۴۰ پاسخ

مبارک باشه عزیزم انشالله
چطور گذاشتن برید توالت این حس مدفوع و همه میگیرن ولی نمیزارن برین توالت خطرناکه

عزیز دلم مباررررررک

عزیـزم🥹
انشاالله خوش قدم و نامدار باشه👩🏻‍🍼🤍

مبارک باشه عزیزم
فقط دستگاه چیه؟!

خودتت پاره شدی یا خودشون پاره کردن ؟
چرا از قبل نگفتی پاره کننت

مبارکه عزیزم دلم

اخییی عزیزم بلاخره زایمان کردی خداروشکر سالم بدنیا اومد خدا حفظش کنه عکسشم بزار ببینیم کوچولو خانوممم رو😍😍😍

مبارک باشه عزیزم

زهراااا دعا کن منم دردم بگیره نینیمو بغل کنم دیگه صبر ندارم

بخدا انگار خودم زایدم😂

عه به به مبارکه ایشالا قدمش خیر باشه عکسشو بده😍

خداروشکر بسلامتی😍

نامدار باشه گل دخترت مرسی که تجربتو گفتی عزیزم
فقط یه سوال چجوری خودت خودبخود پاره شدی یعنی اونا برش نزدن خودش پارشداینحوری که خیلی سختودردناکه جراخودشون برش نزدن گزاشتن خودبخو پاره شه

عزیزم مبارکههه

عزیزم بسلامتی مبارکه مرخص شدی؟ شوهرت اومد؟

گلم ببخشید کدوم بیمارستان زایمان کردی؟

خداروشکر گلم قدمش پر از خیر و برکت باشه خدا براتون حفظش کنه😘🥰♥😍

ای جاااانم بالاخره زایمان کردی ـ... خداروشکر گلم ایشالله قدم نینیت خیر باشه.. عکس فسقل خانومم بفرس

دقیقا چندهفته و چند روز زاییدی؟ خداروشکر که راحت بوده

عزیزم خوش قدم باشه
ممنون که بهمون اطلاع دادی
واقعا وقتی اینجوری از زایمان میشنوم دل گرم میشم و ترسم میریزه

خودت پاره شدی سخت نبود برش بزنن راحت تر نیس؟🥲

تو رو خدا برا منم دعا کن عزیزم

بسلامتی عزیزم مبارک باشه 😍

به سلامتی عزیزم، مبارک باشه، لطفا برای همه‌ی ماهم دعا کنید زایمان راحتی داشته باشیم

دستگاه چیه؟

عزیزم پاقدم نورسیده مبارک خداروشکر راحت شدی 😍😍

من ۲بار ترشحاتم قهوه ای پررنگ شده یعنی زایمانم نزدیک ؟

بسلامتی عزیزم. ان شاالله قدمش خیروپربرکت باشه .

مبارکت

آخیش خیالمون راحت شد بالاخره راحت شدی و نی نی اومد،مبارکه عزیزم😍😍

خداروشکر عزیزم
قدمش پر از خیر و برکت باشه انشاالله 😍💙

مبارک باشه عزیزم.منم سر دخترم ۲۰ تا بخیه خوردم ولی از زایمانم راضی بود زود بدنیا اومد

دیدی منو تنها گذاشتی😢
انشاالله سالم باشه ماهلین خانوم قدمش براتون خیرباشه باباش بتونه راه بره برید بسلامتی خونه خودتون😊

