۸ پاسخ

منم با غذا دوس دارم😁

البته ماه رمضانا خودمونم با غذا میخوریم 😂😂

به عنوان دسر خوبه

نون پنیر هندونه ام نخوردی؟؟یا نون پنیر خربزه😂

من یادمه بابا بزرگم با سحری و افطار کنار غذا می‌خورد
منم خودم تا الان درکش نکردم

خوزستان اکثرا هندوانه و طالبی رو داخل سفره میزارن

ماهم گاهی باغذا میخوریم
باغذاهایی مثل املت خصوصا خیلی میچسبه

منم خیلی جاها دیدم ملون یا خربزه ارو باغذا میخورن
تو فامیلای خودمونم هستن

سوال های مرتبط

مامان مغزبادوم مامان مغزبادوم ۴ سالگی
سلام دوستان وقتتون بخیر
گل دختر من چهار سال و هفت ماهشه
ولی خیلی شیطون و بازیگوش و حرف نشنو هس يعني کلا تو یه فاز دیگه هس
سر غذا دايم میخواد آب بخوره يا بلند میشه بدو بدو میکنه هرچی میگم مامان بشین باید یاد بگیری تا آخر غذا از جات بلند نشی فایده نداره یا کنار سفره میگه مامان یکم بخوابم میگم نه مامان سفره حرمت داره باید احترام بذاریم نگاه منو بابا چهارزانو نشستیم غذا میخوریم باید غذا بذارم دهنش خودش که میخواد غذا بخوره نوک قاشق رو یه ذره غذا میذاره و هي بازی بازی میکنه
بیش از حد حرف میزنه
صد بار بهش گفتم مامانجون وقتی دوتا بزرگتر صحبت میکنن شما باید صبر کنی صحبت تمام شه بعد حرفتو بزنی اما میگم که اصلا تو یه فاز دیگه هس
بایدچیکار کرد
سر ناهار شوهرم عصبی شد از دست حرف گوش ندادنش زدش خیلی ریختم بهم اما طرفداری نکردم گفتم مامان منو بابا که مرض نداریم دعوات کنیم تو حرف گوش بدی دختر خوبی باشی ما هیچوقت دعوات نمی‌کنیم ولی باز کار خودش....
اخلاقای خوب هم خیلی داره ولی این شیطون بودنش خط سیاه رو همش هس
مثلا أسباب بازی هایی که میاره بعد میبره مرتب میذاره کمدش
بهونه گیری و گریه نداره
خوابش به موقع غذاشو کامل بهش میدم میخوره....ولی حرف گوش نمیده کسی راهکاری داره؟
مامان رایان و وانیا مامان رایان و وانیا ۴ سالگی
سلام مهربونا ببخشید یکم طولانیه چون کامل توضیح دادم 😬🫣🤭
رایان از نوزادی توی اتاق ما و تخت خودش بود
از دو سال و نیم که شرایطش بود توی تختش بخوابه و اتاق خودش رو داشته باشه (تا حدود دو سالگیش برادر شوهرم با ما زندگی میکرد و دو شب درمیون برای خواب خونه ما بود و چون رایان ممکن بود بیدار بشه نصف شب و اینا سخت بود اتاقش رو جدا کنم وگرنه قصد داشتم زودتر جدا کنم)
دیگه دو سال و نیم بود جابجا شدیم و بهش گفتیم این اتاقت هست و تختش گذاشتیم اتاقش و راحت می‌خوابید توی اتاقش یعنی توی تختش می‌خوابید نهایت ی قصه میگفتم و میموندم توی اتاقش تا خوابش میبرد حتی وقتی که وانیا دنیا اومده بود هم اتاق خودش میخوابوندم رایان رو
از آذر ماه پارسال که پدر و مادرشوهرم یک ماهی بخاطر عمل پدر خونه ما بودن رایان عادت کرد چند باری اتاق ما و تخت ما بخوابه بعد بذاریمش تو تختش
از امشب تلاش کردم دوباره روال قبل رو طی کنم و تخت خودش بخوابه
اما بچم کلی بی تابی کرد که من خوابم نمیبره و این چیزا ... کلی قصه و داستان گفتم و هی میگفت من هر چی سعی میکنم تو تختم خوابم نمی‌بره، می‌خوام همه مون پیش هم باشیم تا بخوابم (یعنی اتاق ما و روی تخت ما) 🥹🥹🥹 منم مامان ی دنده گفتم حالا یبار دیگه تلاش کن و خوابش برد
اما الان نگرانم نکنه آسیب ببینه چون فوق العادههههه حساس و درون گرا هست و بروز نمیده 😫
مامان سلنا مامان سلنا هفته سی‌ونهم بارداری