سلام به همگی من اومدم تجربه خودمو از زایمان طبیعی بگم...
من یک شنبه ساعت ۳ شب که دیگ میشد دوشنبه پنجم تو رخت خواب کیسه آبم پاره شد اولش فک کردم ترشح چون شیاف گل مغربی ک میزاشتم ترشح داشتم دستمال کنارم بود گذاشتم دیدم نه بدجور خیس شد دستمال دوبار عوض کردم دیدم طبیعی نیست یکمم کمرم درد میکرد بلند شدم برم چک کنم تو حموم که جلو در حموم یه آبی ازم ریخت رفتم تو حموم بازم ریخت دیگ گفتم تموم کیسه آب ک اینقدر زیاده برگشتم فوری حوله رو برداشتم دوش بگیرم بعدش شوهرمو بیدار کنم دیدم آبگرمکن خامو منم نمیتونستم روشن‌کنم اومدم با آرامش شوهرمو بیدار کردم اونم هنگ کرده بود استرس گرفت نمیتونست آبگرمکن رو روشن کنه خلاصه منم خندم گرفته بود عرق از کله اش چکه می‌کرد...
خلاصه ما خونه خودمون نبودم رفیقش بیدار کرد آبگرمکن رو روشن کرد
من دوش گرفتم شوهرمم تو این فاصله آماده شد وسایلا برد تو ماشین رفتیم بیمارستان.
البته اینم بگم من از هفته ۳۳ تا ۳۵ استراحت بودم شیاف و سوزن هم زدم
دیگ از ۳۵ هفته و ۶ روز دقیق شروع کردم ب ورزش و پیاده روی برای زایمان طبیعی و رفتم پیش یه ماما که تو گهواره بهم معرفی شد برای زایمان در آب
داخل۳۸هفته ۶ روز هم زایمان کردم
رفتیم رسیدیم بیمارستان تو مسیر هم ب دکترم زنگ زدم گفت شما برید بگید من فرستادم رفتیم یه ماما کشیک بود منو آماده کرد نوار قلب انقباضات این چیرا رو انجام داد معاینه کرد گفت یک فینگر باز شده منم یکم درد داشتم اماقابل تحمل بود ساعت چهار بود تا شیش ک ماما اومد من فقط نفس عمیق میکشیدم دوباره ماما اومد گفت معاینه انجام داد واقعا درد داشت ولی خیلی مهربون بود خیلی بعدش دیگ دکترم شیش نیم هفت بود اومد

۳ پاسخ

چرا من حس میکنم کیسه آبم پاره بشه از استرس میمیرم😪😪
میشه منو لایک کنی بقیه تجربه ات رو هم بخونم

من هنوز نزاییدم🤣🤣😭
الهی به سلامتیییییی مبارکت باشه چشمت روشن خدا نگهش داره برات
وزنش چقدر بود با سونوت چقدر فرق داشت؟

مبارک باشه گلم وزن نی نی تون چقد بود؟ مال من تو 36 هفته 2 روز 2500 بود 🥲به 3 میرسه یعنی

