پارت چهارم زایمان طبیعی👼🏻

دیگه خودم از اب خسته شدم گفتم میخوام بیام بیرون
لباسام کامل خیس شده بود
بهشون گفتم تا دردم تموم شد سریع لباسمو عوض کنید تا شروع نشده😅

خلاصه سریع عوض کردن و نشستم رو توپ
باز نوبتی کمرمو ماساژ میدادن اصلا نمیزاشتم از پیشم برن

بچها وسطاش واقعا کم میوردم
به مامام میگفت توروخدا یه چیزی بهم بزن فقط ده دقیقه درد نکشم قول میدن بعدش درد بکشم😅
اپیدورال هم خواستم خیلیم میگفتم به مامام ولی خب چون نزدیک فول شدنم بود استفاده ازش بی فایده بود
هی میگفت اگه بزنم شش ساعت دیگه طول میکشه
میگفتم بگو دوروز مهم نیس بزن🤣

خلاصه یکمم رو توپ نشستم حس زور زدنم شروع شد
اولش حس مدفوع داری هی میگفتم برم دسشتشویی نمیزاشت برم میگفت چیزی نیس
میگفتم ن توروخدا اگه موقع زور زدن اومد چیییی من خجالت میکشم
میگفت فدا سرت بیا مگه چیه😅

دیگه حس زور زدنم دست خودمم نبود بلافاصله با شروع درد ناخداگاه زور میزدی
دیگه دکتر اومد معاینم کرد که فکر کنم فول شده بودم

بچها بعد فول شدن یه مرحله دیگم هست که سر بچه از کانال رد بشه بیاد دم در واژن
این مرحله هم یه زمانی طول میکشه اینو مامام تو زمان علافی داشت برام توضیح میداد😅

خلاصه فول بودم دکترم رفت بالا یکی رو سزارین کنه اینقدر ریلکس😁
حالا من زوررر میزدم میگفتم بیاین دم پام الان بچم میاد😅

دیگه تو این شرایط اومدن پرستارا وسایل مخصوص اوردن تخت بچه اوردن پایین تخت رو جدا کردن ازین جا پایی ها گذاشتن که پامو بزارم روش

حالا به مامام میگفتم دکتر و بگو بیاد میگفت ن بابا هنوزی😅میخواست استرس نگیرم😅

۱۳ پاسخ

چ دکتر ریلکسی 😐😐😐😐

مامانت دکتر یا پرستاره؟

خب بقیه ش دختر 🙃
دکترت خیلی ریلکس بوده واقعا🤭😅

پارت بعدی کیه🙄

بخیه ام زدن برات

منم نمیذاشتم از پیشم برن برای نوار قلب بزور تحمل میکردم

خدا به یه زن موقع زایمان چه نیروی زیادی میده که میتونه همه این دردارو به جون بخره👌🏼👏👏

چه زایمان باحالی داشتی😁😉 مبارکت باشه عزیزم

ببخشید مدفوع میاد بعدش میان اونجا رو تمیز کنن؟🥴

آخ زمانی ک حس زور زدن میاد خیلی برای من دردناک بود ولی خداروشکر خیلی طولانی نشد بچه زود تو اون تایم به دنیا اومد

من خیلی سوال میپرسم فک کنم باهات چت کنم‌بهتره 😂😂بلاخره یکیو پیدا کردم با دکترم زایمان طبیعی داشته

راستی ماما همراهت نازنین بود ؟

ساعت چند فول شده بودی تقریبا

سوال های مرتبط

مامان علی جانم👼🏻🩵 مامان علی جانم👼🏻🩵 ۶ ماهگی
پارت اخر زایمان طبیعی👼🏻

خلاصه یه ربع هشت بود که دکتر رفت سزارین یکی دیگه

هشت اومد بالا سرم من در مرحله زور زدن بودم که سریع چک کرد بی حسی زد و پاره کرد و منم با سه تا زور محکممم

سرش اومد بیرون و با زور محکم و ممتد دیگه دیدم رو هواست🥹🥹🥹

اخ اخ اصلا نگم براتون از اون موقع فقققط گریه میکردم
الانم که دارم میگم اشک نشست تو چشمام🥹

