#تجربه زایمان
سلام خانوما منم میخوام تجربه زایمانم رو بگم امیدوارم بتونه به مادر اولی‌ها خصوصا کمک کنه
روز شنبه ۶ تیر ۴۰ هفته کامل
من شب خونه خودمون نبودم و جایی که بودم اصلا نتونستم بخوابم ظهر که برگشتم خونه قصد داشتم بخوابم که یهو حس کردم شورتم خیس شد اول فک کردم کیسه آبه ولی خب در حد اون نبود رفتم سرویس و چک کردم فهمیدم خونریزیه
اول بی توجهی کردم شورتم رو عوض کردم و بیخیال شدم
دو دیقه بعد باز یهو همونطور شد
اینبار ترسیدم یکم گفتم حتما زایمان نزدیکه و این علائم زایمانه
به شوهرم اطلاع دادم یکم خونه رو جمع کردم وسایل رو آماده کردم دوش گرفتم زیر دوش همسرم کمرم رو ماساژ داد و اسکات انجام دادم
تو همین مدت درد کمرم هر لحظه بیشتر می‌شد از یه طرف درد اذیتم میکرد از طرف دیگ خوشحال بودم که قراره پسرمو ببینم
دوستم تماس گرفت و من باهاش حرف زدم یه لحظه حس کردم استرس گرفت گفت بنظرم ب جا ورزش و دوش برو بیمارستان شاید جفتت باشه گفتم نه ساعت ۳ نوبت دکتر دارم میرم از دکتر خودم میپرسم،اونم ادامه نداد
تا ساعت ۲ ونیم تحمل کردم و بعد رفتم مطب دکترم گفتم خونریزی داشتم و امروزم هفته ام کامل شده منو سریع فرستاد داخل
البته من نواربهداشتی گذاشته بودم و فک میکردم خونریزی همون دوبار بوده الان تموم شده
دکتر سریع بردم اتاق معاینه گف شورتت رو ببینم گفتم نه دکتر الان نیست که همون موقع بود گف باشه بزار ببینم و وقتی معاینه کرد دوباره خونریزی داشتم خودمم اون لحظه ترسیدم
معاینه تحریکی قراربود انجام بده که انجام نداد و سریع nstگرفت
که خوب نبود و گف سریع برو بیمارستان و اگر میتونی حتما برو یه شهر خوب زودتر
حتی نرو خونه وسیله بردار مستقیم بیمارستان😔😔

۸ پاسخ

خدا رحم کرده بهتون

وای خونریزی که خوب نیست چجور بیخیال موندی نرفتی بیمارستان 🥲بقیشم بگو

یا ابلفضل من امروز لی لی تکوناش کم شده بود از صبح سکته کردم سونو رادیوفیزیکالو دوبار رفتم تا خیالم راحت شده از صبحی درگیرش بودم 😭😭خونریزیو چگونه انقد راحت گذشتی خواهر

خونسردیت عالیه دمت گرم همین آرامش چقدر به آدم کمک میکنه👍🏼ولی شما دیگه تو حفظ خونسردی درجه یکی

