۱۴ پاسخ

دلت خوشه ها مثلا قبل بارداری کجا رفته بودیم اون موقعم همش خونه بودیم

من هم بچم که به دنیا اومده بود همین حس را داشتم .خیلی ناراحت بودم که الان یعنی دیگه تفریحی نداریم ؟ الان دیگه نمیتونم یکم برای خودم باشم؟ ولی بچه آنقدر زود از آب و گل در میاد دوران خوش کودکیش زود میگذره که چشم بهم بزنی میبینی سه چهار ساله شده .واسه خودش مستقل شده و دیگه براحتی مسافرت‌های سه نفره ی خیلی خوبی میتونید برید .تازه فرقش با قبل اینه که جاهایی میرید که بیشتر به بچتون خوش بگذره .به اون که خوش میگذره انگار قلبتون حال میاد .من الان بچم چهار سالشه .مدت هاست که کاملا مستقل شده با پدر بزرگ با مادربزرگش اینور اونور می‌ره یا دوست داره شب خونه اونا بمونه ومن ساعت هااا برای خودم یا برای خودم وشوهرم وقت داریم که بگذرونیم وهمش میگم چه خوب که قدر دوران کودکیشو دونستم وتا میتونستم پیش خودم خوابوندمش وبغلش کردم واز وجودش لذت بردم

اشکال نداره دختر یه چند وقت دیگه همه جا میتونین برین
خیلی هم خوش میگذره😍🥰

۲ ماهه که شد همه جا ببرش نگران نباش

چرا باید قیدشو بزنی برعکس بیشتر کیف میده

نههه من سعی میکنم با بچه هم بگردم برم بیرون، مثل قبل هر کاری که میکردم میکنم. بچه رو از اول هرجور عادت بدی همونه. میرم گریه میکنه اذیت میکنه ولی من کم نمیارم ،الان تقریبا هرشب میریم بیرون دور میزنیم باهم. پاییز هم میرم مسافرت ،شاید شکل و شمایل گردش هامون فرق کنه ولی حذف نمیشه

ماک با بچها همجا میریم شمال تهران کربلا مشهد همجا

تازه سومی بیاد بیشترم میریم😂چرا نریم

من حالا بچم به دنیا نیومده ولی ما سال ۹۹ عقد کردیم ۰۱ عروسی گرفتیم و خلاصه تقریبا ۴ سال طول کشید تا حاملگی و همه جا هم رفتیم اما خانوادگی همش رفتیم دوتایی تا الان جایی نرفتیم ،از وقتی حامله هم شدم خیلی تفریح رفتیم خلاصه چیزی تو دلم نمونده و مطمئنم دخترمم دنیا بیاد همین روال ادامه داره و مث ما بیرونی میشه🤦🏼‍♀️😅🤚🏼

🤣 عزیزم من ۶ سال تو عقد بود ۲ سال خونه خودم مسافرت نرفتیم ک 😂....هعییی ان شاءالله نینی بیاد سه نفره میریم هم شما هم ما خودتو ناراحت نکن

والا من که تو عقد حامله شدم 😅
اوایل بچه داری سخته چون هم بچه احتیاج به مراقبت بیشتری داره هم مادر کم تجربه تره
ولی به نظرم هر دوره از زندگی زیبایی های خودشو داره ،سعی کن همین الان هم لذت ببری نوزادی بچه هیچوقت دوباره تکرار نمیشه
همین الان هم میشه از زندگی و بودن با همسرت لذت ببری فقط باید راهشو پیدا کنی

والا اگه از این بگی من الان ک دخترم بپنیا اومده بیشتر میتونم برم بگردم قبلنا همش تو خونه بودم بخاطر شرایط کاری همسرم الان با دخترم دوتایی میریم بیرون پیش همسرم مغازه اونجا پاساژ. میگردیم

سلام عزیزم منم دقیقا مث توسه ماه بعدعروسیم حاملمه شدم خیلی سخته دخترمو بزرگ کردم هیجا نمیرفتم بخاطر کرونا الان دخترم شش سالشه پسرمم سه ماه بازم توخونه زندانی خیلی حوصلم سرمیره بادوتا بچه خیلی سخته جایی بریم ازدماغم میاد برام دعا کنین تواین شهرهیچکسو ندارم شوهرم صب میره شب میاد شامشو میخوره میخوابع باز تنها

آره دقیقا یه باغ میریم دور همی بهم که خوش نمیگذره هیچ بچه بد خواب میشه نق میزنه نرفته باید برگردم پدرشوهر و مادرشوهرخجسته دل منم میگن تو شهریور بریم شمال اما من بهونه آوردم که با مامانم میخوام بدم حداقل مامانم هوام و داره این همه ادم دنبالمون نیستن بچم شیر خشکیه از همین الان استرس شستن و درست کردن شیر و ایناش و دارم تو راه....

