۱۱ پاسخ

منم استرسیم همینم باعث شده بعد بدنیا اومدن پسرم مشکلاتی برامون ایجاد شده بخاطر آرامش خودمو و بچم تک فرزندی رو دوست دارم

من خودم تک دخترم
خیلی خیلی خیلی اذیت میشم
ن فامیلی هست هم سن ن یکم پایین تر ن خواهر و برادری دخترم در حسرت خاله و دایی...
خیلی خیلی بده...
خیانته به نظرم در حق بچه، خودم دوس دارم بیارم 4 تا، خودم 25 سالمه و تازه 3 ساله ازدواج کردیم اما هیچ کسی نبود کمک دستم باشه طبیعی بودم ولی خیلی عذابم دادن خیلی میترسم بخاطر این قضیه ولی منتظرم دخترم 5 سالش بشه یکم بزرگ بشه همراهم بشه اقدام کنم

به نظرم سه تا خوبه من خودم با اینکه سه تا بودیم دوتا داداش دارم ولی میگم کاش بیشتر بودیم مادرم هم مریض بود وگرنه بیشتر میآورد الان که پدر و مادرم را از دست دادم خیلی احساس تنهایی میکنم داداش کوچیکه سربازه ودوره خیلی نمیبینم فقط ده روزی یه بار میرم خونه داداشم

من خودم اگه شرایطشو داشتم حتما سه تا رو میخواستم
تک فرزندی اصلا خوب نیست الان ارتباطات خیلی کمرنگ شده آدم فقط با خواهر برادراش می‌تونه رفت و آمد کنه

من که اعصابشو ندارم،فکر می‌کنم نکنه رو اولی خالی کنم عصبانیتمو،اصلا نمیخوام دومی رو،بچه های خم سن بچه های ما اکثرا تک فرزندی هستن در اینده،ترسی نیس.من یکی از دوستام تک فرزنده،خیلیم راضیه،شاید کوچیک بوده همبازی میخواسته اما الان راضیه.

تک فرزندی هیچ خوب نیس... فردا اون بچه بزرگ میشه هیچکسو نداره

شرایط منم دقیقا مثل خودته،هم دلم دختر میخواد هم اعصاب بچه داری ندارم دیگه،یکی از دوستام پسرش امسال دیپلم گرفت،گفت تک فرزندی خیلی بده ۳سال پیش خواستم اقدام کنم واسه بچه دیسک کمر گرفتم بیخیال شدم

