دوستان جدیدا خیلی بی اعصاب شدم حوصله ندارم اصلا نمیدونم چرا با شوهرمم مشکلی ندارم اما انتظار دارم شوهرم بچرو نگه داره باهاش بازی کنه سرشو گرم کنه من یه وقتایی واسه خودم باشم ن اینکه نخواد دخترم میدون نمیده بهش چسبیده ب من همش
علاقش ب کتاب خیلی زیاده دخترم از صبح ک هنوز چشاش باز نشده تو رختخواب میگه کتاب بخون کتاب بخون تا خود شب خستم کرده فقطم کتاب خوندن منو قبول داره باباش خیلی سعی کرده اما نمیزاره من تنها زمانی ک بچم پیشم نیست حدودا نیم ساعت چهل دیقه ایه ک میره پیش مادرشوهرم اونم همش در حال دویدن هستم تو آشپزخونه ک جمعش کنم یا توی سالن و اتاق و اینا تا تموم میشه میشینم ۵ دیقه هم نمیشه ک میاد انگار اعصابم ضعیف شده اصن نمیدونم چرا مشکلم چیه
کسی مثل من هست؟
کسی میتونه کمکم کنه؟ اصن مشکل من از چیه من خیلی بچه دوست داشتم و دارم اینقدر باحوصله بودم واسه بچه داداشم وقتی خودم هنوز بچه نداشتم اما الان چی😭😭😭😭😭

۱۶ پاسخ

منم عین شمام هیچ وقتی برای خودم ندارم حمام رفتنم شده به بدبختی اصلا به خودم نمیتونم برسم چهارماهه می‌خوام برم دندونمو درست کنم وقت نمیشه شوهرم از صبح می‌ره شب میاد کمکی هم ندارم خیلی افسرده شدم از خونه هم حوصلم نمیشه برم بیرون نمی‌دونم چی حالمو خوب میکنه

بچه یکسال و8 ماهت دوست داره قصه بخونی یا شعرمیخونی براش دخترمن حوصلش نمیشه بشین پای کتاب

عزیزم شما مشکلی نداری شما فقط خسته ای درکت میکنم..این روزا هم میگذره...باید یطوری با باباش بیشتر رفیقش کنی
اتفاقا یجا خوندم از دوسالگی به بعد یوقتایی بچه رو باید با پدرش بزارین تفریح کنه بره بیرون و...که بچه بفهمه دنیا تو مادرش خلاصه نمیشه و مامان هم گاهی نیاز به استراحت داره
بنظرم چندبار با باباش برن پارک و جاهایی که دوست داره تا عادت کنه

دقیقا شرایط من که امشب از سردرد داشت چشمام از حدقه میزد بیرون دخترم نق و گریه هر چه گفتم برو پیش بابات نیم فت و باباش هم ی حمله فقط میگه نمی‌مونه پیش .رفتم براش ةب هویج گرفتم تو ماشین همشو ریخت رو لباسم و باباش سکوتاینقد قاطی کردم گفتم تقصیر توهه ک ی پارک نمیبریش تو کوچه باهاش پیاده روی نمیکنی همش آوبزون منه و بازم سکوت و تهش به دعوت ختم شد و الان سردردم بیشتر شده

بنظر من مادرا هم گاهی خسته میشن دلشون وقت آزاد میخواد تا انرژی بگیرن و این ربطی به دوست نداشتن بچه یا قدر ندونستن و ناشکری نداره الکی با این فکرا خودتو اذیت نکن

منم مثل شمام تازگیا اعصابم نمیکشه همش بچمو دعوا میکنم حوصله بازی باهاشو ندارم روحم خستس

عزیزم دقیقا دخترت مشابه دختر منه و منم دقیقا همین الان این حس خستگی رو دارم . منم همسرم تو کار خونه کمکم میکنه و اگه بتونه دخترمو نگه میداره ولی دختر منم همش ترجیحش اینه با من باشه . منم هیچ وقتی واسه خودم ندارم

منم خییلییی عصبی شدم از بس شیطون شده ماشاالله ما مبلهامون رو برعکس کردیم از بس می‌رفت روشون الان می‌ره رو عسلی ها
از صبح که بیدار میشه همش نق میزنه آب بده آب میدم خالیش می‌کنه یا رو من یا رو فرش اصلا نمیتونم گوشی دستم بگیرم با کسی حرف بزنم میگه بده به من گوشی رو

اره وقیقا اوضاع منم همینطوره دخترم شدید بهم وابسته اس

منم مث شما هستم .ولی با این تفاوت پلو باباش مبمونه .من شوهرم راننده جاده هست بیشتراوقات نیس .ولی اگه هم باشه میبرتش ی نیم الی یساعتی بیرون . نگاه منم مث شمام ساده بگم ازدست بچه جماعت خسته میشی کم میاری نمیتونی دیگه تحمل کنی .فقط و فقط باید یجوری وابستگی روکم کنی .بفرستش با باباش بره پارک محله تون .توراه گریه میکنه بی طاقتی میکنه ولی بچها رو ببینه یادش میره بچها تو این سن زود فراموش میکنن

تنها راهش اینکه وابستگی دخترتو کمتر کنی شوهرت بگو ببره پارک یا هرجایی ک دخترت علاقه داره اصلا با ماشین ببره دور بزنن ک توام بتونی نفس بکشی

اونوقت میتونی با انرژی بیشتری وقت بزاری،خیلی مهمه،قشنگ من حس کردم

چون برای خودت وقتی نداری،حتما بزارش پیش یکی برو استخر،با دوستات کافه ای جایی،

خب منم اینجوری هستم حوصله ندارم اصلا تازه دستم عمل داره گردنم درد می‌کنه یعنی داغونم ولی چیکار کنم مجبورم ۲ تا بچه دارم کسی ندارم کمکم کنه واقعا درکت می‌کنم حس میکنم افسرده هستی ی دکتر حتما برو منم می‌خوام برم

خوب عزیزم بیشتر برای خودت وقت بذار

خب چي عوض شه خوب ميشي ؟

سوال های مرتبط