تجربه ی من از زایمان طبیعی با امپول فشار
خب اول براتون بگم که من هیچ نظر دقیقی نسیت به دوتا زایمان که کدوم خوبه کدوم بد نداشتم .ولی از یه جایی به بعد یه حس و کششو قدرت عجیبی نسبت به زایمان طبیعی پیدا کردم.دوست داشتم خودمو به چالش بکشم و ببینم چجوریه و این برای همه ی اطرافیانم عجیب بود .چون من بشدت نازک نارنجی و لوس ام و پریودای وحشتناک دردناکی داشتم همه میگفتن ریسک نکن تو نمیتونی از پسش بربیای .ولی تنها کسی که بهم قدرت داد بعد از ندای درونم،شوهرم بود. من شروع کردم از ۳۷هفتگی با برنامه ریزی همه کار کردم ؛ورزش،رابطه،پله ،پیاده روی ،ماساژ پرینه .ولی به طرز عجیبی تا ۳۹هفته و دو روز اصلا از دو سانت تکون نخوردم .که جمعه رفتم nstدادم گفتن بچه افت ضربان قلب داره و این استرس بدی بهم وارد کرد .دکترم گفت پس یکشنبه بیا با امپول فشار زایمان کن بیشتر از این استرس برات خوب نیس.منم با اینهمه ورزش و کار کابوسم امپول فشار بود .روزی که بهم گفت از ترس فقط گریه کردم ولی سریع خودمو جمع کردم و روحیه دادم به خودم .امروز ۷صبح اومدیم بیمارستان پیامبران معاینه م کردن همون ۲سانت بودم.بهم یه سرم وصل کردن بعد یکساعت کم کم دردام شروع شد ولی خیلی نه بصورت وحشتناک.حدودا ۹/۳۰بود گفتن شدم ۴سانت و ساعت ۱۱یهو گفتن شدی ۷سانت .خودم از تعجب کپ کردم چون صبحش یه پرستار اب پاکی ریخت رو دستم که ۱۲-۱۴ساعت زایمانم طول میکشه چون شکم اوله
ادامه تو کامنتا

۱۹ پاسخ

ولی به لطف خدا خوب پیشرفت کردم و تا ۱فول شدم .خدا خیرش بده ماماهمراهی که بیمارستان بهم داد عااااالی بود انقدر با ارامش باهام کار کرد که حد نداشت .منم خودم همکاریام خوب بود .و ساعت ۱۲فول شدم .درداش درد پریودی خیلی شدید بود و ماما همش باهام کار میکرد که وقتی درد دارم زور بزنم .ولی هرکاری میکردیم سر بچه پایینِ پایین نمیومد که اخر سر فهمیدیم یه دور بند ناف دور گردن طفلی بوده بخاطر اون من هلچقدر زور میزدم جفت دوباره بچرو میکشید بالا..خلاصه ساعت ۲:۱۵ دکتر گفت بچه خیلی تو کاناله و ضربان قلبش افت کرد.ازینایی که بچرو میکشن اسمشو نمیدونم اوردن؛دو نفرم شکممو فشار دادن و بعدش پسرم بدنیا اومد.من اون لحظه فقط تلاش کردم همکاری کنم و اصلا جیغ نزنم.فقط زور باصدا میدادم.انقدر صدادار بود که الان حس میکنم گلوم زخم شده😂خلاصه ۲تا بخیه از بیرون و یه سری بخیه از تو خوردم .موقع برش و بخیه اصلا متوجه نشدم .و در نهایت واقعا بابت انتخابم راضی ام چون حال الانم خوبه.و بنظرم اون پریودای دردناک قبل بارداری خیلی بهم کمک کرد چون دردش شبیه به اون بود دقیقا .اینم بگم من انقدر تحمل کردم که در طول زایمان مسکنی نگرفتم فقط گاز اندوکس اسمش فکر کنم اون بود که گاهی یکم کمکم میکرد .در نهایت"الحمدالله کما هو اهله" .باز اگر سوالی دارید بگید کمکتون میکنم

