تجربه زایمان سزارین پارت سوم 🍼👶
بعد از ریکاوری منتقلم کردن بخش زنان کل بدنم لخت بود و فقط ی کاور روم بود پرستار اومد اونجا چنتا زیر انداز انداخت خونابه هامو تمیز کرد ی شیاف گذاشت ی سرمم وصل کرد لباس مخصوص بستری ها رو هم تنم کرد اجازه داد خانوادم بیان داخل بعد ۱۰ دیقه همسرم و بیرون کردن نینی و آوردن ک ببینمش باورم نمیشد ک فسقلی من باشه حس عجیب غریبی بود سرشار از عشق و تعجب همچنان لرزش ها ادامه داشت تا ساعت دو کم کم حس پااهام برگشت درد عجیبی زیر شکمم میپیچید با هر نفس ک میکشیدم انگار حس میکردم با کاغذ دارن تنم و میبرن فقط اجازه استفاده شیاف داشتم هر ۴ ساعت یکبار پرستار بهم گفت تا ۸ ساعت بعد از عمل باید ناشتا باشی از بس سرم میزدن حس گرسنگی و تشنگی اذیتم نمیکرد فقط درد بود ساعت ۴ عصر بهم گفتن باید ی چیزی بخوری و راه بری اول نوشیدنی و ژله بعدش سوپ ک من اول نسکافه خوردم سر درد نشم با دوتا خرما و یکم سوپ اولین بار ک بلند شدم ب شدت سخت و زجر اور بود هر لحظه حس میکردم الانه ک از درد بیهوش بشم بعد ۵ دیقه باز برگشتم توی تختم ..

۸ پاسخ

بقیش😍

منم لایک کن بقیشوبخونم

عزیزم خداروشکر بسلامتی زایمان کردی
میشه لایک کنی بقیه رو بخونم

مرسی گلم از اینکه تجربیاتت رو گفتی❤️

وای استرس گرفتم

عزیزم کدوم بیمارستان بودین

عزیزم 😍😍😍

سلام مامان گل
ما توروبیکاگروه زدیم ک مامان هایی که سوال دارن و‌تجربه دارن باهم ب اشتراک بزارن
اینجوری خیلی جمع قشنگی‌میشه و کلی میتونیم فیلم وعکس و سوال های مرتبط به نی نی هامون بپرسیم
شمام اگر دوسداری به جمع ما اضافه بشی
شماره منو سیو‌کن روبیکاپیام بده اد بشی تو‌گروه😍🤩
راستی دوستاتم دعوت کن بیان 😍😍😍