یکم از آب و گل در بیاد بچه باز میتونی بری
سخت نگیر

سوال های مرتبط

مامان اِرمیا جونم مامان اِرمیا جونم ۹ ماهگی
نمی رسم به هیچ کاری فقط غذا و درست می کنم و بچه داری
نمی‌ تونم همش خونم بهم ریختس 😭😭😭
شوهرم می گه مهمونی بگیریم هی چن تا از دوستاشو خانواده
بهش می گم خانوادت واجب تره اونو بگیریم اونا بعد عید تازه ناراحت هم می سه این جوری می گم می گه تازه مگه می خای چیکار کنی بهش بر می خوره
خدایا دیگه مخم نمی کشه هر دفعه ناراحت می شم شیرم کم می شه ولی گریه نکنم بدتر می شه حالم همش گریم می گیره درکم نمی کنه
مگه چن ساله همش می گم ای کاش دیر تر ازدواج کردم در حد سن خودم ازم توقع می رفت
اصلا نمی فهمه تازه زایمان کردم بدنم زود خالی می کنه ‌
اینارو که بهش توضیح می دم می گه همش غر غر می کنی
موهای پامو نزدم می گه مثل قبل به خودت نمی رسی با بفهم من بدنم کهیر می زنه جدیدا تیغ بزنم حساس تر می شه الانم مثل قبل نمی تونم لیزر
از همه طرف روانمو تحت فشار می زاره
یکم کارا بچه دیر می کنم یه جوری می گه بیا بچه رو عوض کن یا شیرش بده انگار من هیچ وقت حواسم بهش نی
هر موقعه بچه سرحاله نگهش می داره یا خوابه بعد میگه من کمک می کنم
خدایا خودت کمک کنم افسرده نشم
قبلا هم قول داده بود منو ببره مسافرت الان به رو خودش نمی یاره
فقط حال روحی دیگران بزاش مهمه
مامان ❤️زندگی مادر❤️ مامان ❤️زندگی مادر❤️ ۴ ماهگی
مامان کسرا❤️‍🔥 مامان کسرا❤️‍🔥 ۳ ماهگی
من چرا اینطوری شدم 😭😭


چند روز پیش رفتیم عروسی خیلی دلم میخواست برقصم حتی خونه بودیمم هی میگفتم رفتیم اونجا من میرقصم ابجی تو هم باید برقصی حالا خوب که رفتیم عروسی مادر شوهرم و خواهرم رفتن رقصیدن مامانمم که اهل رقصیدن و اینا نیست نرفت دیگه هرچی به من گفتن بیا بریم تو هم مامانم مادر شوهرم خواهر شوهرام خواهرم هر کار کردن روم نمیشد برم وست😪😪 😢 اخه از وقتی زایمان کردم نمیدونم چرا یه حس خیلی بدی گرفتم اون شب تو عروسی هم همه رو نگاه میکردم میدیدم دخترای تو سن 25 سال هم هستن و هنوز حتی ازدواج نکردن بعد من تو سن 16 سالگی بچه به دست اونجا بودم😥😥ناشکری نمیکنم ها
همش اونجا هس میکردم بعد زایمان خیلی زشت شدم شکسته شدم هس خیلی بدی داشتم هس میکردم تو اژن سنم ویر شدم و همش حس میکردم چون بچه اوردم و زایمان کردم نمیتونم دیگه هیچ کدوم از کارایی که قبلا میکردم و بکنم مثل رقصیدن خوش گذروندن بیرون رفتن.... من چرا اینجوری شدم اخههه
یعنی تا همیشه اینطوری میمونم یا چون خیلی از زایمانم نگذشته این حس هارو دارم نه رابطه ای مثل قبل مونده برامون نه حس و حالی نه.....😔😔😔😔 خیلی اعصابم بهم ریخته
اون شب خواهرم به زور بلندم کرد رفتیم وست یه دور تنها خوردم با همون یه دور تنها هم مردم از خجالت حس خیلی بدی داشتم دیگه فورا در اومدم خواهرم تنها موند اون وست
ترو خدا بگین همیشه قراره اینجوری بمونم یا چون تازه زایمان کردم این فکر هارو میکنم؟؟