چجوردستگای🥲

عزیزم مبارکت باشه خداروشکر که زایمانت راحت بوده

بلاخره اسم دخترت شد ماهلین...کلی تو این مدت اسم کفتی😁😁😁

عزیزم بسلامتی قدم نو رسیده مبارک
خوش اومدی به بیخوابی و شب زنده داری 😂😍

مبارک باشه عزیزم
واسه ما هم دعا کن😍♥️

مبارکه عزیزم

چرا ۲۰ تا بخیه🥹🥹🥹طبیعی ینی؟وای چقد میترسم من

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۵ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان محمد علی مامان محمد علی ۴ ماهگی
سلام مامانا میخام تجربه زایمان طبیعی مو براتون بزارم تا استرستون کم بشه
من شب عید غدیر دعا کردم زودتر بچمو بغل بگیرم صبح عید ساعت ۹ با درد توی کمرم بیدار شدم فک کنم ی ساعتی درد داشتم ولی خواب بودم متوجه نشدم بعد بلند شدم رفتم حموم یکم کارای خونه رو کردم حدود یک ساعت هی دردا رو چک کردم ک کم میشه یا زیاد ک دیدم ادامه داره ساعت ده و نیم رفتم دستشویی ک لک قهوه ای با ی مخاط سفید یا سبز مانند دیدم ترشح دهانه رحم بود تا دیدم فهمیدم وقتشه زود رفتم خونه مامانم ک دو کوچه بالاتره صبحونه خوردم و منتظر شدم دردام منظم تر بشه کم کم دردام زیاد شد اولش هر ۱۰ دقیقه بود ولی کم کم شد هر ۵ دقیقه ساعت ۳ بود ک مامانم گفت بریم بیمارستان ولی من هنوز نمیخاستم برم میخاستم شب برم ک دیدم دردام زیاده اخر ساعت ۴ بیمارستان بودیم معاینه کردن ۷ سانت باز بودم خیلی خوشحال بودم فک کردم نهایت ۲ سانت باشم ک منو فوری بردن رو تخت زایمان خابودن دکترو زنگ زدن بیاد بعد ساعت ۵ گفتن ۸ سانت شدی دیگه کیسه ابو پاره کردن
بعد پاره کردن کیسه اب دردم وحشتناک شد فقط زیر دلم میسوخت انگار با چاقو میزنن زیر دلم مثل مار ب خودم میپیچیدم ک بعد ی ربع حس مدفوع داشتم منم زور زدم یکم دردم کمتر میشد بازورایی ک میزدم خلاصه دکتر ۵و ۳۰ دقیقه رسید منم جیق زدم ک درد دارم هی زور میزم تا دکتر اومد بالا سرم بچه رو کشید ۵ تا زور زدم ک ب دنیا اومد راحت شدم بعد گفت برش پرینه نخوردی ولی ی مقدار خراش خورده بودم ک برام بخیه زد بخیه هاش اصلا حس نکردم دیگه درد نداشتم خداروشکر تموم شد
اومد وارم تجربم بدردتدن بخوره
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان میران💙🧿 مامان میران💙🧿 ۱۰ ماهگی
خب سلام به همگی اومدم از تجربه بگم زایمان طبیعی با آمپول فشار: من دیروز صب رفتم واسه مراقبت تا رسیدم بیمارستان گفتن باید بستری شی ۱۰ و نیم بستری شدم ۱۱ و نیم دردام کم کم شروع شد اینم بگم‌فقد ۱ سانت باز بودم دردام قابل تحمل بود بهم گفتن تا ۵ سانت میتونه شوهرت باشه پیشت شوهرم اومد و باهم ورزش کردم دردام بازم قابل تحمل بود کم بود رفته رفته شدید شد جوری که یهو می‌گرفت ول میکرد من جیغ نمیزدم فقد تحمل میکردم رفته رفته دردام شد شد تازه ساعت ۳ نیم شدم ۵ سانت دیگه نمی‌کشید دردام قابل تحمل نبود بازم‌تحمل کردم رفته رفته شدید و شدیدتر شد دوبار جیغ زدم ساعت ۷ بود ک گفتن زور بده حس فشار داشتم گفتن باید زور بدی من هرچقد زود میزدم بچه برمی‌گشت به عقب و اونا سرم داد میزدن یهو گفتن موهاشو داریم میبینم بردنم رو تخت زایمان دردام شدید بود خیلی شدید نمیتونستم زور بدم دیگه خیلی وحشتناک بود وحشتناک وحشتناک من