ندارن بدتر لج میکنن

سوال های مرتبط

مامان پسرم👶🏻 مامان پسرم👶🏻 ۷ ماهگی
حس میکنم آستانه تحملم خیلی کم شد
هروقت که من این بچه رو بردم خونه مادرشوهرم اینا
رفتارهای مزخرفی از خودشون نشون میدن که ادم رغبت نمیکنه باز اونجا بره حس میکنم فقط میخوان ادمو حرف بیارن مثلا بهشون میگم بچه کوچیکه نباید بوسش کنید باز پدرشوهرم تو چشمم نگا میکنه بچه رو بوس میکنه میگه من فرق میکنم تو بچتو بوس نکن که مریض نشه یا میگه بزار بچه بزرگ تر بشه از دستت میگیرمش دیگه عمرا بزارم بچتو ببینی من کلا فقط نگاش میکنم لبخند میزنم اصلا حوصلشو ندارم یا هروقت میخوام به بچه شیر بدم میگه چرا میری تو اتاق اون سری داشت به شوهرم میگفت این چه اخلاقیه این داره چرا همینجا پیش ما به بچش شیر نمیده که چی میره یه اتاق دیگه هرچی میگم من سختمه خوشم نمیاد و اینطوری راحت ترم انگار نمیفهمه تازه میرم تو اتاق مادرشوهرمم میاد پشت سرم و تا لحظه اخر تو حلق من میشینه یا بچه رو از تو اغوشش در میارن تمام تنش درد میگیره گردن بچم شله هنوز هرچی میگم با اغوشش بردارید میگه اونجوری مزه نمیده بهمون اون سری مادرشوهرم برگشته به شوهرم میگه مگه بچتون تحفس که تو زنت اینطوری میکنید😐بخدا بخوام از کاراشون بگم زمان کم میارم اینقدر که رو اعصابن
بنظر شما من حساسم؟یا مشکل از منه؟
مامان زینب مامان زینب ۳ ماهگی
سلام عزیزان خوبید من یه مشکلی دارم واقعا ناراحتم چون هیچوقت به خانواده همسرم نه بی احترامی کردم نه هیچی و اونا هم خیلی منو دوست دارن و بهم احترام میزارن و همینطور کمک می‌کنند بهم پلی یه مشکلی که دارم و نمی‌دونم من خیلی حساسم یا نه این هست که من با مادر شوهرم تو یک ساختمان زندگی می‌کنیم خواهر شوهرم یک دختر سه ساله داره و یک پسر هفت ساله وقتی که میان اینجا همش میان پایین تا دخترم رو ببینند و دیگه دختره خواهر شوهرم نمیره میمونه هر جی ام خواهر شوهرم میگه بیا نمیره و سر فدا میکنه و حرف میزنه تا دخترم بیدار میشه
پستونک رو میکنه دهنش هعی دستش رو میکشه و میگه بدین بغلم و بوسش میکنه منم یه چند باری گفتم مه عزیزم بچه رو بوس نکنیم ولی گوش نمیدن جدیدا هم که بچه های خواهر شوهرم هر دو از شدت تب و مریضی تمام دهانشون تبخال زده بود و با اون دوباره اومدن پیش دخترم الان دخترم سه روزه مریض شده بینی اش کیپ شده و سرفه میکنه
من نمیتونم حتی بگم وقتی مریض هستید نیاید این طفل معصوم جون نداره
خواهر شوهرمم یکبار گفت بچه تا دوسالگی که شیر میخوره ویروس نمیگیره ولی این بچه از بچه هاش گرفته و مریضه
امروز هم دخترش رو فرستاده خونه نادر شوهرم منم بالا نرفتم چون واقعا اعصابم خرد میشه همش جوش میزنم مه نکنه بیفته روش