تجربه سزارین سوم من
قسمت اول
من نهم خرداد ماه با انقباض شدید بیمارستان اومدم که با سونوگرافی انجام شد تشخیص دادند آپاندیس ام گرفته و باید برداشته بشه 😥
اوایل ماه ششم بارداری بودم . بالاخره مجبور شدم عمل جراحی کنم و آپاندیس ام بردارم..دو روز بعد از عمل که برگشتم خونه با درد شدید مواجه شدم فهمیدم جنین زیر بخیه ها میاد و باعث درد میشه دوباره بستری شدم تا دردهایم کمتر بشه ..دو روزی بستری شدم و برگشتم خونه..و دوباره سه روز بعد انقباض داشتم بحدی که تحمل نتونستم کنم و سه باره بستری شدم 😑

خلاصه ماجرای انقباض ها و دردهای مکرر من شروع شدند و من چند روز خونه بودم و چند روز بعد بستری میشدم تا دردهایم آف شوند...و این روند به مدت سه ماه 🌙 کامل طول کشید 😳😳😳
همون انقباض و درد زایمان که معمولا مادرها یک روز تجربه می‌کنند من سه ماه هر روز می‌کشیدم ..
انقباض های نیم ساعته ،پنج دقیقه ای ،و حتی دو سه دقیقه ای داشتم ..البته بگویم که دایم شیاف و آمپول پروژسترون هم استفاده میکردم ....من در زایمان اولم برای زایمان طبیعی رفته بودم و درد کشیدم اما دهانه رحم پیشرفت نمیکرد و مجبور به سزارین شدم 👈 و این بار هم با همه انقباض هایی که داشتم قاعدتاً باید رحم باز میشد اما کلا رحم بلد نیست باز بشه انگار 😅و برای همین فقط مسکن می‌گرفتم و به خونه برمیگشتم..دکترم می‌گفت خیلی رحم خوبی داری که با این همه انقباض پاره نشده تا حالا 😜
البته بگویم دو سری هم آمپول ریه و سولفات هم گرفتم .
دکتر جراحی که آپاندیس ام عمل کرده بود می‌گفت چسبندگی دارم و دکتر زنان ام گفت که باید به شهر دیگری بروم برای عمل که مرکز درجه دو یا یک باشه ..و سختی های زایمان ام از اونجا شروع میشه ..