ایدیfatima8083
اسم‌گروه تجربه مامان🤱

سوال های مرتبط

مامان مه لکاء مامان مه لکاء ۴ ماهگی
تجربه زایمان(سزارین)
من 37هفته نوبت سزارین داشتم برای اینکه فشار داشتم صبح رفتم بهداشت گفتن شکمت شله باید بری بیمارستان ان اس تی بدی خیلی نگران شدم شب ک شد رفتم بیمارستان برای ان اس تی ک گرفتن خداروشکر خوب بود دکترم اونجا بود نامه رو داد گف پسفردا صبح ساعت هشت بیا منم ساعت هشت صبح اماده شدم راهی بیمارستان شدم منو پذیرشم کردن لباسامو تنم کردم معاینم کردن ضربان نینی رو گرفتن فرستادنم زایشگاه اونجا انژیوکت وصلم کردن بعد رسید نوبت سوند ک ینی نگم چقد درد داشت خیلی خیلی اخه بی حس نبودم بشدت درد داشت سوندو ک وصل کردن تا نیم ساعت زایشگاه بودم تقریبن ساعت یازده بود منو بردن تو اتاق عمل ک اقای دکتر برای سوزن اسپینال یکم دیر کرد اونجا معتطل شدم خیلی استرس داشتم ترسیده بودم بعد دکتر اومد سوزنو زد سوزنه اصلن درد نداشت خانوم دکتر اومدن و شروع کردن ب عمل ک چار دیقه بعد نینی ب دنیا اومد شروع کرد ب گریه تا گریه کرد گفتم خدایا شکرت آوردن نشونم دادن بوسش کردم گرمای لپشو احساس کردم ی حس خیلی خوبی بود بعد بردنم ریکاوری اونجا لرز گرفتم تا نیم ساعت فقط لرزیدم نینیو اوردن یکم شیرش دادم هنوز درد نداشتم بی حس بودم بعد نینی رو بردن پیش باباش و مامان بزرگش منم بردن بخش ک تازه دردا شروع شد خیلی خیلی درد داشتم امپول مسکن زدم دوتا شیاف دیکلوفناک دوتا قرص نوافن اصلن اثری نداشت تموم شب درد کشیدم نخابیدم خابم نبرد بشدت برام سخت گذشت
مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
مامان نخود مامان نخود ۲ ماهگی
تجربه زایمان (سزارین) پارت چهارم 👶🙃
بعد از اولین بار بلند شدن ی ملین اوردن ک شکمم کار کنه با مایعات خوردمش هر دوسه ساعتی یکبار باز بلند میشدم راه میرفتم موقع بلند شدن خیلی سخت بود ولی راه رفتن آرومم میکرد مث دفعه اول سخت نبود هرچی راه میرفتی راحت تر بودی تا خوابیدن بعد از اونم ی ازمایش خون ازم گرفتن دوتا سرم مسکن بهم زدن من چون بعد عملم تو ریکاوری هوش و حواسم جمع شد دیگ ب دکتر بیهوشی نگفتم پمپ درد و ب نظرم الکیه چون هرچی سرم مسکن بهم میزدن بیفایده بود هر ۴ ساعت دوتا شیاف باهم میذاشتم پرستارای بخش مهربون و پیگیر بودن ولی بخش زایشگاه برای تزریق و سوند بی ادب و بد اخلاق بودن خلاصه ک بدون لحظه ای پلک زدن از ۲۷ مرداد تا ۲۸ مرداد ساعت ۱ ظهر ک مرخص شدیم( ب شرط کار کردن شکم نینی و خودم ) تو مسیر برگشت هم تا خونه خیلی خیلی سخت بود هر دست انداز اشکم و بیرون میاورد طبق تجربم اول ی بیمارستان نزدیک خودتون پیدا کنید یا بعد مرخص شدن ی جا نزدیک بمونید الان تو روز دوم زایمانم درد و راه رفتن برام عادی تر شده سختی زیادش فقط روز اوله و راه رفتن و شیاف چاره درد ایشالا ک همتون بسلامتی و راحتی زایمان کنید و اینکه اگ اختیاری هستید با دکتر مشورت کنید چرا نامه سزارین بهتون داده ک وقتی پرسیدن ج بدید جریمه پرداخت نکنید بیمه من سلامت بود ۱۵ هزینه بیمارستان و ۸ دستمزد دکترم شد تمام 🍼
مامان مَهوا مامان مَهوا ۲ ماهگی
پارت دوم تجربه سزارین
خوبی بعدیش اینه ک واقعا ده دیقه هم نشد بچمو‌ بهم نشون دادن اینم بگم دکترم دستش خیلی فرض بود و بعد شکممو ماساژ میدادن ک‌اصن نفهمیدم و بعدم تو ریکاوری هم‌هنوز بی حسی بازم ماساژ دادن بازم هیچی نفهمیدم
تااوردنم بخش هنو دوسه ساعتی پاهام بی حس بود کم کم درد شکممو حس میکردم ولی خب بااینکه پمپ درد داشتم ولی شیافم هر ۴ساعت میذاشتم دوتا ک‌پنج دیقه نمیشد دردم کم میشد

ولی خب یکم از بدیاش بگم اینکه موقع فشار شکم داخل اتاق عمل من حس میکردم دنده هام کوفته شده دردش در این حد بود چون با دوتا دست محکممم فشار میدادن بالای شکممو

دوم اینکه نمیتونی روز اول اصلا بلند شی مخصوصا ک ناشتام بودم از شب قبلش ساعت هشت شب تا روز بعدش ک‌عمل شدم ساعت ۹ونیم صب ساعت۸شب ابمیوه خوردم تااخر شب ک بهم سوپ مرغ خونگی دادن فقط اب بود البته چون همه چیزش نفخ اور بود

روز دوم ک خاستم بلند شم دلم میخاست ی حرکتی کنم زودتر مرخص شم انقد ک برات سخته بچتو نتونی بغل کنی فقط بذاری رو شکمت شیرش بدی خلاصه به هزار بدبختی دفعه اول بلند شدم نشستم چشام سیاهی میرفت یکم نشستم ابمیوه خوردم بدتر سست شدم دراز کشیدم دیگه سوپ خوردم ی ساعت بعدش بلند شدم برام راحت تر بود تونستم رو‌پاهام هرچند خم یکم وایسم ک باز دو قدم رفتم سست شدمو زود برگشتم دراز کشیدم بااینکه دونفر زیر بغلمو داشتن