ترسیده بودم یهو گفتن زور بده سرم داد زدم یساعت زور دادنم کشید خیلی بد بود خیلی خیلی بد تا اینکه بدنیا اومد خیلی زیاد بخیه خوردم تا مقعد نمیتونم بشینم پاشم حتی نمیتونم راه برم با سرم خودمو میشورم خیلی وحشتناکه درد طبیعی و بخیه هاش خلاصه که آقا میران ما دهنمو سرویس کرد ساعت ۸ و ۵ دقیقه بدنیا اومد یساعت هم بخیه هام طول کشید خیلی درد داشتم تا صبح همش ناله کردم الانم‌مرخص شدم‌ خیلی بخیه خوردم آقا میران هم سینمو نمیگره همش خابه بیدار نمیشه نمیدونم چیکار کنم
برای بخیه هام چیکار کنم خیلی درد دارت نمیتونم راه برم یا بشینم بل سرم هم خودمو شستم خداکنه عفونت نکنن چون نمیتونم با دست بشورم بخیه هام درد میکنه چیکار کنم
مامان حسین مامان حسین ۷ ماهگی
سلام دوستان خوبید
بیایید از زایمانم بگم امروز زایمان کردم
من دردم از ۱۱ شب دیشب شروع شده از هر ۵ دقیقه ۳۰ ثانیه شروع شد با درد قابل تحمل ک ۶ صبح رفتم بیمارستان
اونجا معانیه شدم یک سانت باز بودم
گفتن برو راه برو ساعت ۱۲ طهر بیا منم رفتم راه رفتم ب کمک شوهرم و دوش آب گرم و ماساژ کمر از دردام خیلی کم میکرد
تا این ک ۱۲ رفتم گفت تازه شدی یک سانت و نیم گفت برو دو سه ساعت دیگه بیا خلاصه ساعت ۳ رفتم سه سانت باز شده بودم ک کیسه ابمو پاره کردن بهم سرم زدن بردن زایشگاه دردام هر یک دقیقه می‌گرفت و ب قدری درد میکرد ک کل بیمارستان صدامو میشنید
خلاصه بعد از پاره کردم کیسه آب تا ب دنیا اومدن بچه شاید کلا نیم ساعت طول کشید
من مرتب بین باد هایی ک می‌گرفت ول میکرد نفس عمیق و دم و بازم انجام می‌دادم ک ماما گفت عالیه همکاریت و موقعی ک بلد میگرفتن خیلی زور میزم و زور زن باید اینجور باشه ک انگار زور میزنی مدفوع کنی دقیقا اینطور خیلی کمکت میکنه موقعی ک باد میگیره رو تخت زایشگاه فقط خودت ب خودت میتونی کمک کنی مرتب دم بازدم انجام بدین
مامان بهار مامان بهار ۹ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۱😁
یروز قبل ۳۹ و ۶ روز بودم رفتم بیمارستان معاینه و ان اس تی دردی نداشتم ۱ فینگر بودم،گقت برو صبح بیا بستری بشی،صبح ساعت ۹ رفتم تا ۱۱ دکتر اومد معاینه و اینا گفت لگنت بده ۱ فینگر خیلی بدی میخوای بستری بشی یا نه گفتم آره گقت از نظر من برو خونه فردا بیا گفتم نه نامه بده برم،ساعت ۱۲ و نیم بستری شدم،سرم زدن آزمایش گرفتن دردام کم کم داشت شروع می‌شد ماما همراهم و گرفتم گفت ۴ سانت شدی میام،ساعت ۲ دردام بیشتر شد شدم ۳ سانت کیسه آبم و زدن ماما همراهم هم اومد دردام بیشتر شده بود،بهم کمی ورزش داد خرما خوردم چایی،معاینه شدم ۴ سانت بودم،توپ داد بهم کیسه اب گرم،وقتی درد داشتم میگفت بشین پاهاتو باز کن نفس عمیق بکش،دردام دیگه خیلی زیاد شده بود معاینه شدم کم مونده بود ۶ سانت بشم،خیلی خوب پیشرفت کرده بودم،بعد نیم ساعت دردام واقعا خیلی بد بود غیر قابل تحمل فقط میرفتم دسشویی سعی می‌کردم زور نزنم ولی نمیتونستم،دست خودم نبود داد میگشیدم ولی به حرف دکتر هام خوب گوش میکردم معاینه ام کردن گفتن ۹ سانتی خیلی عالی پیشرفت کردی از ساعت ۴ تا ۶ و نیم از ۳ سانت شدم ۹ سانت،داشتم موهامو میکشیدم از درددددد
مامان 💙 Yazdan 💙 مامان 💙 Yazdan 💙 ۱۴ ماهگی