۱ پاسخ

رحم تو از جنس فولاد بوده😂😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان نورا مامان نورا ۲ ماهگی
تجربه سزارین سوم من
قسمت سوم
ماه هشتم تموم کردم و وارد ماه نهم شدم یعنی هفته 35 ام..دکترم گفته بود پایان هفته 37 عملت میکنم با اینکه آمپول ریه زده بودن فقط یک هفته زودتر اقدام به برداشتن جنین میکردند..و همه اینها بخاطر  رحم بی عقل 😃 من بود که اصلا باز نمیشد و مجبور بودم بازم تحمل کنم..با خودم میگفتم نوزاد رسیده است چرا نباید برش دارند فقط داره بچه وزن میگیره دیگه..انصاف نیست چون رحم باز نمیشه هیچ کاری نکنیم اما هیچ کس حرف منو نمی‌فهمید و فقط میگفتند برای نوزاد بهتره...من ماه هشتم شبها هم خواب نداشتم نهایت یک ساعت می‌خوابیدم باید پامیشدم چند قدم راه برم یکم بشینم بعد دوباره بخوابم ..پهلوهایم بشدت درد می‌گرفت 🙃
و در طول روز هم که مدام درد و انقباض داشتم گاهی ظهر ها آنقدر درگیر انقباض هایش بودم که حتی ده دقیقه آروم نبود بتونم نمازم بخونم 😳
با این شرایط  هر روز برایم یک ماه می‌گذشت..و دو هفته بعد یعنی پانزده ماه دیگر 😃😃
دیگر به فکر روشهای تقلب افتادم و دایم سرچ میکردم چه چیزهای باعث میشه دهانه رحم باز بشه ...و چند تا امتحان کردم اما اونها هم فقط باعث میشدند انقباض ها بیشتر بشه 😃
وحتی شیاف هام کم کردم ....
تا اینکه بالاخره یک شب که دیگه خیلی ناامید بودم از همه چیز دیدم دردهایم مرتب میگیره البته قبلا هم مرتب می‌گرفت اما چون هفته ام پایین بود با مسکن آف میکردند و احتمال داشت الان دیگه عمل کنند و مسکن نزنند..
مامان نفس مامان مامان نفس مامان ۵ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمان
پنجشنبه من رفتم مطب دکترم معاینه تحریکی شدم دکتر نامه داد که فرداش یعنی جمعه بستری بشم از مطب دکتر که برگشتم تا صبح همش انقباض داشتم تا صبح خواب نرفتم صبح جمعه ساعت 9صبح به اتفاق شوهر رفتم بیمارستان ان اس تی که گرفت دید که هر ده دقیقه سه تا انقباض دارم پرونده تشکیل دادم رفتم بخش زایمان تا ساعت 1/30ظهر درد زایمان طبیعی کشیدم اما دهانه رحم فقط دو سانت باز شده بود اونجا بود که سوند زدن و منو بردن اتاق عمل خودم بیهوشی کامل انتخاب کردم بچه به دنیا اومد و حالا حاله منی که تازه بهوش اومده بود وای نگم براتون تا بهوش اومدم انگار که دارن چاقو میزنن توی شکمم سریع بهم مسکن زدن و من دوباره خواب رفتم بعد فهمیدم چرا این قدر درد کشیدم من به پنی سیلین حساسیت داشتم توی پرونده نگاه نکرده بودن و به من تزریق کردن توی بیهوشی فشارم خیلی رفته بود بالا و خونریزی خیلی شدید داشتم خلاصه منو اوردن توی بخش و فقط با مسکن اروم می‌شدم امروز خیلی بهترم اما یه نصیحت از من طبیعی زایمان کنید اگه می‌تونید بدون هیچ دلیل سزارین نشین
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۲ ماهگی
مامان های گل سلام ..
شکر خدا منم زایمان کردم ..
خواستم بگم من بعد از شروع شدن دردهام ، تخم‌شوید و به کم زعفرون دم‌کردم و خوردم چون همین جا خونده بودم که باعث نرم شدن دهانه ی رحم‌ میشه 🥲
حالا اینکه چقد موثر بوده رو نمیدونم ولی برای من کاری کرد که انقباض های وحشتناکی رو تجربه کردم که کادر بلوک زایمان گفتن بگو چه دمنوشی خوردی..این حد از انقباض غیر طبیعیه
اینم بگم هرچی انقباض بیشتر، درد بی نهایت بیشتر 😓
خلاصه بگم که اینقد درد بود که به ملت امپول‌ فشار میزنن که دردهاشون شروع بشه، به من باید مورفین میزدن که انقباض هام کم بشه ..
بعدش هم یه ماما گفت تخم‌شوید فقط انقباض ها رو زیاد می‌کنه و ربطی به نرم شدن دهانه ی رحم‌ نداره..یعنی شما به شدت انقباض داری ولی دهانه ی رحم‌ بسته است و فایده ای نداره
خلاصه بگم، ورزش کنید ..ورزش برای سلامتی خوبه 😅
استفاده از داروهای گیاهی و دمنوش ها رو هم به خودتون میسپارم
🌱ولی دقت کنید که تجربه ی افراد از استفاده از اونا با توجه به فیزیک بدن متفاوته
مامان فسقلی ♥️ مامان فسقلی ♥️ روزهای ابتدایی تولد
تجربه و دیدگاهم از زایمان طبیعی
طبق چیزی که خونده بودم که. طرف ی سانته میره زایشگاه میبینه اعه‌ شده سه سانت !! بعدم با ورزش میشه پنج سانت و بعد دوساعت فول میشه و میزاد!! البته خب قبلشم ورزش کرده دیگه😉
خب منم از همون تول میرفتم سر کار و کارهای منزل و تا خونم پیاده میومدم تا ۳۱هفته که ی درد انقباضی داشتم و دکتر گفت فعلا زیاد راه نرو بعد دوباره شروع کن .منم ۳۶ هفته تا ۳۹ دوباره شروع کردم به ورزش و پیاده روی
روزی ۱۰۰تا اسکات /۲ساعت پیاده روی/ی ساعت ورزش لگنی مث گربه گاو و چمباتمه و پامرغی و ... /ماساژ پرینه و ماساژ بدن و اصول تغذیه مخصوص که پونصد فقط رژیم غذایی مناسب داشتم .
خیلی ماه درد داشتم مث درد پریود بود ولی شدید تر !! میگفتم خب خوبه لابد دو سانتی هستم موقع معاینه!!
بخاطر دیابنت بارداری ۳۸ هفته و پنج روز ختم بارداری رو از ماما خصوصی گرفتم .
چند سری معاینه شدم که بسته بودم روز اخرم که نامه رو گرفتم و بشدت انقباض و درد داشتم ۱ سانت بودم .
خلاصه قبل از بستری رفتم مطب و حدود سه ساعت دوباره ورزش لگنی و ماساژ تحریکی و معاینه تحریکی انجام داد و دردام شدیدتر شد و گفتم اخ جون لابد شدم سه سانت !!
و با دردی که هر لحظه شدتش میرفت بالا و هر سه دقیقه انقباض شدید داشتم رفتم برا بستری ولی چند سانت بودم؟؟!
مامان نورا مامان نورا ۲ ماهگی
تجربه سزارین سوم من
قسمت دوم
من در طی این سه ماه  روز به روز و هفته به هفته شرایط ام بدتر میشد و هر هفته میگفتم چقدر قبلش بهتر بودم 😜😜
ماه هشتم طوری بودم که به محض اینکه از جام بلند میشدم تا دستشویی بروم انقباض داشتم و معمولا با کمک بچه‌هام چند قدم راه میرفتم ..
و استراحت مطلق شده بودم عملا ..خیلی خیلییییییییی برام دردناک بود..چه روزهای سختی گذروندم.چه شب و روز های که گریه میکردم ...من همیشه ماشین دستم بود و خرید های منزل هم انجام میدادم اما الان تا آشپز خانه به زور می رفتم..و کارهای منو همسرم دخترم که سیزده سال داره و پسرم که ده ساله هست میکردند والبته حمایت های مادرم هم بود..اما دریغ از کمک کسی دیگر..خانواده شوهرم که فقط روز بعد عمل آپاندیس دیدنم اومدن و تموم و این سه ماه دیگه هیچ کدوم ندیدم و حتی تلفنی حالم نپرسیدن ..فقط مادرشوهر م هفته ای یکی دو مرتبه به شوهرم تماس می‌گرفت و احوال میپرسید و همیشه می‌گفت ما که کاری آزمون برنمی‌آید 😳😳😳😳.. دریغ از اینکه یک وعده نهار یا شام بزاره  بگوید بچه هام یا شوهرم بیایند اونجا...
تا اینجا قبل از زایمان گفتم قسمت بعدی وارد فاز زایمان می‌شویم 🥰