سوال های مرتبط

مامان قلب مامان🥺😍 مامان قلب مامان🥺😍 ۳ ماهگی
خاطره زایمان طبیعی
وقتی بستری شدم رفدم تو اتاق درد یه دختره هم بود ک هم سن من بود من خیلیی خوشحال بودم کلی عکس گرفدم 😂ورزش کردم ب اون دختره انرژی دادم ساعت ۱۲ بستری شدم تا ساعت ۳و نیم ورزش کردم ..ماما معاینم میکرد معاینه تحریکی هم کرد خلاصه اینکه باهاش خیلی همکاری کردم ..ساعت چهار اومد کیسه آبمو پاره کرد همزمان باهاش باز معاینه تحریکی کرد و آمپول فشار زد😓ک از همونجاا دردهای شدید من شرو‌شد..فاصله دردام هر دو دقه یه بار بود دیگ نتونستم ورزش کنم فقط جیغ می‌کشیدم اون دختره ک باهام تو اتاق بود هنگ کرده بود 😂😂منم روم نمیشد نگاش کنم 🤣خواهرم پیشم بود با هر درد اونو چنگ مینداختم جیغ می‌کشیدم ..التماسشون میکردم منو ببرن سزارین😂تا دو یه ساعت مدام جیغ می‌کشیدم ..ماما هم چن بار اومد معاینه کرد ولی موقع معاینه همکاری میکردم هر کاری می‌گفت میکردم می‌گفت هروقت دردت شرو شد پاهاتو ببر تو شکمت بزار معاینه کنم ..معاینه کرد ۵ سانت بودم گفت عالیه
مامان آیکان👨‍👩‍👦 مامان آیکان👨‍👩‍👦 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
سلام مامانای برای این رو دارم برای شما می‌نویسم ک شاید کمکی کرده باشم
من روز سه شنبه صبح ساعت 9 از خواب بیدار شدم درو برای مامانم باز کردم اومده بود بریم چکاپ دکترچون نزدیک به زایمانم بود باید هر چند روز یکبار میرفتم پیش دکترم داخل هفته 39.4روز بودم با تاریخ ان تی خلاصه مامانم اومد منم بلند شدم خاستم برم دسشویی و آماده بشم ک دیدم یهو ازم یکم آب خارج شد دستمال کشیدم فکر کردم مثل این چند روز ترشح سفید رنگ دارم اما دیدم خیلی آبکی با لکه های خون دیگ متوجه شدم ک وقت زایمانم رسیده رفتم حموم و اصلاح کردم وسایل زایمانمم همه رو گذاشتم یه گوشه ک اگر بستری شدم مامانم بیاد بیارشون تو این فاصله هم مامانم خونم تمیز کرد همچی مرتب کرد آماده شدیم زدیم بیرون تا بیمارستان پیاده چهار پنج دقیقه فاصلمون بود دیگ پیاده روی کردم رفتم بخش زایمان شرایطم گفتم معاینه کرد گفت دو سانتی و اینکه کیسه ابت پاره نشده گفتم من نوارم یکم خیس شده زنگ زد دکترم گفت نشتی داره گف بستریش کن ساعت یازده رفتیم بخش زایمان یه اتاق گذاشتن برای خودم با حموم و تک تخته وکلی امکانات داشت یه ماما مهربون اومد پیشم با یه سرم فشار وصلش کرد و رفت گفت 8ساعت زمان می‌بره تا تموم بشه كم کم وارد بدنت میشه خلاصه یکساعت اول خیلی عادی گذشت با درد کمر و زیر دل خیلی جزیی
مامان رایان مامان رایان ۸ ماهگی
سلام خانما خوبید میخوام تجربه زایمان طبیعی مو بگم بهتون با تاخیر ببخشید🫣دوستداشتم بگم ک چی گذشت بهم...اینم بگم ک من نامه سزارین گرفتم از دکتر ربیعی برای ۱۴م اسفند ک برم بوعلی ولی بعدازظهر روز ۱۱م زیر دلم و کمرم ی نمه نمه درد میکرد منم فک میکردم ک دردای کاذب چون توی ۳۸هفته و سه روز بودم..بعد دیگ توجه نکردم بهش تا غروب ک رفتم حموم تا موهای بدنمو بزنم هرچی ک میگذشت دردام منظم تر میشد ولی نمیخواستم ک باور کنم درد زایمانه😉تا اینک همونجا توی حموم ی لکه ی قهوه ای دیدم ک مطمئن شدم دردای زایمانه و باید برم بیمارستان معاینه شم..دیگ تا رفتم بیمارستان ساعت هشت شب بود معاینه کردن و گفتن ک یک سانت باز شدی برو خونه اگ دردات شدید شد بیا...منم رفتم خونه و دردامو ک هرچی میگذشت بیشتر میشد تحمل کردم تا ساعت ۳نصف شب ک دیگ خیلی شدید شد و تحملش سخت...ساعت ۳ رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن سه چهار سانت باز شدی و باید بستری بشی...دیگ بستری شدم رفتم داخل ی اتاق ماما بهم گفت ورزشارو انجام بده دوش آب داغ بگیر تا زودتر زایمان کنی...
دیگ من همونجا ورزشارو انجام میدادم و دردامم بیشتر و بیشتر میشد ولی من صدام در نمیومد تا ساعت پنج ک ماما اومد و کیسه آبمو پاره کرد تا زودتر زایمان کنم وقتی کیسه آبمو پاره کرد دردام خیلی بیشتر شد دیگ نمیتونستم تحملش کنم فقط جیغ میزدم بخاطر همین ماما اومد و دهانه رحمم تحریک کرد تا بازتر بشه و من فقط داد میزدم جوری ک صدام کل بیمارستان رو برداشته بود..دیگ نزدیکای ساعت شیش صبح بود ک سه چهار تا زور اومد سراغم ک دست خودم نبود با درد شدید ک باعث شد رایان کوچولوی من ساعت ۶صبح روز شنبه ۱۲م ب دنیا بیاد ک شیرین ترین و عزیزترین لحظه ی عمرم بود...
مامان دونه برف ❄️🤍🫧 مامان دونه برف ❄️🤍🫧 روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی من پارت دو

