دیگه نمیتونستم تحمل کنم . گفتم تو رو به خدا برام اپیدورال بزنین . اوناهم میگفتن تا وقتی ۴ سانت نشی نمیشه .
تا ساعت ۶ غروب بود خیلی خیلی درد کشیدم ، اون موقع معاینه کردن گفتن الان ۴ سانتی . دکتر رو خبر کردن که آمپول اپیدورال برام بزنن .
( پارت دوم )
ساعت ۷ صبح زنگ زدم به مامانم که حاضر بشه بریم بیمارستان . راهی بیمارستان شدیم ، رفتیم بخش اورژانس مامایی . معاینه کردن و گفتن که کیسه اب پاره شده و یک سانت دهانه رحم بازه و بچه وارد کانال زایمان شده .
۳۸ هفته و ۶ روزم بود .
زنگ زدن به دکترم و گفت که بستری بشم تا بیاد .
دیگه خیلی استرس داشتم ، چون نمیدونستم قراره چی بشه ، اصلا میتونم دردهاش رو تحمل کنم یا نه .
بستری شدم و لباسام عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم تا دکترم بعد نیم خودش رو رسوند و معاینه ام کرد
لطفا لایک کنید بقیهش هم بخونم
لایکم کن بتونم باقیش رو بخونم
عزیزم اپیدروال زدی دردات اروم کرد یا تاثیری نداشت چون منم میخوام بزنم
( پارت سوم )
بچه وارد کانال زایمان شده بود ولی من درد نداشتم فقط خیلی ریز درد داشتم .
چون بچه وارد کانال شده بود و دهانه رحم یک سانت بود مجبور شدن برام آمپول فشار بزنن ☹️ . بعد اینکه سرم رو بهم زدن ، نیم ساعت بعدش تقریبا حس میکردم دردام کمی بیشتر شد . یه دردی از تو کمر میگرفت و بعد میزد به دل و پاها .
هر چی میگذشت دردها هم بیشتر میشد. ساعت ۱ ظهر بود که دردها به اوج رسید . معاینه میکردن و گفتن ۲ سانتی 🫤 میگفتن دیر پیشرفت میکنی .
منم از درد همش داد میزدم و گریه میکردم . پرستاران میگفتن که داد نزن وقتی درد شروع میشه نفس بگیر یا وقتی درد نداری کمی ورزش کن .
ولی من که اصلا نمیتونستم . خیلی خیلی وحشتناک بود😶
چقدر استرس گرفتم بابت طبیعی خودم میدونم تحمل درد ندارم 💔🫠
بسلامتی بقیشم بزار بخونیم
لایکم کنی بقیشو بخونم
بسلامتی لایک کن بقیشم بخونم
عزیزم دکتروبیمارستانت بگو
(پارت هفتم )
دختر قشنگم هانا جان🥰 ساعت یازده نیم شب به دنیا آمد.
من خودم دوست نداشتم آمپول اپیدورال بزنم ، میخاستم تحمل کنم چون آدم صبور و پر تحملی هستم و از طرفی هم گفتم شاید عوارض داشته باشه .
ولی واقعا نشد که نشد .
من که میگم اگه دیدین نمیتونین تحمل کنین ، واقعا خیلی خوبه . چند ساعت دردات غیب میشن و حداقل یه استراحتی میکنین .حالا دکتر هم گفت عوارض نداره .
ولی به هرحال الان یه قرص ساده هم بخوری بالاخره عوارض داره دیگه .
در کل من از آمپول راضی بودم . عوارضش هم میسپاریم به خدا 🙂 در کل اگه بخام با توجه به تجربه ای که من کردم اگه میدونستم اینطوریه حتما سزارین میکردم .هر دوتاش سختی های خودش داره و بستگی به بدن طرف هم داره.🙃
ان شاالله که همگی تون به سلامتی زایمان کنین و عزیزای دلتون رو صحیح و سالم بغل بگیرین 🥰
سوالی داشتین بپرسین جواب میدم
( پارت ششم )
خداروشکر بچه مشکلی نداشت . ولی چون من لحظه های آخر زایمان تب و لرز شدید گرفتم ، گفتن باید سه روز تحت نظر باشه . چون کیسه آب طولانی مدت پاره بوده و تایم زایمانم طولانی شد (۱۸ساعت درد) امکانش هست که بچه عفونت کرده باشه 😶 . دیگه وقتی دخترم به دنیا آمد، لباساش که پوشیدن بردنش ان ای سیو.
خودم سه روز بستری بودم ، به خاطر تب باید آنتی بیوتیک میگرفتم و دخترم هم پنج روز تحت نظر بود .
خیلی سخت بود اینکه بچت هم پیشت نباشه ، هر چند ساعت یه بار میرفتم بهش شیر میدادم . دلم کباب میشد وقتی میدیدم تو دستگاهه.
خلاصه با هزار جور کم و زیادش خداروشکر صحیح و سالم یکشنبه ظهر مرخص شدیم و آمدیم خونه🙂
( پارت پنجم )
دکتر بیهوشی آمد برام آمپول اپیدورال رو زد . وقتی آمپول رو بهم زدن ، یک ربع بعد انگار از آسمون افتادم پایین. دردام رفت . خیلی کم احساس درد میکردم که شبیه یه درد پریودی ساده بود . وقتی آمپول رو زدن شکم و کمرم و یه قسمت هایی از پاهام سر شده بود . دیگه از وقتی آمپول رو زدن تا ساعت ده شب آروم بودم . تو این فرصت غذا هم برام آوردن که خوردم، واقعا داشتم هلاک میشدم چون از ۴ صبح هیچی نمیتونستم بخورم .
بعد وقتی آمپول رو زدن ، خیلی خوب پیشرفت میکردم . تا ساعت ده شب ۸ سانت شده بودم . دم دقیقه میامدن معاینه میکردن .
ساعت ده نیم ۹ سانت شدم . و یک ربع یازده شده بود ۱۰ سانت فول .
حالا نوبت این بود که زور بزنم تا سر بچه از دهانه رحم رد بشه و وارد واژن بشه . دوباره از ساعت یک ربع یازده دردام اوج گرفت . میگفتن هر موقع مدفوع کردی اون موقع باید ببریمت روی تخت اتاق زایمان .
خیلی خیلی دردای عجیب غریبی بود .
هر چی زور میزدم سر بچه از دهانه رحم رد نمیشد. مجبور شدن دوباره برام آمپول فشار بزنن🫤☹️ .درد ها ثانیه به ثانیه بیشتر میشد 😶. همزمان صدای قلب بچه رو هم تحت نظر داشتن .من دیگه توان نداشتم ، افتادم به تب و لرز. خیلی شدید دندون میزدم . افت فشار پیدا کرده بودم .
دیگه با هزار تا بدبختی و...ساعت یازده ده دقیقه منو بردن رو تخت زایمان . همش باید زور میزدی . واقعا اوج درد وقتی بود که سر بچه میخاست بیاد بیرون .
وقتی سر بچه که آمد بیرون و گذاشتن روی دلم تمام دردها غیب شدن 🥺. اصلا اون برشی که دکتر موقع خارج شدن سر بچه زد و هنگام زدن بخیه هیچ کدوم حالیتون نمیشه.
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.