من دوشب بیمارستان بودم تموم تلاشمو کردم ک‌شب اخر بتونم پاشم راه برم شکمم کار کنه ک بتونم فرداش مرخص شم خلاصه انقددد مایعات میخوردم ک مثانم میسوخت اثرات عملمم بود سوندم همون موقع ک گفتن باید مایعات بخوری راه بری در اوردن ک‌در اوردنش خیلی بهتر بود
مامان نخود مامان نخود ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دوم 🍼👶
بعد از اتمام سرم پرستار ازم خواست ک بخوابم برای وصل سوند و هرکاری کردم گفتن قبل از اتاق عمل باید وصل بشه از شانسم پرستاره خیلی عنق بود مایع ضد عفونی دست ک الکل داره رو سیل داد رو بدنم ب شدت میسوخت موقع وصل سوند هم حسابی سوزش داشت و دردم اومد بغض گلومو گرفته بود پاهام یخ زده بود رفته رفته استرسم بیشتر میشد و میلرزیدم اونجا اجازه دادن همسر بیاد داخل منو بزاره تو ویلچر ک راهی اتاق عمل بشیم توی راهرو اتاق عمل همسر و فرستادن رفت بعد از ربع ساعت اومدن دنبالم بردنم تو اتاق تا چشمم ب اونجا افتاد قالب تهی کردم ب دکتر بیهوشی گفتم ک بیهوشم کنه اونم از عوارض بیهوشی گفت و اینکه تو شرایط خاص بیهوش میکنن آ اس آ خورده باشی یا مشکل دیگ ولی قول داد ک بعد از بیحسی داروی خواب آور بهم تزریق کنه درد بیحسی مث زدن سرم بود کم کم پاهام گرم شدن بعدشم دکتر تو دستم ی دارو تزریق کرد و خوابم برد وقتی بیدار شدم داشتن پانسمانم میکردن ک برم توی ریکاوری تا اینجا درد نداشتم تو ریکاوری دوتا سرم وصل کردن ک یکساعت اونجا بودم ب شدت سرد بود و میلرزیدم میگفتم بچم کو اونام گفتن خوبه حالش حالا میری میبینیش ..
مامان میران💙(: مامان میران💙(: ۸ ماهگی
مامان نیهان💜 مامان نیهان💜 ۱ ماهگی
پارت چهارم تجربه زایمان🍃