شوهرمم بالا سرم بود هی میگفت گریه نکن حالا خودش ابر بهار😅🥹


بچها اخراش انقباض ها برام قابل تحملتر بود
چرا؟
چون همراه با زور بود مجبوری تمام دردتو زور بزنی انگار که تمام حرصتو از درد زور میزدی

برا همین برا من با چند تا زور بدنیا اومد چون درد که میومد من تمامشو تبدیل به زور ممتد بلند میکردم میکردم

بخیه هم نمیدونم چند تا خوردم واقعا چون اصلا مهم نبود🤣

موقع بی حسی و بریدن هم اینقدر درد داری که اصلا به چشم نمیاد

دوختن بعدش به خاطر بی حسی حس نمیکنی‌ ولی من اخراش یه چیزایی حس کردم که باز اصلا قابل مقایسه نبود 😅


یعنی اگه ماما و شوهرم نبودن واقعا شاید نمیتونستم یعنی حتما نمیتونستم😅
اینم بگم من آستانه دردم بالاست و اصلا داد و جیغ نزدم
دوست داشتم بزنم ها ولی نمیزدم
به مامام میگفتم میخوام جیغ بزنم میگفت خب بزن میگفتم ن ن بعد سرمو تو متکا فشار میدادم😅

واقعا دلم برای خودم سوخت اصلا بیصدا بودم🥹

بعد تو اون حین هی از شوهرم و مامام معذرت خواهی میکردم
ببخشید دارم اذیتتون میکنم🤣

اسکلی بودم اصلا😅

خلاصه علی جانمون اینجوری اومد کنارمون👼🏻🩵🤲🏻
مامان آقا فراز مامان آقا فراز ۴ ماهگی
اینقد درد داشتم اشکم درنمیومدش فقط با نفس کنترلش میکردم که بگذره دیدم ن هعی ورزشای مختلف ک دردم کم بشه مگ کم میشدش دیگ ب حدی رسیدم ک فقط زور میزدم حس زور زدن داشتم مامام میگفت زور نزن مگ میشد کنار تخت حالت چمپاته گرفتم قبلش ی زور زدم دستمو گذاشتم رو بدنم دستم خورد ب سر بچه ینی ریدم ب خودم سریع ب مامام گفتم دستم خورد به سر بچه سریع منو بلند کرد نشستم رو تخت معاینه کرد گفت عععع بچه اومدش زور نزن بریم اتاق زایمان نفهمیدم چجوری رفتم رو تخت که واسه زایمانه دیگ ن درد داشتم ن حس زور ی چند دقیقه راحت بودم خوابم گرفته بودش فقط مث آبشار از سروصورتم عرق میرفت مامام هعس نازم میداد نوازش میکرد میگفت اومد دیگ تمومه اینقد خسسته بودم نفهمیدم کی امپول زدن کی پارع کردش فقط اون موقع ک حس زور داشتم زور مسزدم دادم در نمیومد مامام گفت داد بزن که بچه بیاد من فقط مامانمو صدا میزدم با ۳ تا زور بچه اومد بعد حالا مگ جفت میومدش😂 هعی سرفه فلان نمیومد من ک بیحال بودم مامام میگفت بفرستینش اتاق عمل جفت و بخیه بزنن میگفتن ن دیگ کشید بند نافو اومد دم بدنم که گفتم بکش دارع میاد کشید جفتم اومد ولی دیگ واسه بخیه فرستادن منو اتاق عمل چون موقع زور زدن خودمو کشیدم عقب پارع شدم بدجور هیچ رفتم اتاق عمل بیهوش شدم راحت خوابیدم بعدش اومدم بخش پیش بچم
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) ۳ ماهگی
# تجربه زایمان من پارت ۷
خلاصه کم کم که بی دردی داشت تاثیر میکرد من همنیجوری میگذروندم تا اینکه باز زنگ زدم ماما اومد گفتم توروخدا یه معاینه بکن ببینم چند سانت شدم معاینه کرد گفت فول شدی ولی سر بچه بالاست باید بری حالت سجده
گفتم چرا دکترم نیومده گفت داره میاد تو راهه خلاصه هعی پوزیشن میداد من انجام میدادم زور میزدم ولی. انگار پیشرفتی نداشتم درد اومده بود سراغم دوباره خیلی شدید
دوست داشتم هرچی سریعتر به دنیا بیاد دیگه خسته شده بودم دکترم اومد معاینه کرد اونم گفت اینجوری نمیشه بهم سرم وصل کردن و آمپول فشار زدن دردای وحشتناک تر اومد سراغم گریه میکردم توروخدا اپیدورال و تمدید کنین میگفتن نمیشه میگفتم پس سرم و قطع کنین من دیگه نمیکشم میگفتن باید بچه به دنیا بیاد دیگه خیلی طول کشیده میگفتم احتمال میدین چقدر دیگه به دنیا بیاد میگفتن نیم ساعت دیگه شایدم دو ساعت دیگه فکر کردن به اینکه دو ساعت دیگه هم درد بکشم اشکم و در میآورد. فتم تو دستشویی و آب گرفتم به خودم نمیذاشتن دوش بگیرم میگفتن عفونت میگیری چون کیسه آب پاره شده ولی میذاشتن تو سرویس بشینم آب بگیرم
بهم گفتن باید زور بزنی به مقعد فشار بیاد و پی پی کنی
خلاصه تا تونستم زور زدم چهل دقیقه فک کنم همینجوری زور زدم بعد گفتن برو رو تخت رفتم و دکترم باز اومد و می‌گفت زهرا فقط همکاری کن
زور بزن فک کن میخوای مدفوع کنی دیگه فقط زور میزدم حس میکردم کار با دو سه تا زور تمومه ولی برا من از این خبرا نبود یه سی چهل باری فقط زور زدم توانم تموم شده بود یه ماما هم افتاده بود با آرنج رو شکم فشار میداد بچه بیاد بیرون الان رو شکمم همونجایی که با آرنج فشار میداد کبوده🫠
مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت هشتم

