۴ پاسخ

لایک کن بقیه شو ببینم

زود زود تایپ‌کن کنج کاو شدم 🤦‍♀️

‌درخواست بده گلم من پرم

خوب بعدش چیشد

سوال های مرتبط

مامان میران مامان میران ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان هاکان مامان هاکان روزهای ابتدایی تولد
پارت دو


خب من زنگ زدم به زایشگاه بیمارستان گفتم نمیزنن برام نمیشه نزنم یهو گفتن که دوس داری بچت ناقص باشه بیا خودمون بزنیم خب من رفتم و زدم اومدم خونه دیگه یه دردای ریز داشتم میرفتم معاینه و دهانه رحمم کلا بسته بود تا یه شب رفتم زایشگاه گفتن خانم چرا میای اینجا فلانه برو بیمارستان دیگه ای منم گفتم باشه تا شدم 40 هفته دیدم خبری نیست رفتم بيمارستان غرضی خب معاینه کرد گفت باز نشده برو فردا بیا من فرداش که رفتم تا ضربان قلب بچه اومده پایین و درد داشتم اما نه زیاد خب یهو خانمه گفت چرا دهانه رحمت کلا بستهه باز نمیشه اخه بچه اومده پایین منم گغنم یعنی بخاطر امپولا فمولایفا نیستت وای همه ریختن توهم که چرا تو این هفته زدی بچه میخاد بیاد دهانه رحمت بسته سفت شده و نمیزاره خلاصه گفتن برو 20 دقیقه دیگه بیا من رفتم و گفتن ضربان قلب بچه اومده پایین و سریع برو اینارو بگیر تا بستری بشی برای سزارین بعدی که میخاستم برم سزارین یهو ان اس تی گرفتن تا ضربان قلب بچه بهتر شده و گفتن بزار طبیعی پس...
مامان آقا کارن🧡 مامان آقا کارن🧡 ۷ ماهگی
تجربه زایمانم پارت 2😀

