۹ پاسخ

بسلامتی مبارک باشه

بعد از عمل هم بازم تب کردم و با اکن شرایط سه روز دیگه هم بیمارستان بستری بودم ی شبم بچم دستگاه بود بخاطر زردی ولی بالاخره تموم شد و ما اومدیم خونه خونه ای که ۱۳ روز ازش دور بودم پسر سه ساله ای که هوایی شده و کلا اخلاق و رفتارش بد شده و منی که بخاطر مریضی خیلی ضعیف شدم همش اعصابم خورده
توروخدا دعا کنید حالم بهتر بشه و زندگیم نظم بگیره

وقتی ضربان قلب بچه ام افت کرد خیلی استرس گرفتم همه ریختن سرم سریع بردن اتاق عمل اونجا ترسناکتر بود برام تاحالا امادگیشو نداشتم همه چی سریع پیش رف
ولی سزارین خیلی تجربه تلخی برام بود اون امپول بی حس بکنار که هنوزم جاش درد میکنه اون ۱۲ ساعت تکون نخوردنه بکنار هنوزم دنبالچم بخاطرش درد میکنه

میشه از سزارین بگین چجوریه

توی ده روز بستری خیلی اذیت شدم همش تب ولرز و بدن درد دوری از خانواده و پسرم کلافگی و قطع نشدن تب همه اینا انقد اذیتم کرد که بهش فکر هم میکنم اذیت میشم تو این بین هی بهم میگفتن طبیعی هستی چون بارداری دومم بود واولیم طبیعی بودم با اینکه تجربه داشتم انقد زائو تو اون چن روز دیدم که کلا خودمو باخته بودم خیلی روزای سختی رو گذروندم

خوب خدا رو شکر به سلامت زایمان کردی تموم شده استرسات

ولی چرا از همون اول سزارین نکردن ؟

به امید خدا انشاالله که سالم باش وپر روزی

عزیزم تبریک میگم قدم نورسیده مبارک 🌹

سوال های مرتبط

مامان 🩵Arad مامان 🩵Arad ۲ ماهگی
سلام خانم ها پسر من ۲۵مرداد ساعت ۱۱ شب بدنیا اومد و این حس قشنگ واسه همه آرزو میکنم
صبح روز پنجشنبه با نامه پزشک بیمارستان بستری شدم بدون درد با اینکه من یکماه ماه درد داشتم ولی دریغ از یک درد
ساعت ۹صبح رسیدم بیمارستان معاینه کردن بسته بودم کاملا 🥲
دیگه تا رفتم تو اتاق خودم قرص زیرزبونی دادن ساعت ۱۱ شد ولی انقباض نداشتم دوباره دادن بی فایده
ساعت ۲ونیم ظهر ک شد یکی از پرستارهای بخش اومد معاینم کرد ک ب عمرم همچین دردی رو نکشیده بودم انقدر وحشتناک معاینه کرد ک بازم کرد گفت ک ۲سانتی هر یک ربع ماما بخش میومد واسه معاینه ک وقتی دوباره اومد کیسه آبم پاره شد از معاینه وحشتناکش
خلاصه روند زایمانم و انقباض هام خیلی خوب پیش می‌رفت بلاخره رسیدم ب ۶سانت ماماهمراه اومد و بهم ورزش ها رو گفت و بعدش از آمپول اپیدرال استفاده کردم ک تزریقش وحشتناک بود و واقعا پشیمونم زدم چون بعد زایمان نفسم بالا نمیاد از دردش فقط یک ساعت بهم آرامش داد و ساعت ۱۱شب دکترم اومد معاینه کرد گفت ۹سانتی سریع باید زایمان کن واااای بعد اون همه عذاب تازه شروع شد
مامان نورا مامان نورا ۲ ماهگی
تجربه سزارین سوم من
قسمت اول
من نهم خرداد ماه با انقباض شدید بیمارستان اومدم که با سونوگرافی انجام شد تشخیص دادند آپاندیس ام گرفته و باید برداشته بشه 😥
اوایل ماه ششم بارداری بودم . بالاخره مجبور شدم عمل جراحی کنم و آپاندیس ام بردارم..دو روز بعد از عمل که برگشتم خونه با درد شدید مواجه شدم فهمیدم جنین زیر بخیه ها میاد و باعث درد میشه دوباره بستری شدم تا دردهایم کمتر بشه ..دو روزی بستری شدم و برگشتم خونه..و دوباره سه روز بعد انقباض داشتم بحدی که تحمل نتونستم کنم و سه باره بستری شدم 😑