ده ثانیه درد خیلی شدید میومد سراغم باز در حد یک دقیقه درد نداشتم اون یک دقیقه رو از شدن خواب بیهوش میشدم و با درد بعدی از خواب میپریدم اینجا دیگه ماما رو اذیت مردم و همکاری نمی‌کردم میگفتم تو رو خدا بذار فقط بخوابم نمی‌خوام زایمان کنم دیر نمیشه🤣 با درد که پا میشدم دیگه گریه ام در اومد هم از درد هم از اینکه نمیذاشت بخوابم... بخوام دقیق بگم وحشتناک ترین تایم دردها ۷ سانت تا ۱۰ سانته..‌. یه دختر دیگه که همزمان با من بود ماما همراه نداشت طفلک خیلی داشت اذیت میشد التماس میکرد یکی بیاد ماساژش بده ولی هیچکی طرفش نمی‌رفت میگفتن به ما چه دردات و بکش تا وقتت بشه اما من جیغ بیهوده نمیکشیدم
تا فکر کنم شدم ده سانت که دیگه گفت زور زدن و شروع کن آماده بودم ولی سر بچم عقب بود می‌گفت اینجا به بعد فقط به خودت بستگی داره خوب زور بزن وقتی دردت میگیره وقتی درد نداری فقط نفس بکش منم خوابم میومد شدید اصلا نمی‌تونستم زور بزنم و می‌گفت از زورات اصلا راضی نیستم و بچه ات و داری اذیت میکنی از کی کیسه پاره شده و بچت تو خشکی باید زور بزنی
بدجور احساس مدفوع داشتم میگفتم بهش می‌گفت اشکال ندارم تو زورت و بزن مدفوعت باید بیاد پشت سر اونا بچه اومده دیگه گلاب به روتون خرابکاری زیاد کردم رودهام‌ پر بود اما اونقدر درد زیاد بود که دیگه خجالت اینا حالیم نبود
زور زدنا هم خیلی وحشتناکی بچه ها چشمام از حدقه در میومد هر کی رد میشد می‌گفت اوه چقدر عرق کرده هی می‌پرسیدم سر بچه رو می‌بینی می‌گفت نه هنوز زور بزن داره دیر میشه
می‌گفت حالت سجده شو زور بزن یا حالت دستشویی بشین رو تخت سر بچه زود میاد ولی اصلا قابل انجام نبود می‌گفتم فقط بذارید دراز بکشم
سخت ترین دقایق سپری شد
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۱ ماهگی
پارت نهم
همکاراش صدا کرد تخت آماده کنین آمدم پارچه آوردن تخت آوردن پایین همچیو آماده کردن منم فقط موقع انقباض می‌بایست زور بدم میگفت زور بزن مدفوع کن تا بچه بیاد اگه مدفوع کنی درست داری زور میزنی اون موقع اینقد در داری به خون و مدفوع اینا نمیتونی فکر کنی و خجالت بکشی فقط میگی کاش بدنیا میومد شوهرم بیرون کرد به خواهر شوهرم گفت بیا ببین سر بچه رو میبینی موهاش میبینی بعد من میگفتم اگه سرش میبینین چرا نمیاد من دیگه طاقت ندارم شوهرم پشت در صدای جیغ های منو میشنید و نگران من بود لما نمیتونست کاری کنه خواهرشوهرم دگ بیرون کردند من خجالت میکشیدم از اینکه اینا هم مدفوع هم خون منو دیدن حتی زیرمو برداشتن تمیز میکردن 🙃🙃ساعت شده بود نزدیکای 4 به خودم میگفتم تا 4 زایمان کنم خدایا ماما گفت زور زدن از 20 دقیقه تا 2ساعت طول میکشه بستگی داره به تو پس زور بده منم تا میتونستم زور میدادم و در میکشیدم جیغ میزدم این آخری چند بار جیغ زدم که گلوم دگ زخم شده بود ماما میگفت زور بده تو میتونی پشت هم میگفت زور آخره بچه داره میاد و ساعت شد 4و 10 دقیقه که من زایمان کردم و گذاشتنش رو سینم بهترین حس دنیا بود خیلی آروم شدم همچی برام تموم شد همه دردام تموم شد 🥺🥺 صدای دخترمو 4و 14دقیقه شنیدم قبلش گریه شدم گفتم چرا ...
مامان مهنا👧🏻💖 مامان مهنا👧🏻💖 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اخر👇🏼