بعد اون درد دیگ درد اونجوری نداشتم تا اینکه دیروز رفتم کلینیک و مامام قرار شد معاینه تحریکی کنه، که شده بودم 3 سانت و گفت یکمی فقط تحریکی بود و بخاطر وزنم گفت بهتره تا پنجشنبه زایمان کنی نکردی پنجشنبه بیا کلینیک مدام معاینت کنم و ورزش کنی دردت بگیره، بعد از معاینه همونجا ورزش کردم، بعدم با مامانم 1 ساعتی پیاده روی کردمو رفتم خونه دوش آبگرم گرفتم و ورزش کردم دوباره تو خونه، ساعت 7 بود که مامانم اینا افطار کردن و من کم کم دردم می‌گرفت و ول می‌کرد ولی هر 10 دقیقه بود برای همینم دوباره گفتم حتما کاذبه، باز تو خونه پیاده روی کردم دوش گرفتم و ساعت 1 و نیم بود خوابیدم، ولی ساعت 3 که مامانم اینا واسه سحری بیدار شدن منم دردم شدت گرفته بود انگار بیدار شدم یکم نون و ماست خوردم (تنها بهونه ای که میتونستم دردمو قائم کنم گشنگی بود 😅) بعد مامانم گرفت خوابید ولی من نتونستم تا ساعت 5 صبح تحمل کردم، دوش آبگرم گرفتم، ساعت 6 بود دردام هر 3 دقیقه شده بود و شدتش زیاد، دیگ زنگ زدم به مامام که گفت نه هنوز زوده ورزش کن، منم تا 7 صبح تحمل کردم ولی 7 دیگ نکشیدم زنگ زدم گفتم یه معاینه میرم ببینم چند سانتم که مامام گفت نه فکر نکنم تغییر کرده باشی دردتو تو خونه بکشی بهتره، برو بیمارستان معاینه کنن بعد بیا کلینیک پیش خودم ورزش کن وقتش شد بریم بیمارستان، خلاصه ما 7 راه افتادیم به سمت بیمارستان، تو راه دردام کنترلش دستم اومده بود وقتی می‌گرفت کل تنمو شل میکردم قابل تحمل میشد، رفتم زایشگاه گفتم درد دارم و معاینه کرد، یهو سرپرستارو صدا زد گفت بیا کو یه معاینه بکن فکر میکنم فوله 😅 منم انقده تعجب کرده بودم حد نداشت، خلاصه سرپرستارم نگاه کرد و گفت آره 9 سانته، بستریش کن
مامان نون خامه ای مامان نون خامه ای ۳ ماهگی
پارت سه .
رسیدم اونجا گفتم من درد دارم که زودتر فرستادنم داخل دکتر معاینه کرد گفت دو سانتو نیم شدی گفتم این هممه ورزش تو ۱۰ روز فقط دو سانت پیشرفت داشتم خیلی نا امید شدم و ترسیدم که دکترم گفت عوضش بچه خییلی اومده پایین و دهانه خیلی خیلی نرمه خلاصه از مطب دکتر رفتم خونه مامانم مهمونی 😂😂 شام دعوت بودیم ماما همراهم زنگ زد که دردات شدید تر شد ؟ گفتم نههه بهتر شدم گفت حالا محض احتیاط فردا ۸ صبح برو ان اس تی بده گفتم باشه . اون شب بعد مهمونی با همسرم رفتیم پارک پیاده روی که یه انقباض دردناک دیگه ام موقع پیاده روی گرفتم دیگه اومدم خونه ساعت ۱ بود خوابیدم ساعت ۱ و نیم از درد بیدار شدم مثل پریودی بود فکر کردم بازم کاذبه اهمیت ندادم ولی دو بار تکرار شد و من بعدش خوابم برد ساعت ۲ بود که یهو گرررم شدم و سریع رفتم تو حموم دیدم شر شر داره آب میاد همسرمو بیدار کردم به ماما همراهم خبر دادم عقب ماشین دراز کشیدم و رفتیم تو راه مامانمو برداشتیم هی فاصله دردام تو ماشین کمتر میشد و دردا نزدیکای بیمارستان دیگه خیلی شدید بود تو بیمارستان وقتی رسیدم سریع معاینه کردن گفتن ۴ سانت .
مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳:
خلاصه دیگه مامانمم بود گفت عجله نکن بیا بریم خونه دردات شروع شد بیا گفتم نه بریم پیادروی برگردم باز شده
زنگ زدم به همسرم و گفتم کیف بچه و وسایل من و بردار که دیگه می‌خوام بستریم کنن دیگه طفلک رو هم به ترس انداختم می‌گفت تا یک ساعت دیگه زایمان نکن تا برسم فکر میکرد بستری شم بلافاصله بچه در میاد 🤣
دیگه زنگ زدم ماما همراهم و بهش گفتم اینطوریه گفت هر موقع بستری شدی خبر بده که بیام دیگه همون دور بیمارستان پیادروی کردم.
خواهر شوهرم ماما زنگ زد گفت برو خونه دردت شروع بشه الکی گفتم نه الان یک ساعت راه رفتم حس میکنم دردام داره منظم میشه گفت پس اگه اینطوریه و ۳ سانته خوب بازی نمیصرفه بری خونه صبح باز برگردی تا آخر شب پیادروی کن بعد برو دوباره معاینه شو
خلاصه ساعت۷ قرار بود برگردم بیمارستان ساعت ۱۱ برگشتم