مبارک باشه عزیزم
منم با دهانه رحم دوسانت بستری شدم و آمپول فشار گرفتم از شیش صب تا یک ظهر بینش هم یه مقدار قطعش کردن ولی من خیلی درد کشیدم و اذیت شدم نینی هم ۳۸۰۰ بود

سلام
عزیزم هزینه ماما همراه چقدر شد؟
بعد چون بند ناف دور گردنش بود زایمان طبیعی خطرناک نبود ؟

چقدر خوب توضیح دادی الهی خودت و نی نی در سلامت کامل باشید و قدمش پر از خیر و خوشی باشه براتون
منم میخوام برا طبیعی برم پیامبران
ماماهمراه هم خودم قرارداد بستم از قبل
بیمارستان خوبی هست؟ اتاق زایمانش اتاق بستریش رفتار پرسنل خوبه؟؟ سرویس بهداشتی شخصی توو اتاق زایمان داشت؟
میدونی هزینه اتاق خصوصی و تخت نوزاد چقدر شد؟

گلم هزینه زایمان شما چه قدر شد ؟❤️

امکانش هست خصوصی چند تا سوال ازتون بپرسم؟

مبارک باشه ان شاءالله عزیزدلم
ان شاءالله خودت و گل پسر و خانواده عاقبت به خیر باشین
دکترتون کی بود؟

ای خدا،چه قدر قشنگ گفتی، اللهی که نی نی جان سالم و سلامت باشه، منم دعا کن همینقدر راحت زایمان کنم

ینی بچت قبلش تو لگن نیومده؟؟

مبارکت باشه عزیزم، چه خوبه که مامان قوی و محکمی هستی، انشاءااله که برای تو گل پسریت بهترین ها رقم بخوره، مرسی از انرژی خوبی که میدی عزیزم، من زایمان دوممه اما انقدر میترسم که نگو، اما شما عزیزایی که تجربتون رو میزارید باعث دلگرمی میشه

مبارکت باشه عزیزدلم

انشالله سایت تا همیشه رو سر گل پسر و همسرت باشه عزیز دلم
مرسی از توضیحات خوب و ارام بخشت
منم یه حس خووب نسبت ب زایمانم دارم
امیدوارم خدام کمک کنه زایمانم راحت باشه

مبارکه عزیزم چشمت روشن
پیامبران بیمارستان دولتیه؟

چند سالتونه؟

مبارکت باشه عزیزم
و خیلی خیلی خسته نباشید ♥️🙏

مبارکه عزیزم خداروشکر ک راضی بودی.
فقط اینکه وزن بچه چقدر بود؟

عزیزم چقدر توی نوشته ی احساساتت انگار خودم نوشته بودم
چقدر خوشحال شدم وقتی میخوندم متنت رو
انشالا زایمان منم همینجوری رضایت بخش باشه برام
خدارو شکر میکنم که حالتون خوبه
ایشالا همیشه سالم و سلامت باشید و عمر باعزت داشته باشید 😍♥️🐬