خلاصه زنگ زدن به دکترم گفتن آتنا فول شده سریع خودتو برسون دکترم باورش نمیشد تا دکترم بیاد مامام‌ بهم پوزیشن‌ سجده میداد لگنمو‌ تکون میداد که سره بچه بیاد بیرون بعد دراز کشیدم گفت کف پاهاتو‌ بچسبون‌ زور بده هروقت انقباضام‌ میگرفت میگفت به مقعدت‌فشار بیار زور بده دیگه منم نه ناهار خورده بودم نه صبحونه‌ بعدشم‌ کلی خرما و ابمیوه خورده بودم ولی حیف همه رو بالا اوردم‌ دیگه جون نداشتم با بدبختی زور میدادم که ساعت ۸گفت بریم رو تخت زایمان منم دیگه همش داد و بی داد ولی همکاری میکردم دکتر ساعت ۸ و ده دقیقه رسید که گفت زور بده منم همه ی توانمو‌ گذاشتم برام سریع بی حسی زد دکتر خیلی کم برش زد که در عرض ۱۰ دقیقه زایمان کردم و بچه رو گذاشتن‌ روسینم🥺خیلیی حس قشنگی بود همه ی اون دردای‌ قبل و فراموش کردم‌ من از اول بارداری تصمیمم‌ زایمان طبیعی بود با اپیدورال ولی این ماماها‌ نامردی کردن برام نزدن گفتن تو میتونستی بدون اپیدورال زایمان سریع انجام بدی چون لگنم‌ خیلی خوب بود (اینم بگم که من همسرم موقع زایمان پیشم بود همین که بچه‌ رو گذاشتن رو سینم غش کرد بنده خدا همه ماما ها رفتن سراغ همسرم تا اونو هوش بیارن🤣)خلاصه دیگه همین بازم اگه سوالی چیزی داشتید بگید در خدمتم🤗
مامان علی آقا 🩵 مامان علی آقا 🩵 ۳ ماهگی
پارت هفتم

