سلام اومدم ک‌ زایمانم را تعریف کنم هفته ۳۹ و ۳ روزم بود زیر دلم درد میکرد و کمرم ترشح شفاف ام زیاد داشتم روز اول تحمل کردم ولی روز دوم نگران شدم آخه بچه خودشو سفت کرده بود و تکوناش کم شده بود ساعت ۱۰ صب رفتم زایشگا و بستری شدم و دهانه رحمم ۲ بود و کم کم سوزن فشار زدن و هی استراحت میدادن ک ۱۲ شب شد قط کردن ک صب زود شروع کنن ک من دردام بیشتر شد و تا صب رو توپ ورزش کردم و راه رفتم ک صب زود سوزن فشار زدن و ب ۴ سانت ک رسید ماما همراهم اومد دردام شدید شده بود ماما ام هی بم ورزش میداد ک بچه بیاد تو لگن و دهانه رحمم پیشرفت کنه داشتم مرگو جلو چشام می‌دیدم خیلی سخت بود تو اوج درد باید ورزش میکردم و نفس عمیق و ب ۶ سانت و ذسیدم کیسه ابو پاره کردن ک دوباره دهانه رحم ۵ شد و من خودمو باختم ک چرت بعد کلی تلاش از ۶ رسید ب ۵‌ ک ماما گف ن الان زود پیشرفت می‌کنه و بازم ماساژ شروع شد از درد داشتم میمردم انقد التماس کردم ک من دیگ نمیتونم منو سزارین کنین 😭😭 و هی بم زور میومد ک ماما نمیزاشت زور بزنم میگف الان وقتش نیس دهانه رحمت ورم می‌کنه زایمانت سخت تر میشه و خیلی سخت میشد کنترل کرد ک دیگ وقتی ب ۸ سانت رسیدم دیگ نگف زور نزن و هی زور میزدم هی تشویقم میکردن ک خوبه موها سر نی نی داره معلوم میشه چن تا دیگ زور بزنی میبریمت رو تخت زایمان منم هی انرژی می‌گرفتم و هی زور میزدم دیگ بدنم ب لرز افتاده بود ک بلند شدم رفتم سر تخت زایمان و با چن تا زور محکم نی نی ب دنیا اومد و دردا برام بی معنی شد🥹🥹🥹♥️ انشالا همگی بسلامتی فارغ بشن بماند یادگاری ۱۳/1/1402

😍😍😍😍 من پرستارم ، لحظه ی بدنیا اومدن نوزاد یکی از زیباترین لحظه هایی که آدم می‌تونه تجربش کنه ، هیچوقت فراموش نمیکنم اولین زایمان طبیعی که دیدم رو

عزیزم‌ب سلامتی دل خوش قدم‌نورسیده مبارک

عزیزدلم خداقوت تبریک میگم مامان مهربون.
الهی ک خدا حفظتون کنه جفتتون صحیح و سالم باشید ❤️
واقعا بعد اون همه درد فقط اون لحظه ک آدم بعد 9ماه ی تیکه از وجودشو میبینه ک ب دنیا اومده همه دردا بایدم یادش بره 😢❤️
الهی ک خدا ب همه مامانا کمک کنه بخوبی فارغ شن

عزیزم مبارک باشه
کدوم بیمارستان بودی

کدوم بیمارستان زایمان کردی

عزيزم به سلامتي
براي دردات ان اس تي يا سونو گرفتن يا همينجوري بخاطر ٢ سانت بستريت كردن؟