دیگه شوهرمم هنوز نیومده بود گفت صبر کن من بیام ببینمت بعد برو تو تا شوهرم اومد ۱۱ و نیم شد و بعد رفتم اتاق تریاژ
که متاسفانه شیفت تغییر کرده بود و مامای این شیفت یه خانم بد اخلاق نصیبم شد بهش گفتم سر شب اومدم معاینه شدم ۳ سانت بودم همکارتون‌ گفت برو پیادروی بیا بستری شو گفت برو بخواب معاینه کنم
معاینه کرد گفت هنوز همون ۳ سانتی پاشو برو 😐 گفتم یعنی چی من اومدم بستری شم گفت مگه خونه خاله باید ۴,۵ سانت بشی گفتم همکارتون اینطوری گفت و من ترشح دیدم و حرکات بچه هم خیلی کم بود امروز و فلان گفت نه همکارم فکر کرده شاید باز بشی برو خبری از بستری نیست حالا اگه میخوای بیا ۲۰ دقیقه نوار قلب بگیرم...
دیگه با باد خالی شده دراز کشیدم رو تخت برای نوار قلب... حالا شوهرم پشت در یه دست کیف بچه یه دست وسایل من🤣 خجالت می‌کشیدم برگردم بگم خبری نیست هنوز
مامان سدنا مامان سدنا ۲ ماهگی
پارت اول تجربه زایمان
تجربه زایمانم اول بگم که من از همون اول میخاستم سزارین شم که شرایطم جور نشد مجبور شدم به طبیعی ۴۰هفتم که شد دیگه درد گرفتم هی میرفتم بیمارستان هی بستریم نمیکردن منم از درد نمیتونستم تحمل کنم که هنوز دهانه رحمم بسته بود بهم گفتن باز شد ۱سانت بستری میشی شبش ترشح خونی داشتم و زیاد بود گفتم دیگه کیسه ابم یچیزیش شده برم بیمارستان که رفتم گفتن ۱ سانتی و دردات به پنج دقیقه رسید اونوقت بیا خلاصه گفت برو فردا بیا ممکنه بستری بشی الان ما نمیتونیم خلاصه رفتم صبح دردام شدید شده بود هر ۵ دقیقه رفتم معاینه کرد گفت ۱ سانتی باید ۴.۵ سانت بشی هنوزم وقت داری بستریت نمیکنیم من از درد داشتم دیگه زمینو گاز میزدم اومدم خونه تا ساعت ۵ عصر دوباره انقباضا شروع شد تا ساعت ۶ دیگه نتونستم تحمل کنم شوهرم میخاست بره بیمارستانا رو بگرده که کجا بستریم میکنن
رفتیم بیمارستان میلاد گفتن ۲ سانتی nstیبار گرفت خوب نبود دوباره گرفت بهتر شده بود حالا این وسط من از درد نه رو تخت میتونستم دراز بکشم نه میتونستم راه برم کمرم خم میکردم خیلی افتضاح بود
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۸ ماهگی
تجربه زایمان🩵
خب عاقااااااا برید کنار بیام تجربه زایمانم بگم چون زیاد گفتید چطوری بود و چطوری شد 😁
من ی بار تو ۳۵ هفته که بستری شدم معاینه شدم دهانه رحمم بسته بود
کم و بیش پیاده روی میکردم ولی نه زیاد با دوش آب گرم و اسکات معمولی
خب من جمعه صبح شروع کردم سه ساعت پیاده روی رفتم اومدم رفتم حموم زیر دوش ۲۰۰ تا اسکات زدم دو ساعت ورزش هامو انجام دادم دوباره یکم راه رفتم دوباره رفتم حموم ۱۰۰ تا دیگ اسکات زدم🙊
تو خونه هم در کنار ورزش اسکات میزدم
خلاصه شد آخرشب دردام بیشتر شد
ساعت یک رفتم زایشگاه 🙃
معاینه شدم ی فینگر بودم هنوز 😎
از خودم نا امید شدم🤣
ولی دکتر با توجه به ان اس تی و سابقه بستری گفت بستری شو واسه زایمان😍
منو میگی تو پوست خود نمیگنجیدم😆
بعد بهم گفتن میتونی بری خونه ی دوش بگیری راه بری دوباره بیای تا روند زایمانت بهتر باشه 😋 منم اومدم خونه ی دوش گرفتم دوباره ۱۰۰ تا اسکات زدم 😂 اومدم بیرون دوباره ورزش دوباره راه رفتم😖
تا صبح دوباره رفتم بیمارستان
تا کارامو انجام بدم و پرونده تشکیل بدم اینور اونور ساعت ده وارد زایشگاه شدم😎
شروع کردن نوار قلب و فشار و آزمایش ازم گرفتن قرص زیرزبونی هم دادن واسه اینکه دهانه رحمم بیشتر باز بشه تو این فاصله تو اتاق زایشگاه راه میرفتم رو توپ ورزش میکردم🥺
ساعت شد ۱۲ نیم دکتر خودم اومد بالا سرم معاینه شدم همون ی فینگر بودم ازم ان اس تی ازم گرفتن همش بالا پایین میشد کم کم دردام داشت شروع می‌شد شکمم منقبض میشد سه بار ان اس تی گرفتم مشکل داشت دکترم تا دید گفت سریع آماده کنید واسه سزارین😐😂
منو میگی خوشحال شدم آروم گرفتم دیگه
ساعت یک و نیم بود اومدن سوند وصل کردن اصلا درد نداره نترسید😌
بقیه تو تاپیک میزارم