سوال های مرتبط

مامان kochak مامان kochak ۶ ماهگی
تجربه زایمان بیمارستان رضوی
خلاصه ۱۲ که رسیدیم اتاق عمل گفتن باز انتظار تا اتاق عمل خالی شه همراه من ۷تا خانم دیگم منتظر بودن فضاش خوب بود بزرگ تمیز پر نور عالی دیگ همینجوری که حوصلم سررفته بود یه نفر اومد مصاحبه قبل اتاق عمل باهام کرد فیلمبردار بود پرسید بچه چندم اسمش چیه معنی اسمش احساسم و یه آرزو بکنم اون که رفت دکترم امد دلم گرم شد گف اتاق عمل گرفتم منتظرم تحویلش بدن صب کن و اما باز من صبر صبر تا ساعت ۱۲ چهل دیقه اینا بود که گفتن بریم اتاق عمل آماده س رفتم تخت گذاشتن کتار تخت باریکه اتاق عمل گفتن خودتو بکش رو این تخت جابجا شدم نشستم من راستش از آمپول بی حسی خیلی وحشت داشتم ینی بهتون بگم دردش خیلی خیلی کم در حد یه آمپول ساده فک کن من سر انژیکت بیشتر دردم اومد تا این دیگ دکتر بیهوشی مرد بود با دستیارش و یه مرد دیگ برا بی حسی بودن دکترم با دوتا دستیارش هم برا زایمان اونطرف یکی هم برا نوزاد داشت ملافه پهن می‌کرد اتاق خیلی تمیز دلباز خیلی شیک خلوت کلا همه چی عالی گفتن دستاتو بزار رو زانوهات گردنت خم کن قوز کن منم کردم بعد که تزریق کرد آمپول من حس کردم سه جا تزریق کرد گفتن سریع دراز بکش عزیزم پاهات سر میشه وداغ درستم بود تا زیر سینه هام داغ بود یهو نفسم تنگ شد حالت سردرد شدید تهوع دهنم خشک شد به دکتره بیهوشی و دستیارش رو سرم بودن گفتم آقا من این جوریم گفتن نگران نباش الان خوب میشه دارو میزنم داخل سرم در حد ده ثانیه ای حالت ها رو داشتم ماسک زدن زو دهنم حالم اوکی شد
ادامه تاپیک بعدی
مامان دایان 💙👶 مامان دایان 💙👶 ۱۰ ماهگی
سلام منم اومدم تجربه زایمانم رو بگم
من قرار بود ۱۳ ام دوشنبه زایمان کنم ولی پنج شنبه شب ساعت ۱۱ یه درد پریودی زیر شکمم می‌گرفت و ول میکرد فاصلش هر یه ربع بود صبر کردم فک نمی‌کردم درد زایمانه تا ساعت دو دیدم قطع نمیشدن دردام رفتم دوش گرفتم و ساعت ۳ با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان دولتی اونجا ازم nst گرفتن و معاینه کردن گفتن درد زایمانه و سریع رفتیم همون بیمارستانی که قرار بود زایمان کنم اونجا هم ازم nst گرفتن و به دکترم زنگ زدن ساعت ۴ و نیم شده بود بستریم کردن و بهم سرم زدن و آزمایش گرفتن دکتر بی حسی نیومده بود بهم گفتن باید صبر کنی بیاد ساعت ۶ اینا اومدن سوند وصل کردن درد نداشت ولی تحملش سخت بود ساعت ۷ و ۴۰ اینا بود آمادم کردن و سوار ویلچر کردن و بردن اتاق عمل دم در اتاق عمل با خانوادم خداحافظی کردم و رفتم داخل اولین باری بود که میرفتم اتاق عمل استرس داشتم پرستارای خیلی مهربونی بودن اونجا باهام حرف میزدن که حالم خوب بشه و روی تخت زایمان نشستم بهم میگفتن باید شل کنی بدنتو و آمپول رو زد برام اصلا درد نداشت خیلی استرس داشتم فکر میکردم درد داره ولی اصلا درد نداشتم و بهم گفتن دراز بکش و یه پرده سبز جلوم کشیدن پاهام گرم میشد کم کم و همش میگفتم حس دارم هنوز نفس تنگی داشتم نمیتونستم نفس بکشم برام اکسیژن وصل کردن داشتن باهام حرف میزدن که یهو صدای گریه پسرم رو شنیدم خیلی لحظه ی شیرینی بود