بعد از فول شدن دیگه شما هیچ دردی حس نمیکنی
یعنی فقط و فقط حس زووور شدید
انگار ببخشید عذر میخوام یبوست شدید شدی و حس زور میاد ولی چیزی نمیاد😅(ببخشید مثالام اینقدر بده ولی واقعا همچین حسی داره 🤣)
وقتی دیدم اتاق داره شلوغ میشه و سه چهار نفر اومدن دور و برم فهمیدم خبراییه
دیگه واقعا وقتشه
موقعیتمو درست کردن رو تخت و پاهامو گذاشت رو پایه های مخصوص زایمان
ببین اینجا دیگه دست خودت نیس که زور بزنی یا نه
بچه با تمومم توان فشار میاورد
خیلی خیلی شدید
از یه لبه ی واژن رد شد از یه طرف رد نشده بود سرش
مامام با توجه به سایز شکمم میگف بچه ات ریزه دو تا زور بزنی میاد بیرون
زانوهامو تو بغلم گرفتم و به نافم نگاه کردم
با تموم توان وقتی حس زور میومد خودمم کمکش میکردم
وقتی حس زور میاد بایدد خودتم زور بزنی اینجوری حس خوبی داری و درد نداری
چند تا زور که زدم گفت صبر کن باید یکم برش بزنم
سوزش زمان برش رو کامل حس میکردم ولی چون بی حس کرده بودن دردی نداشتم
چند تا زور که زدم خسته شدم گفتم خب پس چرا نمیااااد
مامام گفت اومده دیگه نگاش کن
سرمو خم کردم دیدم یه کله ی پرمو از من اومده بیرون 😂😍 پشت سرش به من بود
مامان مهتا💖 مامان مهتا💖 ۱ ماهگی
پارت2⃣
درداش برام قابل تحمل بود و با تنفس و ورزش ردشون میکردم .نیم ساعت بعدش اومدن معاینه ام کردن و نوار قلب جنین گرفتن که انقباضاتم خوب بود و دهانه رحم هم به ۴ سانت فول رسیده بود ‌.
که اومدن برام اپیدورال تزریق کردن .من روی تخت نشستم و اول همون جایی که میخواستن تو نخاع بزنن رو بی حس کردن با امپول و بعدش اپیدورال رو تزریق کردن من چیزی نفهمیدم خیلی.
فقط متوجه میشدم یه مایعی داره وارد لگنم و کمرم میشه انگار.همین
بعدش دردام خیلییی آرووم شد 🫠و درد حد یه انقباض کوچیک میگرفت .
ماماهمراهم هم اومد که هر چی از خوب بودنش بگم کم گفتم .عالی بود ❤️.بهم ورزش داد موقع انقباض هام و با تنفس میگفت کنترل کنم که اکسیژن کافی به نی نی برسه..
بعد ۲ ساعت رسیدم به ۱۰ سانت و فول شدم .دیگه ماماهمراهم بهم گفت فقط روی تخت دراز بکشم و زور بزنم .البته زور های کنترل شده جوری که انگار میخوای مدفوع کنی ...
تمام تلاشمون با ماماهمراهم این بود که بخیه نخورم .دیگه تقریبا سر بچه که کامل دیده میشد 👶🏻دکترم هم اومد .
اینم بگم چون اپیدورال بودم فقط حس فشار داشتم زیر شکمم و دردی نداشتم اصلا...
چند تا زور دیگه زدم موقعی که حس انقباض داشتم و سر بچه کا مل اومد بیرون و من خوشحال ترین بودم که بخیه نخوردم😄
مامان سید حسین مامان سید حسین ۶ ماهگی
پارت اخر
چند دقیقه بعدش هم فول شدم و حس زوررررر شدید داشتم.. کاملا متوجه میشدم بچه اومده پایین و داره میاد.
حتی نیاز به زور من نبود انگار بدنم زور میداد😂
ماماهمراهم گفت تا موقعی که بگه زور های محکم و قوی بدم منم خیلی خوب و طولانی زور میزدم.. خیلیم حس خوب و جالبی داشت واقعا😁😂
بعدش دیگه وقتی سر بچه رو دیدن ماماهمراهم گفت فقط فوت کنم.. میگفتم بخدا من زور نمیزنم خودش داره زور میزنه🤣
گفت اون که خودش زور داره اشکال نداره.. تو زور اضافه نزن فقط فوت کن و منم همین کارو کردم.
بعد هم یکم برش دادن و بچه اومد بیرون و شروع کرد گریه کردن.
آخ نگم که چه حس خوبیه بچه که میاد بیرون🤤یعنی بخاطر حس دوباره اون لحظه هم شده دوباره بچه‌دار می‌شم.
بچه رو بهم نشون دادن با خودم گفتم دیگه تموم شد.. دیگه نینیت به دنیا اومد و کنارته.. خیلی خیلی حس فوقالعاده‌ای بود.تمام وجودم حس خوبی داشت.