چقد ریلکسی خوشبحاات😄 دوبار خونریزی داشتی نمیرفتی بیمارستان

آخه عزیزم

خب 😱😱😱😱

مشتاقم بقیش و بگی

سوال های مرتبط

مامان فنچ کوچولو مامان فنچ کوچولو ۳ ماهگی
#تجربه زایمان ۲
سریع همراه مادرم و شوهرم اومدم خونه وسایل رو برداشتم(من هنوز اونقدر نترسیدم )و به سمت مرکز استان رفتیم یه مسیر ۴۵ دیقه ای
رسیدیم بیمارستان کارای پذیرش رو انجام دادم چن بار nstانجام دادن که خب خداروشکر خوب بود و چن بار هم معاینه شدم من از یک هفته قبل دهانه رحمم دوسانت بود و همون هم مونده بود هیچ پیشرفتی نبود اما من درد زایمان داشتم
گفتن برو قدم بزن و پله برو و.... سه ساعت دیگ برگرد
تمام مدت با درد تو حیاط بیمارستان ورزش کردم و واقعا دردام هر لحظه بیشتر میشد و خودم حس میکردم هر لحظه که برم زایمان میکنم
ب کلی سختی ساعت ۹ شب رفتم داخل زایشگاه و بازهم معاینه شدم بازهم همون دوسانت!!!!!!😶😶😶
اما انقباضها و دردهام در حد یکی که قراره همین الان زایمان کنه بود
منو بستری نکردن متاسفانه و گفتن برو خونه دوش آب گرم بگیر ورزشهاتو ادامه بده و هرلحظه دردت خیلی وحشتناک بود برگرد
علت خونریزی هم گفتن از جفت نیست احتمالا بخاطر معاینه تحریکی بوده
من یک روز قبل رفتم بیمارستان و اونجا بزرگترین اشتباه بود که توسط یک مامای بداخلاق معاینه تحریکی شدم یعنی خودم کاملا حس میکردم که داره بیش از حد اذیتم میکنه بنظرم هیچوقت توسط ماما معاینه تحریکی انجام ندید بزارید دکترتون براتون انجام بده
خونریزی من هیچوقت قطع نشد همچنان ادامه دار بود ولی بنظر کادر بخاطر جفت نبود خداروشکر
کلی اصرار کردم که بستری بشم اما گفتن نمیشه هنوز دوسانتی برو بعدا بیا
منم تو شهر غریب همراه همسرم و مادرم
اونا تو نمازخونه خوابیدن و من با وجود تمام دردا دوباره تو همون راهروهای بیمارستان پله ها رو بالاپایین کردم اسکات انجام دادم و...
انقباضهام به دو دیقه یکبار رسیده بود و دردش امونم رو بریده بود
مامان آقا کارن🧡 مامان آقا کارن🧡 ۷ ماهگی
تجربه زایمانم پارت 2😀