بیمارستان دولتی رفتی؟

مبارک باشه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان فاطمه سادات ✨️ مامان فاطمه سادات ✨️ ۱ ماهگی
مامان ایلیا مامان ایلیا ۶ ماهگی
سلام .دوستان بلاخره منم دوروزه زایمان کردم،😮‍💨،،😤 طبیعی بودم
خب خلاصش کنم که من از چهل هفتمم دوروز گذشت ولی درد آنچنان نداشتم ..چهل هفته کامل که بودم انقباضاتی داشتم ولی چون استرس گرفتم همونم گم شد .. همون روزش 4بار بیمارستان رفتم ولی از دو سانت بیشتر پیشرفت نداشتم... 40هفته چون کامل بودم و زایمان نکردم باید همش نوار قلب بچه میدادم و گفتن برو سونو بیوفیزیکال هم بده قبل سونو رفتم پیش دکترم و موضوع رو بهش گفتم که از زمان زایمانم دوروزم گذشته ..گفت برو روتخت یه معاینه‌ تحریکی بکنم 😑😑 معاینه تحریکی کرد قابل تحمل بود ولی همون باعث شد یک سانت پیشرفت کنم و‌کیسه آبم نشتی کنه که من متوجهش نبودم..عصر که رفتم برای سونو..گفت آب بچه کم شده آبریزش نداری؟ منم‌گفتم نه متوجه نشدم... با همون سونو سریع اومدم بیمارستان و بستریم کردن ساعت 8ونیم شب امپول فشار بهم زدن و تا 5دقیقه مونده به دوازده شب زایمان کردم😮‍💨 سخت بود ولی خداروشکر گذشت ... ولی دیگه دفعه آخرمه😁😁 خدایی نمیخام دیگه تجربه کنم البته این زایمان دومم بود و بنظرم اولی اسونتر بود...چه سزارین و‌چه طبیعی ..چون هردوتاش بدبختی داره ...
مامان آنیسا و یسنا مامان آنیسا و یسنا ۳ ماهگی
خانمایی که پا به ماه هستین بیاین براتون از زایمان طبیعیم بگم من روز پنجشنبه ۴/۵رفتم بیمارستان برا ان اس تی طبق پریودم دیگه چهل هفته کامل بودم ولی طبق ان تی ۳۹هفته و ۴روز از شانس خوبم اون روز دکتر خودم شیفت بود اول ماما معاینه کرد گفت یه فینگری نمیشه با آمپول فشار زایمان کنی دکتر خودم اومد گفت بزار منم معاینه اش کنم با معاینه ی تحریکی دهانه رحمم رو دو فینگر کرد که خیلی درد داشت گفت باید بستریش کنید دهانه رحمش یک سانت نیست دو سانته و چون ۴۰هفته است پس بستری بشه من ساعت ۸شب روز پنجشنبه بستری شدم و آمپول فشار بهم وصل کردن ولی هیچ دردی نداشتم و هرچی معاینه میکردن دهانه رحمم همون دو سانت بود تا صبح دکترم بهم آموزشای باز شدن رحم رو میگفت ولی هرچی تلاش کردم درد زایمانم شروع نشد دیگه روز بعد که دکتر بعدی شیفت رو تحویل گرفت دوز دارو رو بیشتر کرد و من بلاخره از ساعت ۱۰دردم شروع شد ولی خیلی کم و با فاصله ی دو دقیقه ای کم کم دارو اثر میکرد و تا ساعت دوازده کیسه ی آب بچه پاره شد من با انقباض هام زور زدم و بچه هم کمک کرد تا کیسه ماره بشه ساعت دوازده بود دردای شدید شروع شد هربار دو سه تا نفس عمیق میکشیدم و یه زور محکم میزدم ساعت یک و نیم زایمان کردم و این درد سخت تبدیل شد به یک شادی از ته دل وقتی دخترم رو دیدم همه دردام از یادم رفت ۵/۵/۱۴۰۳
مامان سام مامان سام ۱۳ ماهگی
سلام امیدوارم تجربه من به درد تمام مامانایی که مثل من ب شدت از زایمان میترسیدن بخوره و بدونن که واقعا ما میتونیم از پسش بربیایم.خب بریم سر شرح زایمان...