پسرمو تمیز کردن گذاشتن رو تخت نوزاد و
اونم چند دقیقه بازی کرد و اینطرف و اونطرف رو نگاه کرد و بعدش سریعا خوابش برد😂
موقع بخیه زدنام ماما بهم شربت و خرما داد و گفت بخورم.. اصلا کلی جون گرفتم.. چون به دوتا دستامم سرم وصل بود ماماهمراهم خرما میذاشت دهنم و هسته‌ش رو هم میگفت از تو دهنم بدم به دستش.. خیلی خجالت کشیدم ولی انقد مهربون بود جوری رفتار می‌کرد آدم ذره ای معذب نشه.
وقتی بخیه زدنم رو تموم کردن پسرمو گذاشتن کنارم.. ماماهمراهم کمکم کرد کام بچه‌م رو با تربت و آب زمزم که برده بودم باز کردم و برای اولین بار شیرش دادم🥺
این بود تجربه زایمان من
مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۱۲ ماهگی
من چون درد نداشتم نمیدونستم کی انقباصه ک زور بزنم ماما همراهم بهم میگفت الان درد داری زور بزن😂منم اصلا بلد نبودم میگفت نفس بگیر بعد ۱۰ ثانیه زور بزن فشار بیار رو پایین تنه ات ولی من زور میزدم میگفت نه اینجوری نی بلد نیستی
دوباره زور میزدم میگفت زورات تو گلوته باید رو پایین تنه فشار بیاری فکر کن یبوست شدی تو دست شویی ،بعد هرکار میکردم میگفت نه بلد نیستی میگفت تاحالا ییس نشدی گفتم نه گفت پس همون اصلا بلد نیستی زور بزنی تو گلوت نگهش میداری😂خلاصه انقد تمرین کردیم یادگرفتم زور بزنم
بعد ساعت ۹ شد مامای زایشگاه اومد کیسه ابمو پاره کرد کلی اب و خون ابه راه افتاد خدمه هی میومد عوض نمیکرد من خجالت میکشیدم میگفتم ببخشید میگفت این چه حرفیه راحت باش اصلا هم دست نزن دستات کثیف میشه میخای بچه ات رو بغل کنی من خودم تمییز میکنم میگفت حتی مدفوع کنی هم طبیعیه خجالت نکش
بعد دکترم قبل عمل سزارینش اومد دوباره بهم سر بزنه معاینه کرد گفت بچه همین دمه الان زایمان میکنه اتاق عملو کنسل کنید فعلا تند تند وسایلو اماده کردن یدونه از خدمه هاهم هول شده بود بنده خدا فک نمیکرد چون شکم اولم انقد زود فول بشم وقتی دردم نداشتم فک میکرد هنوز باز نشده رحمم تخت بچه رو نچیده بود یهو هول شده بود میخاس بپرسه بچه دختره یا پسر که تختشو اماده کنه میگفت بچت چندسالته😂 بنده خدا همه هول کرده بودن😂
خلاصه مامای همراهم کنارم وایساد ماساژم میداد و بهم میگفت کی انقباض دارم البته دیگ اینجا سفت شدن و انقباض شکممو دیگ حس میکردم ویه درد اومده بود سراغم دیگ داشت شدید میشد
مامای زایشگاهم شکمم و سینه هامو ماساژ میداد ک کمک کنه به روند زایمان که سریع تر بشه
مامان 💙رادوین💙 مامان 💙رادوین💙 ۸ ماهگی
تجربه زایمان پارت آخر:
هرچی ماما میگفت زور بزن من اصن زور زدن یادم رفته بود هرچی میگفت زور بزن بچه تو لگنه میگفتم نمیتونم بلد نیستم فقط از این درد نجاتم بده گفت تو فوق العاده بودی سریع فول شدی الان فقط باید زور بزنی پسرت بیاد دیگه اینقد درد داشتم ناخواسته نشستم حالت توالت و اونجا بود ک اینقد انقباض هام شدید بود زور زدم و تازه فهمیدم باید چیکار کنم😄 رفتم رو تخت و دیگه حالا ک زور زدن یادم اومده بود هیییییییی زور زدم زنگ زدن دکترم گفت تا ۱۰ دقیقه دیگه میرسم دیگه حالا ماماها میگفتن زور نزن من ول کن نبودم😄 دکترم سریع خودشو رسوند و با دوتا زور زدن حس کردم یه چیزی از تو وجودم کامل کشیده شد بیرون و صدای پسرمو شنیدم،گذاشتنش رو سینم و من دیگه نفهمیدم دکتر کی جفتمو کشید بیرون و بخیه ام زد،انگار از آسمون افتاده بودم زمین و دیگه هییییییچ دردی نداشتم، ۱۱ونیم بستری شده بودم و ساعت ۱۵:۴۵ زایمان کردم ،دیگه یکساعتی تو همون اتاق زایمان پسرم و رو سینم گذاشتن بمونه برای ارتباط پوست با پوست بعدشم بردنش وزنش کردن و قدشو گرفتن و آوردنش دوباره پیشم تا شیر بخوره و دیگه رفتیم تو بخش
به امید اینکه همه مادرا به خیر و خوشی زایمان کنن و خاطره خوبی از اون روز براشون بمونه و بچه هاشون و صحیح و سلامت بغل بگیرن.
ببخشید طول کشید هی پسرم بیدارر میشد مجبور میشدم برم پیشش و بعد بیام ادامه بذارم ممنونم برای وقتی که گذاشتید❤️
مامان آقا کارن🧡 مامان آقا کارن🧡 ۱۰ ماهگی
پارت 3 زایمان من 😊