بعد اون درد دیگ درد اونجوری نداشتم تا اینکه دیروز رفتم کلینیک و مامام قرار شد معاینه تحریکی کنه، که شده بودم 3 سانت و گفت یکمی فقط تحریکی بود و بخاطر وزنم گفت بهتره تا پنجشنبه زایمان کنی نکردی پنجشنبه بیا کلینیک مدام معاینت کنم و ورزش کنی دردت بگیره، بعد از معاینه همونجا ورزش کردم، بعدم با مامانم 1 ساعتی پیاده روی کردمو رفتم خونه دوش آبگرم گرفتم و ورزش کردم دوباره تو خونه، ساعت 7 بود که مامانم اینا افطار کردن و من کم کم دردم می‌گرفت و ول می‌کرد ولی هر 10 دقیقه بود برای همینم دوباره گفتم حتما کاذبه، باز تو خونه پیاده روی کردم دوش گرفتم و ساعت 1 و نیم بود خوابیدم، ولی ساعت 3 که مامانم اینا واسه سحری بیدار شدن منم دردم شدت گرفته بود انگار بیدار شدم یکم نون و ماست خوردم (تنها بهونه ای که میتونستم دردمو قائم کنم گشنگی بود 😅) بعد مامانم گرفت خوابید ولی من نتونستم تا ساعت 5 صبح تحمل کردم، دوش آبگرم گرفتم، ساعت 6 بود دردام هر 3 دقیقه شده بود و شدتش زیاد، دیگ زنگ زدم به مامام که گفت نه هنوز زوده ورزش کن، منم تا 7 صبح تحمل کردم ولی 7 دیگ نکشیدم زنگ زدم گفتم یه معاینه میرم ببینم چند سانتم که مامام گفت نه فکر نکنم تغییر کرده باشی دردتو تو خونه بکشی بهتره، برو بیمارستان معاینه کنن بعد بیا کلینیک پیش خودم ورزش کن وقتش شد بریم بیمارستان، خلاصه ما 7 راه افتادیم به سمت بیمارستان، تو راه دردام کنترلش دستم اومده بود وقتی می‌گرفت کل تنمو شل میکردم قابل تحمل میشد، رفتم زایشگاه گفتم درد دارم و معاینه کرد، یهو سرپرستارو صدا زد گفت بیا کو یه معاینه بکن فکر میکنم فوله 😅 منم انقده تعجب کرده بودم حد نداشت، خلاصه سرپرستارم نگاه کرد و گفت آره 9 سانته، بستریش کن
مامان دیان😻 مامان دیان😻 ۲ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم داستان زایمانم رو بگم
پارت 1
دو روز پیش ک قرار بود برم دکتر زنان واسه معاینه رفتم کاملا خوب بودم هیچ اذیتی نداشتم ی کوچولو علائم داشتم فقد رفتم دکتر معاینم کرد خیلی اذیت شدم انقد اذیتم کرد ک فقد نمیکردم معاینه اینقد سخت باشه انقد گریه کردم جیغ زدم ت معاینه های دیگر اذیت نشدم ول اون کشت منو یدفعم کرد
خلاصه معاینه کرد گف ت 3سانت باز شدی هنوز زوده برات برو ت خونه درداتو بکش برو بیمارستان تو بیمارستانم قرار بود همون دکتر زایمانم کنه گفتش ک حرکات بچه چطوره گفتم حس نکردم گف برو بیمارستان واسه نوار قلب رفتم بیمارستان نوار قلب گرفتن و کلی حس کردم حرکاتش رو بعداش اومدیم خونه چون گفت برو پیاده روی کن حموم کن اومدم کلی پیاده روی کردم حموم کردم تا شب شد تازه میخواست دردام شروع بشه تب گرفته بودم دردی میومد میرفت من ت خونه کلی درد کشیدم تصمیمم نبود ک اونروز برم بیمارستان چون اذیتی نداشتم شب ک اذیتام بیشتر شد مامانم گف وقتشه بریم بیمارستان چون اون دکتر و ت اون بیمارستان زیادی اذیت دادن منم تصمیم گرفتم برم بیمارستان ماکو ب راه افتادیم منم زیادی درد داشتم ی ساعت کشید بریم ک بیمارستان ساعت1شب رسیدیم بیمارستان رفتم اتاق زایمان تنهایی کسیو نزاشتن باهام بیاد حف بزنه با دکتر اصلا کف چته گفتم اذیت دارم س سانت باز شدم نوار قلب گرف معاینه کرد ولی اذیت نکشیدم زیاد ت معاینه مث دفعه قبل گف ت 3سانته باز شدی برات زوده برگرد گفتم من اذیتم زیاده از دور اومدم باز قبول نکرد گف چرا اینجا اومدی برو شوط یا برو ساعت8صب بیا نوار قلب رو گرفت
