۶ پاسخ

نه اشکال نداره که شمام درمقابل برا دختر خانومش یه هدیه بگیر

چه اشکالی داره...دستشم درد نکنه

مگه چیه واقعاا چقدر مساله رو بزرگش کردی برای خودت من هربار کلی لباس بچمو کتاب و اسباب بازی خشخشه مارک میدم به بچه ی پسزعموم اونام از خداشونه

توهم برا دخترش یه چیزی بخر حتما

برگشتی تهران؟

اره چ‌اشکالی داره بزار بازی کنه باهاشون

سوال های مرتبط

مامان آرمان مامان آرمان ۲ سالگی
سلام مامانا یه سوال
من و پسرم همیشه تو خونه تنهاییم چون تو این شهر کسی از فامیلای خودم و شوهرم نیس ،کسی به خونه مون رفت آمد زیاد نداره خودم گاهی اوقات پسرمو میبرم بیرون به قول خودش در در ، تا دلش میگیره اما خب نهایت تا کوچه و اینا باش پارک و مهد یا خانه بازی هم نزدیکم نیس که با بچه های دیگه آشنا بشه و معاشرت داشته باشه و خودش تو خونه با اسباب بازیاش بازی می‌کنه و عادت کرده به تنها بازی کردن
راستش چند وقت پیش خونه دوستم مهمون بودیم که اونم بچه کوچیک داره که همسن پسرمه هر چقدر طفلی بچه میخواست با پسرم بازی کنه ،این محلش نمی‌داد یا هر اسباب بازی بچه دوستم برمیداشت می‌رفت همونو از دستش می‌گرفت طفلک بچه هم گریه میکرد یا یه عادت جدید پیدا کرده آدمو میزنه
بنظرتون این رفتارش عادیه؟
هر اسباب بازی بچه دوستم برمیداشت گیر میداد همونو از دستش میکشید
مامانایی که این تجربه دارین تو رو خدا راهنمایی کنید چیکار کنم این کارشو ترک کنه ،دیگه هیچ جا مهمونی تو رپستامون نمیتونم برم
مامان سامیار و مهدیار مامان سامیار و مهدیار ۲ سالگی
مامانا بیاین تو روخدا بهم مشورت بدین
من تهران زندگی میکنم خانواده ها خراسانن بعد اینجا فقط یه عمه دارم که دوتا پسر داره
بعد همین عمم که شهرستان بوده داداشمم باهاشون اومده تهران که خونه ی ما باشه مثلا
۱۳ سالشه با پسر کوچیکه ی عمم هم سنن
بعد میره خونه اونا حالا یا با دستگاه بازی میکنن یا میرن پارک و اینور اونور
بهش گفتم برو بازی کن شبو بیا خونه
چون اگه ولش کنم کلا همونجاست پسر عمم یذره شره خیلی خرابکاری میکنن
مامانمم میگه بگو بازی کنن ولی شبو بیاد پیشه خودتون
از اینور این اقا میگه میرم بازی میام بعد اینقدر لفتش میده دیگه عمم برا شام نگهش میداره بعدم که خوب دیگه خیلی دیره و خیابونا خلوت بد مسیره یذره خونه ها دیگه میره موندگار میشه
من چیکار کنم از دست این بچه؟.
الان امروز گفته میرم شب میام حالا من چشمم به در که کی تشریف بیاره دلم هزار راه رفته
میگم خدایا شهر غریب این بچه جایی روهم نمیشناسه اتفاقی نیوفته براش
بعد زنگ زدم عمم میگه وای تو چقدر حساسی خوب مونده دیگه
میگم خوب مونده عیب نداره بمونه ولی به من بگه
من چیکار کنم الان؟
ولش کنم به حال خودش؟ یا جدی باهاش صحبت کنم
یا اصن بگم مامانم صحبت کنه؟
یا به مامانم بگم یا چی
نمیدونم واقعا🥲🥲🥲