بعد اینکه همونجا بستریم کردن، مامام هم بلافاصله رسید بالا سرم و معاینم کرد و گفت یکم دیگ تلاش کنی سرش فیکس شه میتونی زور بزنی برای زایمان، خلاصه 2 تا دانشجو هم اومدن کمک مامام و دکتر بخش و رئیس بخش هم بود، چونکه مامام یکی از استادای دانشگاه بود و تنها اون اجازه بخیه برای بیمار رو داشت همشون اومده بودن بالاسرم، دردام خیلی شدید شده بود، و اگه بخوام در امو براتون توصیف کنم یچیزی بین پریودی خیلی شدید و درد استخونه، انگار که رحمت یهو زیر شکمت گره میخوره بعد باز میشه، درد هم یجوری بود وقتی می‌گرفت دلت میخواست خودتو خلاص کنی 😆وقتیم ول می‌کرد انقد راحت بودی دلت میخواست برقصی، حالا منم دو شب قبلش رو هم 4 ساعت بیشتر نخوابیده بودم، وقتی دردم ول می‌کرد دلم میخواست بگیرم بخوابم 😂 بعد مامام هعی می‌برد سرویس و بهم میگفت کمرت رو بچرخون و اسکات بزن و حالت توالت ایرانی وایسا، یکم که وایستادم کامل باز شد، و نوبت به زور زدن رسید، مامام میگفت وقتی شکمت سفت میشه و دردت میگیره دو تا نفس بکش و زور بزن، تو هر بار دردت هم سه بار بیشتر زور نزن