ساعت یک ربع ب ۶ رفتم تو اتاق و اینم بگم اتاق Ldr بود ، من ماما همراه نداشتم چون بیمارستانم قبول نمی‌کرد اما خود بیمارستان برای هر بیمار یک ماما اختصاص می‌داد ک فقط همون یک نفر کاراشو کنه و معاینه انجام بده و... خداروشکر مامایی ک من باهاش بودم خیلی عالی بود خوش اخلاق و کاربلد ، منم مدام در حال ورزش و اینا بودم ، اصلا رو تخت نمیخوابیدم مگر زمانی که بهم میگفتن بخواب نوار قلب بگیریم ، اونم سخت بود برام همش دوست داشتم تحرک کنم بلکه دردا رو راحتتر تحمل کنم ، میرفتم حمام و روی شکم و کمرم آب داغ میگرفتم دردمون واقعا کم میکرد،
چون همش درحال ورزش بودم و ب ماما میگفتم تند تند معاینه کنه ( با معاینه کمک می‌کرد به روند زایمان ) زود پیشرفت کردم ، تقریبا به ۵ سانت رسیده بودم که دیگه دردا داشت شدت می‌گرفت ، اونجا یکی اومد کیسه ابم رو پاره کرد فهمیدم ولی اصلا درد نداشت پاره شدن کیسه آب ، دیگه ترشح خونی داشتم و دردت شدت میگرفت ، دکترم اومد بهم گفت ۶ سانتی و میتونی اپیدورال کنی من گفتم باشه اونم رفت برام هماهنگ کنه
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان ماهک من🥺🤍 مامان ماهک من🥺🤍 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۱۹ ام بود که نوبت داشتم برم پیش ماما همراهم شیراز ببینمش اشنا بشیم قرار بود برا زایمان طبیعی برم بیمارستان شوشتری صبحش رفتم یه دوش اب گرم گرفتم
بدنم شیو کردم بعد ک از حمام اومدم بیرون یه حس فشار و سوزش داشتم تو واژنم با خودم میگفتم اخ نکنه عفونت ادرار باشه حس دسشویی داشتم اما نمیومد خلاصه جدی نگرفتم اماده شدیم حرکت کنیم شیراز یک ساعت نیم فاصله داشتم یهو مامانم گفت فاطی وسایل ساک بچتم بردار میبینی اتفاقه یهو اولم گفتم نمیخاد ولی بعد برداشتمش رفتیم ماما منو‌ معاینه کرد گفت یک سانتی تعجب کردم گفت دیگه نرو همینجا باش تا شب درد میاد سراغت دیگ منم برا خودم هیچی وسایل برنداشته بودم رفتم خرید تو بازار بودم ک دردا اومد سراغم عرق نشسته بود رو پیشونیم دیگ رفتیم یه هتل نزدیک بیمارستان گرفتیم دوش اب گرم میگرفتم تا ساعت ۱۱ شب بود ک تو دردای منظم هر بیست دقیقه کیسه ابم پاره شد بستری شدم تا صبح هیچ تغییری نداشتم دو سانت بودم با دردای وحشتناک ک اصلا نگم براتون نوار قلب بهم وصل بود هر ازگاهی میومدن معاینه