ک دخترم روکی میارین ببینم گفت میبینیش عجله نکن بعد نیم ساعت خلاصه دل ب دلداررسید و دختر قشنگمو اوردن ک ببینم و شیربهش بدم و اون لحظع فقط توبه میکردم و خداروشکر میکردم بابت اینکه دخترم سالمه گفتن باید بریم بخش رفتم توی راهرو ک رسیدم همراهیام رودیدم خیلی خوب بودم نمیدونم چرا شوهرم روک دیدم اشکهام جاری شد و بلاخره رسیدم توی بخش هیچ دردی نداشتم اما کم کم ک اثر بی حسی داشت میرم درد کمر گرفتم و سرم درد اومد و خیلی تشنم بود نمیزاشتن هیچی بخورم گفتن بعد از ۸ساعت میتونی ابمیوه بخوری واسه دردام شیاف گذاشتن و سرم وصل کردن دخترم هم پیشم بود چون نمیتونستم بهش شیر بدم شیرخشک نان شماره ۱براش گرفتیم و بهش میدادیم و روز بعد ک دکتر اومد واسه ویزیت دخترم همش دعا میکردم مشکلی نداشته باشع گف ک سالمه و زردی هم نداره ی نفس راحت هم اونجا کشیدم بعد دکتر خودم اومد و ی سری توضیحات داد و مرخصم کرد
اینم از زایمان سخت من و اومدن نیهان خانوم ک بااومدنش زندگیمون رو زیرو رو کرد 💜🦋
ایشالله ک همه مامانا نینی هاشون رو سالم بغل کنن و زایمان راحتی داشته باشن🤲🏻😍
مامان تربچه خان مامان تربچه خان ۶ ماهگی
قسمت پنجم
سوند رو بهم وصل کردن که یه لحظه سوخت ولی دردش بد نبود البته برا من ک دو روز دهنم صاف شده بود چیزی نبود چون همیشه فوبیای سوند داشتم😂
ویلچرو اوردن و منو بردن
برا سزارینم خودم رضایت دادم اصلا رضایت همسر لازم نبود
طفلک همسرم شب اول بخاطر این موضوع رو صندلی پشت در خوابیده بود ک اگه چیزی شد خواستن سز کنن سریع امضا کنه کنه چون خونمون یکی دو ساعت با ترافیک فاصله داشت از اونجا خونه مادرمم ک نزدیک بود نرفت میترسید چیزی بشه و حضورش لازم باشه...
تاحالا اتاق عمل نرفته بودم اولین بارم بود خیلی سرد بود انگار کولر زده بودن
اونجا هی میپرسیدن اخرین بار کی غذا خوردی گفتم دیروز ناهار خوردم بعد گفت اخرین چیزی ک خوردی چی بود گفتم خرما
گفت کی گفتم ۳ ساعت پیش بعد میگفت چرا میپیچونی مگه نگفتی دیروز 😂خلاصه یکم سربه سرم گذاشت بعد امپول رو به کمرم زدن ولی ۳ ۴ بار فرو کرد دراورد تا بزنه😐😐
دراز کشیدم حس کردم بخاری روشن کردن نگو ک دارم بی حس میشم
کل بدنم داغ و بی حس شده بود تا زیر گلومو حس نمیکردم خیلی عجیب بود ۵ دقه بعد بچه بدنیا اومد به همین راحتی بدون درد و سختی فقط ی حس نفس تنگی بهم دست داده بود و فشارمم رفته بود بالا
گفتم بیارید ببینمش گفت وایسا تمیزش کنم
بعدم گفت اصلا شکل خودت نیس گفتم شکل باباشه
گفتم سالمه گفت اره ظاهرا
هی میگفتم بیاریدش نمیاوردن ک جون به لب شدم تا تمیزش کنن
مامان قلب من(💙) مامان قلب من(💙) روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم
رفتم ریکاوری خیلی خوابم داشت ولی ب زور خودمو بیدار نگه داشتم. نینی اوردن شیر بخوره گفتم شیر دارم؟ گفت اره باید چک کنیم میتونه بخوره یا نه. ی ساعت تو ریکاوری بودم و بعد با پسرم منو بردن بیرون اتاق عمل. همه منتظر بودن منم این لبخند از لبام نمی رفت اون حس خوب. پرستار گفت خوبی گفتم عالی هنوز بی حسم، 🤣 رفتیم بخش رو تخت گذاشتن منو و همراهام اومدن و پرستارا هی میان چک کنن . چند بار شکمو فشار دادن ک همه تو بی حسی بود ولی یکیش وقتی بود ک بی حسی داشت میرفت و ی کوچولو درد داشت دو ثانیه فقط گفتم آیی یواش. دیگ ساعت ملاقات شد و من خوشحال ک هنوز بی حسم همش منتظر دردای پریودی شدید بودم. دیگ داشت بی حسی از بدنم میرفت حس میکردم گز پاهام ب مچ رسیده مثلا ولی هنوز بی درد. پرستارا هم هر 3 ساعت شیاف میزاشتن. ملاقاتم انقد صحبت و شوخی کردم ک نگو همه گفتن واقعا درد نداری گفتم نه هنوز بی حسم. دیگ تقریبا 5_۶ غروب ی حس خیلی ریزی قسمت بخیه داشتم درد نه. ساعت ۷ گفتن مایعات شرو کن که انگار دنیارو ب من دادن چون خیلی تشنم بود. با نسکافه و اینا شرو کردم چایی نبات و... تااا ۱2 شب مایعات خوردم ولی کم کم ک حالت تهوع نگیرم ی وقت. ازشون پرسیدم کی باید راه برم گفت 12.منم کم کم رو تخت شرو کردم ب تکون دادن پاهام چون خشک شده بود ک واسه راه رفتن کارم اسونتر باشه. هنوزم درد نداشتم ولی میدونستم جا بخیه هام ی فشاری هست. ساعت 12 گفتن بیا راه بریم منم کابوس بود برام چون همه از اولین راه رفتن نالیده بودن اینجا. اروم بلندم کردن از تخت نشستم. ی حس بدی هست درد نیست یکم نشستم راستی قبل راه رفتن یواشکی 2 تا شیاف گذاشتم با خودم برده بودم. نشستم رو تخت و اولین پایین اومدن خیلی سخت بود. درد نداشت ولی ادم نمیتونست چطوری بیاد🤣