سلام مامانا
اول ممنونم از همه تون بخاطر تبریکاتون ببخشید که نتونستم جواب بدم چون واقعا خیلی درد داشتم
گفتم به رسم گهواره منم خاطره زایمانمو بگم😊
دکتر گفته بود شب قبل عمل باید بستری بشی چون من چسبندگی داشتم و باید برای اتاق عمل با بانک خون هماهنگ میشدن، ۱۹ مرداد ساعت ۹ شب بستری شدم خیلی استرس داشتم با اینکه قبلش اصلا بهش فکرم نمیکردم
خلاصه بستری شدمو کلی ازمایش گرفتن سرم زدن و گفتن فردا اولین نفر میری اتاق عمل، خلاصه تا صبح بیدار بودم و خواب به چشمم نیومد
من بیمارستان قدس اراک بودم رفتار و برخورد پرسنل و ماما عالی بود و خیلی کنارشون ارامش داشتم
صبح ساعت ۸ اومدن سوند برام زدن ، خانما سوند زدن درد نداره اگه خودتون سفت نکنید ، دیگه ویلچر اوردن نشستم و یسری وسایل نوزاد مثل پوار ، گیره ناف و حوله رو دادن دستم گفتن تو اتاق عمل تحویل دکتر بده،
از بخش که بردنم بیرون خیییلی خوشحال شدم چون برادرام خواهرم،خاله و مامان بابام همه بودن همین باعث شد یکم از ترسم کم بشه
خلاصه منو بردن اتاق عمل بی حسی میخواستن بزنن که جاشو نمیتونست پیدا کنه سه بار زد و در اورد که کمی درد داشت دفعه چهارم موفق شد کم کم پاهام داغ شد خیییییلی حس خوبی بود سریع خوابوندم که سرم گیج نره، مامانا موقع زدن بی حسی حسابی خودتون شل کنید سرتون بندازید پایین اذیت نمیشید

بی حسی بددوماه لگن درد و...میگیری

عزیزدلم مبارکت باشه خیلی برات خوشحالم که به یکی از آرزوهای قشنگت رسیدی برای ماها هم دعا کن🤲🤍

خوش قدنم باشه😘😘
باپدرومادربزرگ بشه

مبارکه عزیزم. دکترت کی بود

مبارک باشه عزیزم انشاالله دامادیش

مبارک باشه عزیزم 😍 انشاءالله زیر سایه پدر و مادر سالم و سلامت باشه 😘

الهی چقدر ترسناک ایشلا خوش قدم باشه واستون عزیزم

مبارک باشه به سلامتی انشالله چسبندگی داشتی اذیت نشدی

خدارو شکر برای سلامتی جفتتان انشاالله قدمش پراز خیر وبرکت باشه

وای چه حس خوبیه خداروشکر عزیزم انشاالله قدمش پر از خیر و برکت باشه برای ماهم دعا کن این حس قشنگو بچشیم

مبارکه عزیزم
برا منم سه چهار بار زد درآورد
پس جاش پیدا نمیشده نمیدونستم

دکتر تو اتاق عمل انقد به آدم حال خوب منتقل میکنه❤😍

عزیزم😍 ان شاءالله خدا حفظش کنه براتون❤❤ دامادیشو ببینی😍😍

خداروشکر سالم سلامت بغل گرفتیش.
گلم‌نگفت چرا از اب کیسه خورده؟؟دیر برداشتن؟؟

دکتر اومد و عملو شروع کرد من همه چیو حس میکردم ،برش زدنو ،کشیده شدن پوستم فقط درد نداشت
داشتم ذکر میگفتم که دکتر گفت کله کچلشو دیدم 😁 و چند ثانیه بعد بچه کامل اومد بیرون
دکتر اوردش نشونم داد چسبوندش به صورتم ولی سریع بردش نذاشت شیر بدم چون امید گریه نکرد اصلا سریع بردنش بخش مراقبتهای ویژه،خیلی ترسیده بودم گریه میکردم که بچم چی شده که دکتر گفت نترس یکم از اب کیسه اب خورده یکساعت تحت نظر باشه میارنش پیشت
منو بخیه زدن و بردن ریکاوری، اون یکساعت یکسال گذشت برام هر بچه ای که میاوردن میپرسیدم مال منه و اونا میگفتن نه یکم تحمل کنی میارنش
خیلی حال بدی داشتم کلی فکر بد اومده بود تو سرم تا اینکه ماما اومد گفت بیا بگیر پسر بدقلقتو کلا اهل گریه کردن نیست حالشم از منو تو بهتره، حدود یکساعت تماس پوست با پوست داشتیم و حسابی شیر خورد و بعدش بردنمون اتاق خودم، که دیدم همه خانواده اونجان و حسابی شلوغ بود
الانم منو امید پیش همیم بعد نه ماه انتظار
ان شاالله خدا نصیب همه بکنه

مگه واس زایمان پوار بینی و حوله هم باید ببریم؟

بقیه اشو تو کامنتا میزارم عزیزا🌷🤍