چون سابقه فشار داشتم دکتر گفته بود هر هفته باید برای چکاپ برم بیمارستان ،چند روزی یه مقدار درد پریودی هم داشتم،رفتم بیمارستان چک کردن گفتن فشارت بالاست باید بستری شی و ختم بارداری توی ۳۸ هفته و ۵ روز و بعد معاینه گفتن ۳ سانت دهانه رحم باز شده خلاصه بستری شدم و شروع کردم توی اتاق به انجام ورزش هایی که اموزش دیده بودم یه وقتایی چون دستگاه بهم وصل بود نمیشد ورزش کنم و فقط تمرین تکنیک های تنفسی رو میکردم،،خلاصه دو روز گذشت با وجود زدن امپول فشار من دردای اصلیم شروع نمیشد، ۶مهر دکتر شیفت اومد گفت اخرین راهکار هم انجام میدیم اگر دیگه دردات شروع نشد اونوقت میبریمت سزارین،ساعت ۱۱ صبح کیسه ابم رو پاره کردن و از ساعت ۱۲ امپول فشار رو شروع کردن دردام کم کم شروع شد اول دردام راستشو میگم داشتم پشیمون می شدم تا معاینه شدم گفتن ۶ سانتی خوشحال شدم و با قدرت ادامه دادم فاصله دردا خیلی کم بود از تکنیک روی صندلی نشستن برعکس استفاده کردم، روی توالت فرنگی با اب گرم ماساژ کمر هم میگرفتم برای تسکین دردهام فوق العاده بود، بعد اومدم بیرون رفتم روی تخت زایمان ۷ سانت بودم، تکنیک سجده رو روتخت زایمان رفتم تا یه زمانی که احساس درد خیلی نداشتم و فقط احساس زور زدن داشتم معاینه شدم گفتن فولی میتونی زور بزنی دیگه شروع کردم به تنفس و زور زدن طبق اموزش ها البته اینم بگم اینقدری درد هست که فراموش کنی تمرین ها رو اما من با خودم همراه اموزش دیده برده بودم 😄که همش یاداوری میکرد،و ساعت ۸.۱۵ شب پسر قشنگم بدنیا اومد،
آواتار مامان علی اصغر مامان علی اصغر علی اصغر ۳ سالگی
مبارک دکتر من ھم منو ماساژ میداد خیلی خوب ھس بچم خ ... ادامه پاسخ
مامان آتوسا💕 مامان آتوسا💕 ۳ ماهگی
پارت ۲ #
رسیدم بیمارستانو شرایطمو به مامای بخش توضیح دادم اونم گفت باید معاینه بشی منم که به شدت از معاینه میترسیدم با اینکه قبلشم یه دوباری معاینه شده بودم ولی خب بازم ترس داشت..‌
وقتی معاینه کرد با تعجب بهم نگاه کرد گفت تو اصلا کیسه آب نداری بعد یه مامای دیگه رو صدا کرد اونم اومد معاینه کرد همین حرفو زد بازم با اینکه دیده بودن کیسه آب ندارم منو فرستادن دنبال آمنیوشور که تست بگیرن
به بدبختی تستو پیدا کردم بردم بالا برام گذاشتن مشخص شد که کیسه اب ندارم ان سی تی به شکمم وصل کردن ضربان قلب بچه خوب بود ولی چون حرکاتش کم بود بهم گفتن بستری میشی ولی چون از روز قبل نشتی کیسه آب داشتی فقط ۴ ساعت فرصت داری طبیعی زایمان کنی و اگه از ۴ ساعت بگذره سزارین میشی و اگه خودت بخوای طبیعی زایمان کنی باید امضا کنی که تمام عواقبش به گردن خودته
خلاصه که خودم رفتم پایین تشکیل پرونده دادم بعد زنگ زدم به شوهرم که وسایلای بچه رو بیار طفلک تعجب کرده بود نمیدونست که رفتم بیمارستان😂
مامان دخملم 👶 مامان دخملم 👶 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
مامانا سلام. اول اینو بگم که مسلما برای همه ما مادرا اول سلامتی بچه اهمیت داره و خیلی سزارین و طبیعی بودن برامون ملاک نیست.
من از اول بارداریم دوست داشتم زایمانم طبیعی باشه. از هفته 36 ست و سخت چسبیم به ورزش چون قبلش احتمال زایمان زودرس داشتم تقربیا فعالیت خاصی نداشتم. دیگه پریشب یعنی 22 مرداد نه ماهم کامل شد و من رفتم بیمارستان برای یه سونو کلی. انقباض داشتم و دو سانت دهانه رحمم باز شده بود. ساعت 8دیگه بستریم کردن و شروع کردن به نوار قلب گرفتن و سرم زدن و اینا... ساعت 10 بود دیدن پیشرفتی نداشتم و هنورز تو همون دو سانتم. دیگه آمپول فشار زدن تو سرمم. کم کم رو ضربان قلب بچه تاثیرگذاشت و افت شدید پیدا کرد. سریع قطعش کردن و گفتن که با دردای خودت پیش بری بهتره. برای بچه خطر داره. منم شروع کردم به ورزش کردن و تنفسای شکمی و هرچی بلد بودم... همش احساس شدید دفع ادرار و مدفوع داشتم.سر بچه خیلی فشار میاورد به لگنم ولی دهانه رحمم همون 2 سانت مونده بود. دیگه ساعت 10 کیسه آبمو زدن پاره کردن به این امید که رحمم دیگه باز شه. دردام دیگه داشت خیلی شدید می‌شد 🫠 بعد دو سه ساعت که من همش راه میرفتم و ورزش میکردم رسیدم به 5 سانت...