مامان طنین مامان طنین ۱ ماهگی
سلام مامانا، منم میخاستم تجربه زایمانمو بگم بهتون، از بیمارستان پیامبران،
پارت اول:
دکترم برای ۲۲ م دی روز شنبه برام نوبت عمل زد و نامه بستری هم بهم داد، یک روز قبل عمل بهم زنگ زد گفت ساعت ۵ صبح بیمارستان باش برو زایشگاه کاراتو انجام بده ساعت ۷ ونیم اولین نفر میبرمت اتاق عمل، و بهم کفت یه شام سبک بخور، از ساعت ۱۱ شب هم دیگه هیچی نخور حتی آب، منم به گفته ایشون هیچی نخوردم و با همسرم و خواهرم رفتیم بیمارستان، رفتم زایشگاه و اونجا اولین آزمایشی ک دادی رو میخان و سونو ان تی رو، یسری برگه و فرم بهت میدن پر میکنی و امضا از شوهرتم رضایت میگیرن ، یه دست لباس بهم دادن گفتن برو تو اتاق و لباساتو عوض کن، اومدن nst گرفتن و فشارمم گرفتن و انژوکت وصل کردن، حدود ساعت ۶ ونیم هم اومدن سوند رو زدن برام، البته من بهشون گفتم ک اگ ممکنه تو اتاق عمل برام سوند بذارین که گفتن اونجا میتونن برات بزنن اما اتاق عمل مرد هست خودت معذب میشی، که دیگ بهشون گفتم همونجا زدن، درد نداره فقط یه حس خیلی چرت و مزخرفه انگار همش احساس ادرار و سوزش داری ، آها اینم بهتون بگم قبل از اینک برید طلاهاتونو تو خونه دربیارین، یه خانوم رو اونجا دیدم که النگوهاشو قیچی کردن، ساعت حدود ۷ و ۲۰ دقیقه اسم من رو صدا زدن و یه خانم اومد تو اتاق جایی رو که میخاستن تیغ بزنن رو چک کرد که مو نداشته باشه و محض احتیاط با ژیلت شیو میکنه، یه آقا هم با ویلچر اومده بود منو روش گذاشتن و اسم همسرم رو صدا زدن و بردنم سمت اتاق عمل (بقیشو پارت بعد مینویسم)
مامان Zeinab🩷✨️ مامان Zeinab🩷✨️ ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین 1

دکترم با هزار تا التماس نامه سز واسه تاریخ ۳۱ مرداد بهم داد گفت ۴ و نیم‌ صبح بیمارستان باشم . بیمارستان که رفتم چون تجربه اولم بود میترسیدم واقعا چون هرکس یه تعریفی از زایمان داره رفتم بلوک زایمان کارامو انجام دادم همسرم تشکیل پرونده داد بهم گفتن لباسمو عوض کنم
بهم گفتن برم واسه اتاق عمل آماده شم سرم وصل کردن راهی اتاق عمل شدم چون اولیت نفر بودم اون روز اتاق عمل تاریک بود برقاشو زدن و وسیله هارو آماده کردن نشستم رو تخت و منتظر دکتر
تنها فکرم این بود سوند بعد بی حسی وصل میکنن یا قبل با استرس نشسته بودم که دیدم پرستاره میگه خودتو شل کن خم شو سمت پایین بی‌حسی بزنم منم با استرس زیاد خم شدم سوزن زد کمرم ، دردش مثل یه نیش پشه بود بعد که زد پرستاره گفت نخاع پیدا نمیکنم دوباره آورد بيرون و یبار دیگ پایین تر زد و دوباره پیدا نکرد و یبار دیگ سوزن زد گفت اوکیه زدم و بهم گفت زود بخواب همینو که گفت پاهام کم کم داشت گرم میشد و یخورده بعدش هرچی تکون میدادم بی حس شده بود تکون نمیخورد بعد اینکه بی حس شدم بلافاصله پرستاره سوند وصل کرد اصن هیچی نفهمیدم ازش ، دکترم اومد داخل و شروع کردن پرده زدن جلو صورتم . پرستاره بهم گفت حالت تهوع یا تنگی نفس داشتی بهم بگو