میکردن میگفتن هنوز دو سانتی نیازی نیس هنوز ماما همراهت بیاد تا صبح ک ماما همراهم ب اصرار خانوادم اومد تو همون دوسانت ماساژم داد ورزش کردم چیزای مقوی خوردم یهو از دو سانت شدم هفت سانت یهو گفتن داری فول میشی او لحظه خییلی درد داشتم اما با خودم میگفتم هیچ جیغ دادی نکن فقط نفس بکش ب حرفشون گوش کن و شاید با سه تا زور یه برش ب راحتی زایمان کردم خودم میگم خیلی راحت بود اونقدر ک تو ذهنم ازش غول ساخته بودم بد نبود تجربه من ک‌خوب بود بعدشم با دیدن دخترم هزاران بار خداروشکر‌کردم و از انتخابم راضیم و ۳۸ هفته ۱ روز بودم
مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اول
خب من ۳۷ هفته بودم رفتم دکتر برای معاینه که با تعجب بهم گفت درد نداری گفتم نه گفت ۵ سانتی یهو ماما کنارش خندید گفت امشب زایمان میکنی منم استرس گرفتم کارامو نکرده بودم دیگ دکتر ان اس تی گرفت انقباض نداشتم گفت برو استراحت مطلق شو تا ۳۸ پر کنی ولی احتمال زیاد فردا دردت شروع میشه برو بیمارستان اومدم خونه مطلق شدم تا ۳۸ هفته پر کردم رفتم دکتر معاینه کرد گفت هنوزم ۵ سانتی چطوری درد نداری تو خلاصه دکتر گفت بیشتر این نمیتونم ریسک کنم ممکنه بچه جای بدی بدنیا بیاد اورژانسی بشی نامه داد گفت ساعت ۶ صبح برو بیمارستان به ماما همراهتم امشب زنگ بزن اماده باشه خلاصه به ماما زنگ زدم گفتم دکتر اینو میگه منم ۵ سانتم بنده خدا اونم تعجب کرده بود استرس گرفته بود ک من با ۵ سانت باز شدن دهانه رحم امشب زایمان میکنم😂خلاصه رفتم خونه هنوزم هیچ استرسی نداشتم ۶ صبح بیدار شدیم با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان رفتم پذیرش بخش اینجا لباسامو عوض کردم و گفت بیا بخاب معاینه شی معاینم کرد گفت ۷ سانتی پروندمو گرفت کامل کرد کارامو کرد اینجا دیگه استرس گرفته بودم چون تنها شدم یهو از مامانم جدا شدم و صبح زودم بود تاریک بود تو پذیرش زایشگاه😀بعد زنگ زدن از قسمت زایشگاه اومدن منو بردن داخل اتاق زایشگاه و اونجا خوابیدم رو یه تخت و دستگاه بهم وصل کردن برا انقباضات و نوار قلب بچه پرسنل پرستار و ماما و خدمه کلا خیلی مهربون بودن مدام ازم میپرسیدن چیزی نیاز نداری بهم انرژی میدادن ولی با این حال حس غریبی داشتم همش میگفتم ماما همراهم کی میاد خلاصه ساعت هفت ونیم ماما همراهم اومد