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان ماهان مامان ماهان ۷ ماهگی
مامان نازگل مامان نازگل ۶ ماهگی
تجربه ی زایمان
من روز دوشنبه نوبت معاینه تحریکی داشتم با دهانه ی رحم دوسانت باز شده. روز قبلش یعنی یکشنبه ۹اردیبهشت از صبح که بیدار شدم داشتم کار می کردم و پیش از ظهر دیدم صبح تا حالا بچم تکون نخورده خلاصه با استرس و وسایل خودم و بچه راهی بیمارستان شدیم رفتم اونجا نوار قلب گرفتن بچه شروع کرد تکون خوردن نوار قلبش خوب بود چون زیر دلم یکم درد می کرد گفتم بهشون گفتن باید معاینه بشی معاینه شدم همون دوسانت بودم دیگه از بیمارستان زنگ زدن دکترم ببینن باید چیکار کنن چون دیابت هم داشتم دکترم گفته بود باید بستری بشه چون دیابت داره و بچه تکون نمی خورده خطرناکه خلاصه خود دکتر اومد چون تو بیمارستان بود یه معاینه ی فوق العاده خشن و محکم کرد که تحریک بشه باز همون دو سانت بودرفتن کارای پذیرش رو انجام بدن منم لباس بیمارستان پوشیدم و رفتم تو زایشگاه اونجا بهم سرم زدن و آمپول فشار دوباره نوار قلب و بعد یه قرص زیرزبونم دادن بذارم گفتن میتونم برم بیرون زایشگاه پیش همراهام رفتم بیرون ناهارمو خوردم یکم نشستم پیششون دوباره رفتم تو دوباره آمپول فشار و دردای زیر دلم شدیدتر شروع شده بود خلاصه تاشب دوبار که شیفت عوض شد معاینه کردن که همون دوسانت بودم نوار قلب مدام می گرفتن و آمپول فشار و بخاطر معاینه دکتر به لکه ببنی افتادم گفتن راه برو وورزش کن و با توپ بهم ورزش یاد دادن خلاصه تا شب همینطوری دردام شدیدتر شده بود و نوار و آمپول فشار ولی خبری از درد زایمان نبود
مامان دیاکو
دیار مامان دیاکو دیار ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من عصر شنبه تاریخ ۰۵.۲۱ رفتم زایشگاه نوار قلب گرفتن زیاد خوب بود ولی رفتم واسه ختم بارداری گفتن میتونی یک هفته دیگه بچه رو نگه داری از روی تاریخ قاعدگی ۳۸ هفته بودم از تاریخ آن تی ۳۹ هفته همون شب دکتر نامه بستری داد و گفت بخاطر دیابت ختم بارداری برو فردا صبح بیا بستری شی فردا صبحش با تمام وسایل نی نی رفتم بیمارستان مثل اینکه دکتر کشیک عوض شده بود و جدیدیه گفت برو هفته بعد بعد من گفتم که دکتر دیشب به من ختم بارداری داده اگه شما تایید میکنین که بچه من اتفاقی نمی افته واسش تو این هفته من میرم بعد نوار قلب از جنین گرفتن دیدن خوب نیست دهانه ی رحمم از سه هفته قبل با کلی ورزش هیچ تغییری نکرده بود همون دو سانت مونده بود دیگه بستری شدم آمپول فشار و شروع کردن یک آمپول فشار و گرفتم یه کوچولو درد داشتم فک کنین وسط دردا خوابم برد که یهو با یه درد بدی بلند شدم ماما آمد گفت دو ساعت استراحت بعد آمپول بعدی و شروع میکنیم دستگاه
آن اس تی هم همونجور وصل بود دائم نوار قلب میگرفتن که ضربان قلب
بچه رو چک کنن. بین دردهام هم از جکوزی استفاده می‌کردم که دردام کمتر کنه و دهانه رحم و نرم کنه اما دهانه رحمم بخاطر آمپول هاو شیاف ها خیلی سفت شده بود بعد از آمپول فشار نوار قلب بچه افت کرد و یه سرم بهم وصل کردن که نرمال شد نوار قلبش بعد آمدن معاینه کنه ببینه تغییری کردم یا نه یهو کیسه آب پاره شد و کم کم دردام شروع شد
مامان کنجد کوچولو مامان کنجد کوچولو ۲ ماهگی
پارت دوم