بقیه رو پارت دو میزارمم
مامان الین مامان الین ۱ ماهگی
خب خانما اومدم براتون تعریف کنم ک چیکار کردم که زایمان کردم
من روز سه شنبه ک ۳۸ هفته کامل بودم دکترم برام معاینه تحریکی انجام داد و گفت دو سانت پنجاه درصد بازم و برم خونه ورزش و پیاده روی اینا انجام بدم
منم معاینه تحریکی ک شدم بعدش رفتم دو ساعت با قدم های تند پیاده روی کردم و ۶ طبقه پله بالا رفتم و پایین اومدم و بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم ۵۰ تا اسکات زدم و بشین پاشو رفتم و حالت چرخشی و کششی کمرمو تکون دادم
بخاطر معاینه تحریکی ب خونریزی افتاده بودم ک خیلی زیاد نبود و یکسره ترشحات ژله ای زرد و قهوه ای داشتم
خلاصه اون شب دردام شروع شد و تا ۴ صب درد شدید و انقباض هر ۵ دقیقه یکبار داشتم که رفتم بیمارستانی ک قرار بود زایمان کنم ک معاینه کرد و گفت هنوز همون دو سانت پنجاه درصدی برو خونه هروقت دردات شدید تر شد بیا
منم رفتم خونه و خوابیدم و دیگه بیخیال شده بودم چون صبحش ک بیدار شدم دیگه دردای شدیدم رفته بود و ی ذره درد داشتم فقط تا شب ک یعنی چهارشنبه شب
چهارشنبه رو هیچ کاری نکردم کل روز رو دراز کشیده بودم و امیدی ب ورزش کردن نداشتم تا وقتی ک شب شد و رفتم با شوهرم بیرون و موقع برگشت گفتم حالا ک بیرون اومدم پیاده روی هم بکنم
خلاصه بازم دو ساعت تند تند پیاده روی کردم ساعتای ۱۲ بود ک در حین پیاده روی انقباضام دوباره میگرفت و دردام شروع شده بود (از روز قبل همچنان خونریزی و ترشح داشتم )خلاصه بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم همون کارای دیشبی و رو انجام دادم
توی حموم ک بودم همش حس میکردم ی چیزی ازم میریزه ولی خب چون زیر دوش بودم فکر میکردم آبه
هی دست میزدم و میدیدم رنگ خاصی نیست و گفتم ولش کن وقتی برم بیرون نوار بهداشتی میزارم ک ببینم چیه
ادامه توی کامنت ها….
مامان دخترم😍 مامان دخترم😍 ۶ ماهگی
اینم خاطره زایمان من
قسمت اول😂😶
من وارد ۳۹ هفته شده بودم ک کم و بیش درد داشتم کمرم و شکمم درد میکرد یه شب تا صبح دل درد داشتم یه شب کمر درد یه شب دوتاش رو باهم فرداش ک بیدار شدم زنگ زدم مامانم اومد خونمون و گفتم فک کنم موقع زایمانمه خیلی درد دارم درد جوری بود ک میگرفت و ول میکرد دیگه رسیده بود به ۱۰ دقیقه یه بار
ساعت ۱ ظهر با مامانم و مادرشوهر و شوهرم راهی بیمارستان شدیم ساعت ۲ رسیدم اونجا معاینه کرد و ان اس تی گرفت و گفت هم انقباض داری هم دهانه رحمت ۲ سانت باز شده
(من نظر خودم این بود بیشتر دردم رو تو خونه بکشم بعد برم بیمارستان فک میکردم با این ۳ شب و روز درد من حداقل ۳ ۴ سانت شایدم بیشتر دهانه رحمم باز شده)
دکتر گفت برو یه ساعت پیاده روی کن یه چیزی بخور و حتما بیا گفتم باشه
ساعت ۳ رفتم گفت بیا داخل دوباره معاینه ات کنم دکتر رفت دستکش بپوشه و اماده بشه یهو یه حس کردم یه پارچ اب گرم ازم ریخت ذره ای اختیار تو کنترل کردنش نداشتم کل لباس زیر و شلوارم و همههه کامل خیس شد من سریع دکتر و صدا کردم گفت نترس کیسه ابت پاره شده لباس بیمارستان برام اورد و زیرانداز انداخت رو تخت و گفت اماده شو وقت زایمانته ک اینجوری شدی لباسام رو عوض کردم و دادم مامانم
من همه ی قسمت هایی ک نوشتم رو پایین میزارم فقط لطفا به ترتیب لایک کنید بالا بمونه
مامان دیارا مامان دیارا ۴ ماهگی
خب خب منم بلاخره وقت پیدا کردم که بیام بعد یه ماه از تجربه ی زایمانم بگم