منم که ترسووو گفتم خب الان هردوتاشو دارمم چیکار کنم😂
مامان فاطمه مامان فاطمه ۸ ماهگی
تجربه سزارین

صبح ۷ونیم رفتم بیمارستان واس کارای پذیرش
بعد گفتن برو بوفه ساک زایمان بخر ..داخل ساک لباس و دمپایی و ژیلت و دستمال و ....بود
بعد با اون ساک گفتن برو زایشگاه...رفتم زایشگاه تا امادم کنن واس اتاق عمل
لباس همون کاور ابی واس اتاق عمل پوشیدم بعد انژوکت وصل کرد سوند وصل کرد سرم وصل کرد یکم اونجا موندم تا دکترم اومد اتاق عمل ...منم بردن اتاق عمل
انژوکت خییییییلی درد داشت سوند اصلااااا درد نداشت
برعکس همیشه غصه سوندو میخوردم😂
رفتم اتاق عمل ۳ تا دختر جوون بودن امادم کرد تا دکتر بیهوشی اومد چن تا سوال ازم پرسید بعد بی حسم کرد...همینک‌امپولو زد درازکشیدم پاهام شرو شد ب داغ شدن بعدشم بی حس شد
دکتر اومد و شرو ب کار کرد😍
اتاق عمل خیلی خوش گذشت بیمارستانی ک رفتم اتاق عملش قشنگ بود حس خوب میداد..کلا ۳ تا دختر و یه دکتر اتاق عمل بالا سرم بودن
خیلی اتاق عمل خوش گذشت
وقتی ک داشتن بجرو درمیاوردن یه تکونایی میخوردم ولی خب درد نداشتم
بعد عمل بردنم ریکاوری ۴۵ دیقه اونجا بودم تا خدمه اومد منو برد تو بخش
رفتم تو بخش اومدن بالا سرم شکممو فشارررر دادن 😭😭😭جیغو اشکو ناله و نگم براتون
با فشارهایی ک میداد جونم‌میرفت
بعد اونم دونفر دیگ باز فشار دادن من نمیزاشتم میگفتن فک کردی ما بوی خون دوس داریم بخاطر خودت میکنیم اگ خون بمونه تو بدنت درد داری دیگ کوتاه اومدم و حرفی نزدم
(تو اتاق عمل قبل بی حس شدن بهم‌گفتن اگ پمپ درد میخای الان باید بگی گفتم اره میخام.پمپ دردو حاضر کردن تو ریکاوری بهم وصل کردن)
ادامه تاپیک بعدی....
مامان نیهان مامان نیهان ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین من
صب ک بیدار شدم رفتم پیش دکترم کارای بستریم انجام داد نامه و برگه خام آماده کرد کله آزمایشات و سونو هارو پرونده کرد داد. بردم بخش بستری اونجا ام کارام انجام دادیم رفتم بخش زنان زایمان شوهرم رفت برام لباس اتاق عمل گرفت و دمپایی
لباسام عوض کردم یه پرستار اومد ازم آزمایش گرفت برد ک جواب آزمایش بیاد ببرنم اتاق عمل ولی چون دکترم همه وضعیت منو چک می‌کرده تو ماه ها میدونستم نیاز نیس تا جواب بیاد گفتن سریع آماده اش کنید بیارید
یه پرستار دیگه اومد برام سوند وصل کرد یکم درد داشت ولی خودتو شل کنی نفس عمیق بکشی درد و احساس نمیکنی چون من یکم لوسم دردم اومد😂
بد منو گذاشتن رو یه تخت دیگه بردن ریکاوری اتاق عمل دوباره شوهر و یه پرستار آقا جا بجام کردن رو یه تخت دیگه آقا و یه پرستار خانوم منو بردن داخل اتاق عمل
بعد گذاشتم رو تخت اتاق عمل کمک کردن نشستم سوند اذیتم میکرد یکم
نشستم یه دکتر بیحسی و بیهوشی آقا بود کمرم ضد عفونی کرد و بهم گفت صاف وایستا سرتو بنداز پایین اصلا هیچی نفهمیدم انگار یه سوزن کوچولو زدن بعد گفت تموم شد دراز بکش دستام بستم به بغل های تخت جلو پرده کشیدن