اولش حالم خوب بود که بخاطر ۴ سانت بودنم گفتن با توپ ورزش کن و بزار دردت بگیره
یکم ورزش کردم خسته شدم رفتم دراز بکشم که یهو انگار یه چیزی تو کمرم خالی شد و یه درد عجیب که هیچوقت نداشتم ساعت ۴ بود که کم کم درد من شروع شد و زدم زیر گریه
اومدن و آمپول فشار بهم زدن تا ساعت ۵ درد هام کم بود
از ۵ عصر خیلی خیلی شدید درد داشتم جوری که حتی صدام در نمیومد‌ هم خجالت می‌کشیدم هم واقعا جون نداشتم تا ۷ عصر درد کشیدم که دیدن من اصلا حالم خوب نیست مامانم رو صدا کردن و اون کمرم رو ماساژ میداد که آروم شم ولی دریغ از به ذره آروم شدن
اومدن معاینه تحرکی کردن که واقعا درد داشتم در حد مرگ حدودا ۲ دقیقه هم طول کشید تا اون موقع چندین بار معاینه عادی کردن خیلی درد نداشت ولی معاینه تحرکی اذیت شدم خیلی

با کلی سختی با توپ ورزش کردم و دوباره ۹ شب معاینه کردن شده بودم ۷ سانت که گفتن یا باید کلی زور بدی یا اینکه تا فردا صبح درد میکشی
من که مرگ رو با چشم دیده بودم گفتم باشه هرجوری شده زور میدم اولش گفتن دراز بکش بهم دوباره آمپول فشار زدن و آن اس تی وصل کردن که من دراز کشیده اصلا نمیتونستم دردو تحمل کنم خودم دستگاه رو‌جدا کردم و اومدم زمین نشستم
کلی زور دادم کلی اذیت کشیدم کلی آمپول درد اذیتم کرد تا ۱ شب که گفتن شدی ۹ و ۱۰ سانت
ولی بالای بیست بار معاینه ام کردن و ۲ باز معاینه تحرکی شدم
۱ و ۱۵ دقیقه رفتم اتاق زایمان که یه لحضع از درد زمین نشستم که گفتن پاشو پاشو کله بچه اومده بیرون