تجربه ی زایمان طبیعی (پارت 1)
سلام مامانا من از هفته ی ۳۵ خیلی پیاده روی میکردم روزی یه ساعت پیاده روی داشتم و همش امیدوار بودم که زایمان راحتی دارم همش ذوق اینو داشتم که زود تر برم معاینه ببینم چند سانتم اصلنم تو بارداری استرس و ترس نداشتم به همین پیاده روی امیدوار بودم من تا هفته ۳۸ همینجور هر روز پیاده رویامو داشتم تا اینکه اول هفته ی ۳۸ رفتم برا معاینه ی لگن رفتم و معاینه شدم دکتر گف خیلی لگن خوبی داری و نزدیک سه سانت بازی منو میگی انقدر خوشحال شدم همینو گف دیگه هیچ چیزی نگف یا راهنماییم نکرد فقد گف بعد از این ترشحات قهوه‌ای رنگ داری همون شب که من معاینه شدم از همون شب دل درد پریودی هر رب ساعتی یا نیم ساعتی میگرفت و ول میکرد به مادر شوهرم گفتم گف اینا ماه دردیه چیزی نیس دیگه منم خودمو بی خیال گرفتم دو روز درد داشتم و ترشح داشتم شنبه که رفته بودم معاینه دیگه شب دوشنبه ساعت دو سه شب دردام بیشتر شد و هر رب ساعتی میگرف و ول میکرد اصن نخوابیدم از درد به خودم میپیچیدم ساعت چار صبح تایم گرفتم تا پنج دردام منظم شد و هر پنج دیقه شد دیگه خیلی دردام بیشتر میشد و گریه میکردم شوهرمو بیدار کردم گفتم بریم بیمارستان من خیلی درد دارم دیگه خونه مادر شوهرم بودیم اونم بیدار کردم ساعت شیش با هم رفتیم بیمارستان تامین اجتماعی زایشگاه که رفتم دیدم یه زنه وسط زایشگاه نشسته و درد میکشه ترسیدم گفتم شاید رسیدگی نمیکنن دیگه نیم ساعتی منتظر بودیم تا زنه اومد معاینم کرد گف چار سانتی همونجا جوری معاینم کرد کیسه ابمو پاره کرد دیگه لباس پوشیدم و رفتم بستری شدم
مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان حنانه مامان حنانه ۷ ماهگی
سلام منم خدا رو شکر دیروز زایمان کردم اومدم تجربه زایمانم رو بگم من توی ۴۰ هفته و ۳ روز زایمان کردم و اینکه هر کاری میکردم که زایمان کنم نمی‌شد همون روز واسه ان اس تی رفتم بیمارستان بهشون گفتم که بستریم کنن اما گفتن که ۴ روز دیگه وقت داری برو واسه ۴ روز دیگه معاینه که شدم ۲ نیم باز بودم اما دوست نداشتم معاینه بشم ی ماما اومد گفت ی معاینه معمولی هست اما انگار دروغ گفت معاینه تحریکی انجام داد و از همون لحظه دردم شروع شد اما خیلی کم و قابل تشخیص نبود بعد کم کم بیشتر میشد تا رسید ب ساعت ۲ نیم شب که دردام شدید شد هر سه دقیقه یکبار می‌گرفت کم کم زمانش کم میشد البته بگم همون شب رابطه هم داشتم وقتی که هر ۳ دقیقه یکبار شد رفتم بیمارستان معاینه شدم گفتن همون دو سانتی برو خونه رفتم خونه تا دردم شد هر ۱۰ سانیه یک بار بعد رفتم بیمارستان دم در زایشگاه نشستم نتونستم سر پا وایسم ماما ها میگفتن این از دروغ می‌کنه تا بستریش کنیم ببریدش خونه بعد ی ماما دیگه گفت بزار هی معاینه اش کنیم شاید راست بگه اومد معاینه کرد گفت وای این کله بچه س ببریدش اتاق زایمان بعد خود ب خود کیسه ابم پاره شد بعد از ۵ دقیقه دخترم ب دنیا اومد که بهترین حس دنیا رو داشتم بعد از تولدش انگار از جهنم وارد بهشت شدم کل دردی که کشیدم ۲ ساعت بود موقع زور زدن زیاد درد نداشتم واقعا قابل تحمل بود زور زدن ولی قبل از اینکه کیسه ابم پاره شه دردش سخت بود ولی باز خیلی زود تموم شد بعد از اون واقعا انگار اصلا زایمان نکردم اما بخیه ها هم اذیت میکردن اما با شیاف اوکی بود خلاصه طبیعی واقعا زایمان خوبیه ببخشید اگه طولانی شد