سلام مامانا من زایمان کردم و بالاخره تو دلی م اومد بغلم . با انقباض رفتم بیمارستانی
ساعت ۱۲ شب ان اس تی دادم دستگاه انقباض نشون داد معاینه شدن ۳ سانت باز بودم بستری شدم ۵ صبح ساعت ۷ گفتن ۵ ساعت شدی ساعت ۹ گفتن ۶ سانت شدی کیسه آبم رو پاره کردن ساعت ۱۰ شدن ۸سانت امپول فشار زدن حالا بماند دستگاه بهم وصل بود انقباض نشون میداد هر چند ثانیه به شدت میگرفت و ول می‌کرد ساعت ۱۱ گفتن ۹ سانت شدی رفتم رو توپ نشستم می‌پریدم خیلی درد داشتم بدنم به شدت میلرزید و عرق سرد می‌کرد و چشام باز نمیشد منگ بودم شدم ۱۰ سانت رفتم رو تخت بچه سرش تو واژن بود کمردردی شدید گرفتم که داشتم حلالیت مطلبیدم از بس حالم داغون بود داغون ها کمرم انگار داشت تبر می‌خورد از اون طرف باید زور میزدم کمر درد نمیزاشت دکتر گفت موهاش معلومه زور بزن وای دنیا داشت رو سرم خراب میشد و بدنم سِر شده بود دیگه زور زدن که خودش با انقباض همراه بود منم دیگه تلاشمو میکردم که با همه این دردا ساعت ۱ نیم پسرم اومد بغلم و بخیه خوردم ۵ تا انشالله به سلامت همگی زایمان کنید .
آواتار مامان مامان جوجه😘 مامان مامان جوجه😘 مامان جوجه😘 ۵ سالگی
آخ آخ چ درد وحشتناکی
منم طبیعی بودم خیلی بد بخیه خ ... ادامه پاسخ
مامان فندق مامان فندق ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان من...
دیروز صبح رفتم بیمارستان بدون هیچ دردی بستری شدم.. روز قبل تو بیمارستان معاینه تحریکی شدم و وقتی دیروز رفتم برا بستری ۱ سانت بودم. تو ۴۰ هفته کامل. ی ماما خیلی مهربونی بود گفت اگ ازت پرسیدن بگو بخاطر کاهش حرکت بستری شدم. خلاصه کارارو کردیم ساعت ۹ و نیم بستری شدم. دیگ هی ورزش کردم خودم ماماها میومدن سر میزدن هی بهم ورزش میدادن... ساعت ۱ بعدظهر امپول فشار زدن تو سرم برام ی ساعت بعد کم کم دردام شروع شد. بین دردام هی ورزش میکردم.و اسکات میزدم.. ساعت ۵ ب بعد دردام هی بیشتر شد.. موقع درد فقط نفس عمیق میکشیدم و زود رفعشون میکردم با نفس عمیق..
ساعت ۷ و نیم بود ک دردام خیلی زیاد شدن.. من بودمو اتاق و کلی درد و ماماهاو پرستارایی ک بالاسر مریضا دیگ بودن و تو اتاق عمل...
دیدم دیگ خیلی داره ب مقعد وواژنم فشار میاد هرچی صدا میزدم هیشکی جوابمو نمیداد.. اخر داد زدم مگ موردین؟ بچم داره میاددنیا چرا جواب نمیدین.. دیگ دکتر و ماماو پرستارا ریختن تو اتاقم.. معاینه کردن دیدن بله شدم ۹ سانت. خیییلی درد داشتم هرچی میگفتن من فقط صدا میزدم یا فاطمه دیگ هیچ نمیفهمیدم اونا چی میگن..
دیگهی گفتن زور بزن.. لگنمم خوب بود.. چنتا زور زدم و هی نفس عمیق میکشیدم.. خیلی بهم کمک میکرد برا کاهش دردا...
خیییلی ب مقعدم فشار میومد برا همین چنتایی جیغ رو زدم ک شوهرم صدامو شنیده بود از بیرون افتاده بود گریه.. دیگ با اخرین فشار خودم حس کردم سر بچه داره درمیاد.. خودم خیییلی کمک کردم بخودم.. وقتی دیدم سربچه داره میاد بیرون تا تونستم از عمق وجود فقققط زور زدم ک بچه زودی درومد و گرییه کرد و تبریک گفتن و بچمو گذاشتن رو صورتم بوسش کردم اصصصصلا تمااام اون دردا یادم رفت..
مامان پناه💓💙 مامان پناه💓💙 هفته بیست‌وپنجم بارداری