سلام معلومه که تک فرزندی خوب نیست به نظرم بیار

سلام چند فرزندی بهتره عزیزم و دکترا ۳۴ سالگی به بعد رو برا بارداری بد میدونن

تک فرزندی اصلا خوب نیییست
بیار یکی دیگه باهم بزرگشون کن

چه سوالت شبیه حرفای منه🙃 بین‌دو راهی عجیب و غریب ادم گیر میکنه

سوال های مرتبط

مامان زندگیم 😘 مامان زندگیم 😘 ۲ سالگی
مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۲ سالگی
سلام. خانومااا من مامان دوتا دختر خوشگل هستم که آرزوی داشتنشون رو داشتم. ولی از موقعی که به دنیا اومدن خیلی اذیتشون کردم چون دست تنها بودم شوهرمم کمک حالم نبود. خیلی اوایل گریه میکردن جفتشون منم عصبی میشدم سرشون داد میزدم گاهی وقتام کنترل از دستم در میرفت و .....😭😭😭😭 الانم بهتر شدن ولی دعوا میکنن گاهی وقتا نق میزنن یا بیرون میریم اذیت میکنن منم همش در حال داد و بیدادم. و گاهی وقتا رو پوشکشون میزنم. شوهرم پریشب میگه بچه داری علافه میخواد قلق داره فقط بلدی بچه ها رو اذیت کنی گفتم تو اگه قلقشو بلدی خب بیا تو بگیر چرا نمیگیریشون. نمیگم کارم درسته نه بچن باید بچگی کنن ولی من تو بزرگ کردنشون هیشکی کمکم نکرده حای شوهرم. شبا میرفت تو اتاق میخوابید که گریه بچه ها بیدارش نکنه. همه اینها روم تاثیر گذاشت. نمیدونم چیکار کنم. همش از بچه هام طلب حلالیت میکنم و میدونم اون دنیا باید جواب تک تک داد زدنامو باید بدم. خواهش میکنم شما بگید چیکار کنم چجوری آروم شم. چجوری با بچه هام بچگی کنم😔😔😔
مامان آلو مامان آلو ۲ سالگی
مامانایی گل سلام شبتون بخیر
مامانایی ک تک فرزند هستید لطفا بیاین در مورد موضوعی ک میخوام بگم تجربه هاتونو بگین
من دخترم 2سالش داره میشه تو فامیل هم بچه ک باهاش رفت و امد داشته باشیم نداریم بیشتر وختا تنهاس با من و باباش بازی میکنه
پارک میبریم خونه بازی بیرون رستورانت یعنی تا جایی ک بتونیم سعی میکنم تو اجتماع باشه
ب شدت از بودن تو جمع خوشحال میشه اما چن تا مشکل وجود داره اول احساس میکنم خیلی نیاز ب جلب توجه و تایید دیگران داره
تو ی جمع 80نفره میخواد مثلن با موتورش تک چرخ بزنه یا ی حرکتی بزنه ب تک تک شون نگاه میکنه و میخوان نگاهش کنن ذوق کنن تشویقش کنه حالا فک کن اون جمع نصفشو اصن من نمیشناسم باز جیغ و داد ک عمو یا خاله نگام کنه توخونه هم ی کاری میکنه من نگاش میکنم میگه بابامم نگاه کنه مثلن میفته من میبینم ولی باباش نبینه یا حتی ی غریبه دوباره خودشو میندازه یا میره هی جلوش ک من افتادم
موضوع بعدی تو بازی های گروهی انتظار داره طرف مقابل مث من یا باباش بازی کنه
بچه ها باهم بازی میکنن بالاخره دعوا میشه گریه لج ازین چیزا
ولی من و باباش ک بازی کردیم دیدین دگه مث آدم بزرگ بازی میکنیم
تو بازی گروهی یکی مثلن نق نق میکنه یا ی چیزیو ک دخترم گرفته اونم میخواد دخترمن خیلی ناراحت میشه کلن بازی رو ول میکنه
مامان ادیب کوچولو مامان ادیب کوچولو ۲ سالگی
در روزگاری که جوانِ جاهلی بیش نبودم😁
هر خانواده ای رو که میدیدم تک فرزنده، واسم قابل هضم نبود!
میگفتم چطوری وقتی خودشون خواهر و برادر داشتن، این نعمت رو از بچه‌شون دریغ میکنن!؟
واسم همیشه سوال بود که چی میشه یه خانواده تصمیم میگیره تک فرزند باشه!!!؟؟؟
(که ای کاش واسم سوال نمیشد و قضاوت نمیکردم) 😑
قبل از بارداری با همسرم تصمیم گرفتیم دو تا بچه داشته باشیم و اونم پشت سر هم!
یعنی خودم میخواستم تفاوت سنی شون کم باشه و مثل جمله ی معروفِ "دوتایی با هم بزرگ میشن" بشه،
که نشد!!!
همیشه فالِ نخ و حلقه که واسه من میگرفتن، یدونه بچه نشون میداد اما من قهقهه میزدم از خنده که بابا چرت و پرته من دو تا بچه میخوام😂😂
امااااااا..
تصور من از بچه چیزِ دیگری بود😁 یعنی هر چی فکر میکردم.. کاملا برعکس شد! و این بازیِ روزگاره که میخواد قدرتشو به رخت بکشه😞
چرا من یادم نمیره سختیای بارداری و زایمانِ وحشتناکمو درد شیردهیو رفلاکسو اضطراب جدایی شدید و حرف و حدیثایی که بچت فلانهو بیساره ُ... وَ وَ وَ😵‍💫
تا دست و دلم نلرزه واسه بچه ی بعدی😞
با اینکه خیلی جسورم اما این مورد رو اصلا اصلا جرأتش رو ندارم😞
اگر اینایی که گفتم یادم میرفت یا شبیه به تصوراتم میبود.. الان باید اسممو تغییر میدادم
مینوشتم مامان ادیب و هسته خرما🥲
سهم من این نبود.. دلم بازم بچه میخواست🥲💔
اگر روزی خدا خواست و سورپرایزم کرد
خیلی خوشحال میشم چون به خدای خودم کاملا ایمان دارم و من در برابرِ تمام سختی‌های احتمالی تسلیمم🙏🏻🩵
اما اصلا به خواست خودم مطمئن نیستم که بدونم میتونم از پس سختی های احتمالی بر بیام یا نه
چون من از آینده ناآگاهم
و تنها خداست که میداند💙