سوال های مرتبط

مامان کارن مامان کارن ۳ ماهگی
سلام خانما میخوام تجربه زایمانمو بهتون بگم
من تجربه اولمه چون بچه اولمه و هیچ تجربه ای از زایمان نداشتم خودم که خیلی دوست داشتم یکی تجربشو بهم بگه.
صبح روز جمعه بود تقریبا ساعت۷ صبح من شب تا صبح فقط رفتم دستشویی نسبت به شبای قبل همش ادرار میومد نزدیکای ساعت۷ دیدم دیگه نمیتونم دستشوییمو نگه دارم رفتم دستشویی کردم با دستمال کاغذی که خشک میکردم دیدم لکه های خونی هست اصلا لخته و پررنگ نبود با آب زیاد و خون جوری بود که دستمال کاغذی خیس خیس شده بودنا کردم دیدم شلوارم و شورتم کلا آبه من قبل اینکه خون رو ببینم فک میکردم خودمو که میشورم عجله ای میرم دراز میکشم دوباره بعد میام دستشویی میشورم شلوارم اینا آب شده ولی اون خون و که دیدم گفتم حتما نشتی دارم اونم خیلی کم ولی زور که میزدم زیاد میومد آب ازم زود شوهرمو بیدار کردم زنگ زدم به مامانم رفتیم بیمارستان جمعه هم که بود زیاد دکتر نبود گفتم زنگ بزنین ب دکترم کیسه آبم پاره شده گفتن باید دکترت نامه بده زنگ بزنیم منم که قرار بود ۳ شهریور همون فرداش(شنبه) برم مطب پیش دکترم بهم نامه بده برا بیمارستان تبریز منم که شهرستان هستم ۲ ساعتی راهه
حالا دکترمو من جمعه نمیتونستم پیدا کنم زنگ میزدم برنمیداشت اصلا
بقیشم تاپیک بعدی…
مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🥺😍
من ساعت ۳ شب دردام شروع شدخیلی شدید بود ولی طوری هم نبود که خابم ببره
دیگه تا ساعت ۶ صبح خابم نبرد هی مینشستم هی دراز می‌کشیدم😢بالاخره ۶ خابم برد تا ۷
ساعت ۷ از خواب پریدم با درد زیر دل و کمر درد شدید
خلاصه همسرم هی بیدار می‌شد می‌گفت بریم بیمارستان من می‌گفتم نه زوده دوباره میخابید😂 بعدش تا ساعت ۹ همش تو خونه راه رفتم تا جای که تونستم هم قر کمر رفتم یکی دو تا بشین پاشو رفتم ک درد شدیدی واژنم رو گرفت که بیخیال شدم😂 دیگه طاقتم تموم شد همسرمو بیدار کردم با گریه گفتم منو ببر بیمارستان بعد آماده شدیم به مامانم زنگ زدم گفتم من دارم میرم سمت بیمارستان توعم بیا مامانم بیچاره خیلی ترسیده بود🥺همش نگران زایمان من بود دیگه تا وقتی رفتیم ساعت ۱۰ شد اونجا هم ک رفتم دردام شدید بود اونا هم واسه ی معاینه خیلی معطل میکردن تا وقتی معاینه کردن ساعت ۱۱ شد گفتن دو سانتی😢گفتن برو خونه دوش بگیر راه برو دردات بیشتر شد بیا
منم دردام خیلی شدید بود 🥺🥺دیگه رفتیم خونه مامانم یه دوش گرفتم ی چیزی خوردم راه رفتم دردام خیلی شدید بود همش ب مامانم میگفتم بهم مسکن بده😭😭تا ساعت ۱ راه رفتم دوباره رفتیم بیمارستان گفتن ۴ سانتی برو بستری نمی‌کنیم
دیگه نرفتم
مامان 🩷کاملیا🩷 مامان 🩷کاملیا🩷 ۳ ماهگی
پارت ۳
بعد که رفتم توی بخش خودم شستم لباس پوشیدم نشستم روی تخت به بچه شیر دادن که دیک دفعه دیدم کل بدنم داره خیس میشه بلند شدم رفتم دستشویی که دیدم کل تخت کف زمین با خون یکی شود انکار گاو سر بریدن انقدر خون ریخته بود تو دستشویی که نشستم یه لخته خون بزرگ ازم اومد پاین که هر کاری کردم رد نشود مامانم دکتر خبر کرد دیکه بهم گفتن بیا بخواب رودی تخت رفتم خوابیدم بهم سرم وصل کردن یه مشت قرص دادن آمپول زدم دکترم اومد بالا سرم پاهام گرفتن تا آرنج دست میکر داخلم خون می‌کشید بیرو از درد به خودم می پیچیدم آنقدری که اونجا درد کشیدم اون ۴ روز نکشیدم دیکه انقدر دست کرد داخل خون کشید بیرن تا خون ریزیم کم شود داشتن سوند بهم وصل میکردن که یدفعه شروع کردم به لرزیدن دندونام بهم می‌خورد تا شب حالم بد بود تشنج کردم بچم شیر نمی‌خورد همش کریه می‌کرد داشتم دیونه میشدم شب تشنج افتاد دلپیچه اومد سراغم دکه موز ارغنعنا خوردم آرم که شودم بچم آروم شود ۳ ساعت شیر خورد صبح دیکه اومدن معاینه کردن هردو خوب بودیم واکسن سنجش بچم انجام شود مرخص شدیم بعد ۵ روز سختی با کل دخترم رفتم خونه
انشاالله همه زیمان راحت داشته باشن من که خیلی سختی کشیدم دخترم تو بیمارستان زردی نداشت ولی روز دوم شب زردش ریخت بیرون که با ترنجبین و شکر قرمز .... اینا آوردیم پاین خداروشکر زردیش خیلی کمتره