سلام اومدم ک‌ زایمانم را تعریف کنم هفته ۳۹ و ۳ روزم بود زیر دلم درد میکرد و کمرم ترشح شفاف ام زیاد داشتم روز اول تحمل کردم ولی روز دوم نگران شدم آخه بچه خودشو سفت کرده بود و تکوناش کم شده بود ساعت ۱۰ صب رفتم زایشگا و بستری شدم و دهانه رحمم ۲ بود و کم کم سوزن فشار زدن و هی استراحت میدادن ک ۱۲ شب شد قط کردن ک صب زود شروع کنن ک من دردام بیشتر شد و تا صب رو توپ ورزش کردم و راه رفتم ک صب زود سوزن فشار زدن و ب ۴ سانت ک رسید ماما همراهم اومد دردام شدید شده بود ماما ام هی بم ورزش میداد ک بچه بیاد تو لگن و دهانه رحمم پیشرفت کنه داشتم مرگو جلو چشام می‌دیدم خیلی سخت بود تو اوج درد باید ورزش میکردم و نفس عمیق و ب ۶ سانت و ذسیدم کیسه ابو پاره کردن ک دوباره دهانه رحم ۵ شد و من خودمو باختم ک چرت بعد کلی تلاش از ۶ رسید ب ۵‌ ک ماما گف ن الان زود پیشرفت می‌کنه و بازم ماساژ شروع شد از درد داشتم میمردم انقد التماس کردم ک من دیگ نمیتونم منو سزارین کنین 😭😭 و هی بم زور میومد ک ماما نمیزاشت زور بزنم میگف الان وقتش نیس دهانه رحمت ورم می‌کنه زایمانت سخت تر میشه و خیلی سخت میشد کنترل کرد ک دیگ وقتی ب ۸ سانت رسیدم دیگ نگف زور نزن و هی زور میزدم هی تشویقم میکردن ک خوبه موها سر نی نی داره معلوم میشه چن تا دیگ زور بزنی میبریمت رو تخت زایمان منم هی انرژی می‌گرفتم و هی زور میزدم دیگ بدنم ب لرز افتاده بود ک بلند شدم رفتم سر تخت زایمان و با چن تا زور محکم نی نی ب دنیا اومد و دردا برام بی معنی شد🥹🥹🥹♥️ انشالا همگی بسلامتی فارغ بشن بماند یادگاری ۱۳/1/1402
آواتار مامان عشق کوچولو مامان عشق کوچولو عشق کوچولو هفته چهارم بارداری
😍😍😍😍 من پرستارم ، لحظه ی بدنیا اومدن نوزاد یکی از ... ادامه پاسخ
مامان پناه مامان پناه روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲😋
بعد رفتن من بلند شدم رفتم سرویس کارامو کردم اومدم بیرون صبحونه آوردن خوردم دیدم مامام اومد آمپول فشار زد ان اس تی گرفت رفت من ورزش کردم پیاده روی به مثانم خیلی فشار میومد زود زود جیشم میگرفت اون سرم رو هم ک با خودم همه جا میبردم یه پا برام شده بود دردسر بعدش مامای همراه گرفته بودم گفته بود ۳ ثانت شدی میام منم چون ۳ ثانت بودم زنگ زدم اومد با اون ورزش کردم هعی وسطا میومدن ان اس تی میگرفتن منم انقباض هام شروع شده بود هروقت انقباض داشتم نفس عمیق میکشیدم ورزش میکردم بهتر میشد اومدن پنیسلین زدن من خوابم میگرفت انقباض هام شروع شدنی ورزش نفس عمیق رفع شدنی میخوابیدم بعد ساعت ۱۲ نیم ۱ بود داشت بیشتر تر میشد من همچنان خوابم میگرفت اومدن معاینه کردن گفتن پنج سانت نیم ۶ ثانتی بعد منم دیگ ورزش اینا کردم رفتم زیر دوش آب گرم دیدم هم به مقعدم هم به سوراخ واژن هم جای جیش خیلی فشار میاد بعد رفتم تو توالت فرنگی زور دادم فکر کردم مدفوع یا ادراره ولی چیزی نبود بعد اومدم بیرون به مامای همراهم گفتم مامامو صدا زد اومد معاینه کرد گفت ۱۰ ثانتی فولی دیگ گفتن جوری ک تو دستشویی فرنگی میشینی بشین زور بده منم ۸ ۷ بار زور زدم گفتن بیا رو تخت رفتم رو تخت اونجا هم ۹ ۱۰ تا زور زدم دیگ نی نیم بدنیا اومد ۹ تا از داخل بخیه خوردم ۶ تا از بیرون و اینکه دخترمو قشنگمو گذاشتن رو سینم کل دردام یادم رفت😍