تا ساعت ۷ هیچ دردی نداشتم انقباض های نامنظم و کم داشتم همش تند تند احساس ادرار
ساعت ۸ بود بهم سرم وصل کردن و آمپول زدن ازشون پرسیدم آمپول فشار گفتن نه مسکن میزنیم بهت ولی من میدونستم که آمپول فشار زدن بعد اون کم کم دردهام شروع شدن ماما همراهی که داشتم خیلی مهربون و صبور بود گفت میخام معاینه کنم معاینه کرد و همچنان ۳ سانت بودم باهام حرف میزد که من حواسم پرت بشه .انقباض های من ده دقیقه به دقیقه شد که نفسم بالا نمیومد از بینی نفس میکشیدم از دهان میدادم بیرون فقط تو دلم با دخترم صحبت میکردم که مامانی بهم دیگه کمک کنیم تا این ساعت ها بگذره اصلا موقع درد جیغ نمیزد فقط نفس عمیق چون میدونستم موقع زایمان انرژی کم میارم
عزیزم بخیه هم خوردی
مبارک باشه عزیزم خوش بحالت راحت شدی 😬😬😬
دکترم گفت پاهات جمع کن توی شکمت داد نزن نفس بگیر زور بزن
موقع زور زدن احساس میکردم دستشویی دارم دکترم گفت این خیلی خوبه نگران نباش اگر دستشویی داری نگه ندار بزار بیاد
من تمام وجود خدا رو دلم صدا میکردم و صلوات میفرستادم بالاخره ساعت ۹ و ۵۰ دقیقه نی نی خوشگلم بدنیا اومد بعد بدنیا اومدنش وقتی دیدمش انگار هیچ دردی نداشتم 🥰🥰🥰😍😍😍
خواستم برم سرویس گفتن باید با سرم بری خیلی برام سخت بود رفتم برگشتم گفتن هی راه برو بعدش دراز کشیدم نوار قلب نی نی و گرفتن ساعت ۹ بود یکی از ماما ها اومد گفت معاینه کنم .معاینه تحریکی کرد من دیگه تحمل نکردم اشکام در اومد گفت ۷ سانت شده داره خوب پیش میره بهش توپ بدید
روی توپ نشستم نفس عمیق میکشیدم ماما پشتم ماساژ میداد باهام حرف میزد من اصلا حوصله نداشتم فقط میخواستم زمان بگذره ساعت ۹ونیم دوباره معاینه شدم گفتن فول شدن زنگ بزنید دکترش
به من گفتن به پهلو دراز بکش پاهات جمع کن دکترم سریع اومد منو بردن روی تخت زایمان
منتظر ادامش یم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.