خلاصه ماجرای انقباض ها و دردهای مکرر من شروع شدند و من چند روز خونه بودم و چند روز بعد بستری میشدم تا دردهایم آف شوند...و این روند به مدت سه ماه 🌙 کامل طول کشید 😳😳😳
همون انقباض و درد زایمان که معمولا مادرها یک روز تجربه می‌کنند من سه ماه هر روز می‌کشیدم ..
انقباض های نیم ساعته ،پنج دقیقه ای ،و حتی دو سه دقیقه ای داشتم ..البته بگویم که دایم شیاف و آمپول پروژسترون هم استفاده میکردم ....من در زایمان اولم برای زایمان طبیعی رفته بودم و درد کشیدم اما دهانه رحم پیشرفت نمیکرد و مجبور به سزارین شدم 👈 و این بار هم با همه انقباض هایی که داشتم قاعدتاً باید رحم باز میشد اما کلا رحم بلد نیست باز بشه انگار 😅و برای همین فقط مسکن می‌گرفتم و به خونه برمیگشتم..دکترم می‌گفت خیلی رحم خوبی داری که با این همه انقباض پاره نشده تا حالا 😜
البته بگویم دو سری هم آمپول ریه و سولفات هم گرفتم .
دکتر جراحی که آپاندیس ام عمل کرده بود می‌گفت چسبندگی دارم و دکتر زنان ام گفت که باید به شهر دیگری بروم برای عمل که مرکز درجه دو یا یک باشه ..و سختی های زایمان ام از اونجا شروع میشه ..
مامان آنیسا و یسنا مامان آنیسا و یسنا ۳ ماهگی
خانمایی که پا به ماه هستین بیاین براتون از زایمان طبیعیم بگم من روز پنجشنبه ۴/۵رفتم بیمارستان برا ان اس تی طبق پریودم دیگه چهل هفته کامل بودم ولی طبق ان تی ۳۹هفته و ۴روز از شانس خوبم اون روز دکتر خودم شیفت بود اول ماما معاینه کرد گفت یه فینگری نمیشه با آمپول فشار زایمان کنی دکتر خودم اومد گفت بزار منم معاینه اش کنم با معاینه ی تحریکی دهانه رحمم رو دو فینگر کرد که خیلی درد داشت گفت باید بستریش کنید دهانه رحمش یک سانت نیست دو سانته و چون ۴۰هفته است پس بستری بشه من ساعت ۸شب روز پنجشنبه بستری شدم و آمپول فشار بهم وصل کردن ولی هیچ دردی نداشتم و هرچی معاینه میکردن دهانه رحمم همون دو سانت بود تا صبح دکترم بهم آموزشای باز شدن رحم رو میگفت ولی هرچی تلاش کردم درد زایمانم شروع نشد دیگه روز بعد که دکتر بعدی شیفت رو تحویل گرفت دوز دارو رو بیشتر کرد و من بلاخره از ساعت ۱۰دردم شروع شد ولی خیلی کم و با فاصله ی دو دقیقه ای کم کم دارو اثر میکرد و تا ساعت دوازده کیسه ی آب بچه پاره شد من با انقباض هام زور زدم و بچه هم کمک کرد تا کیسه ماره بشه ساعت دوازده بود دردای شدید شروع شد هربار دو سه تا نفس عمیق میکشیدم و یه زور محکم میزدم ساعت یک و نیم زایمان کردم و این درد سخت تبدیل شد به یک شادی از ته دل وقتی دخترم رو دیدم همه دردام از یادم رفت ۵/۵/۱۴۰۳
مامان مسیحا و کیاشا مامان مسیحا و کیاشا ۲ ماهگی