۶ پاسخ

دکترم گفت پاهات جمع کن توی شکمت داد نزن نفس بگیر زور بزن
موقع زور زدن احساس می‌کردم دستشویی دارم دکترم گفت این خیلی خوبه نگران نباش اگر دستشویی داری نگه ندار بزار بیاد
من تمام وجود خدا رو دلم صدا میکردم و صلوات می‌فرستادم بالاخره ساعت ۹ و ۵۰ دقیقه نی نی خوشگلم بدنیا اومد بعد بدنیا اومدنش وقتی دیدمش انگار هیچ دردی نداشتم 🥰🥰🥰😍😍😍

تا ساعت ۷ هیچ دردی نداشتم انقباض های نامنظم و کم داشتم همش تند تند احساس ادرار
ساعت ۸ بود بهم سرم وصل کردن و آمپول زدن ازشون پرسیدم آمپول فشار گفتن نه مسکن میزنیم بهت ولی من میدونستم که آمپول فشار زدن بعد اون کم کم دردهام شروع شدن ماما همراهی که داشتم خیلی مهربون و صبور بود گفت میخام معاینه کنم معاینه کرد و همچنان ۳ سانت بودم باهام حرف می‌زد که من حواسم پرت بشه .انقباض های من ده دقیقه به دقیقه شد که نفسم بالا نمیومد از بینی نفس میکشیدم از دهان میدادم بیرون فقط تو دلم با دخترم صحبت می‌کردم که مامانی بهم دیگه کمک کنیم تا این ساعت ها بگذره اصلا موقع درد جیغ نمیزد فقط نفس عمیق چون میدونستم موقع زایمان انرژی کم میارم

عزیزم بخیه هم خوردی

مبارک باشه عزیزم خوش بحالت راحت شدی 😬😬😬

خواستم برم سرویس گفتن باید با سرم بری خیلی برام سخت بود رفتم برگشتم گفتن هی راه برو بعدش دراز کشیدم نوار قلب نی نی و گرفتن ساعت ۹ بود یکی از ماما ها اومد گفت معاینه کنم .معاینه تحریکی کرد من دیگه تحمل نکردم اشکام در اومد گفت ۷ سانت شده داره خوب پیش میره بهش توپ بدید
روی توپ نشستم نفس عمیق میکشیدم ماما پشتم ماساژ میداد باهام حرف می‌زد من اصلا حوصله نداشتم فقط میخواستم زمان بگذره ساعت ۹ونیم دوباره معاینه شدم گفتن فول شدن زنگ بزنید دکترش
به من گفتن به پهلو دراز بکش پاهات جمع کن دکترم سریع اومد منو بردن روی تخت زایمان

منتظر ادامش یم

سوال های مرتبط

مامان 🩷ماهلین🩷 مامان 🩷ماهلین🩷 ۴ ماهگی
شرح زایمان من ٫٫طبیعی٫٫

پارت اول:

سلام مامانا اومدم بعد یک ماه شرح زایمانم رو تعریف کنم...
اخرای ۳۸ هفته بودم تقریبا ۳۸ هفته و ۵ یا ۶ روز بودم که پیاده روی رو شروع کردم پسرمو پیاده می‌بردم مهد و برمیگشتم و اینم بگم دخترم خیلی اومده بود پایین جوری که بعد پیاده روی دیگه نا نداشتم از بس زیر شکمم درد میکرد،۳۹ هفته بودم رفتم بهداشت خانوم ماما معاینه شکمی کرد گفت دوسه روزه زایمان می‌کنی چون درد داری،گفتم نه من که درد ندارم،گفت متوجه نیستی رحمت سفت شده،برگشتم خونه شب شد خوابیدیم ساعت ۳ نصف شب بود با حس خیس شدن شلوار بیدار شدم ،دیدم بله کناره های شلوارم خیسه پاشدم رفتم دستشویی دیدم کیسه م پاره شده و همش آب میریزه شوهرمو صدا زدم و پد خواستم ازش و گذاشتم و اومدم خونه وسایلام و مدارکا رو جمع کردم و زنگ زدیم به مامانم و راهی بیمارستان شدیم ساعت ۴ اینا بود رسیدیم بیمارستان و من رفتم معاینه و گفت آره کیسه ت پاره شده و ۱ سانتی هنوز برو پرونده تشکیل بده بیا بستریت کنم ،شوهرم و مامانم رفتن پرونده تشکیل دادن و اومدن و با کمک مامانم لباسمو عوض کردم و لباس بیمارستان پوشیدم،تا ساعت ۶ صبح اصلا درد نداشتم
مامان محمد امین🚙🩵 مامان محمد امین🚙🩵 ۴ ماهگی
صبح با یه حالت واژن درد از خواب بیدار شدم حس میکردم واژنم داره هوا میره ولی دردش درحدی نبود که مطمعن باشم نشونه زایمانه دو سه بار پشت سرهم رفتم سرویس همش حس میکردم جیش دارم سری اخر که رفتم یه مایع مایل به زرد ازم خارج شد مطمعن نبودم که کیسه اب باشه اومدم بیروم لباسموعوض کردم پد گذاشتم دوباره خیس شد ولی خیلی زیاد انگار که جیش کنی در حد جیش بود هرچی تکون میخوردم بیشتر و بیشتر میشد عین چشمه بود که جاری شده باشه زنگ زدم به ماما گفت بعد پاره شدن کیسه اب ۱۸ ساعت وقت هست نگران نباش برو صبونه بخور دوش ابگرم بگیر ورزش کن ساعت ۱۲ برو بیمارستان منم بیام ساعت ۸ بود که کیسه ابم پاره شد
زنگزدم به همسرم اومد همونطور که ماما گفته بودم دوش گرفتم با همسرم رفتیم خ نه مامانم خونه اونا خیلی نزدیکه بیمارستان صبونه که خوردیم یکم ورزش کردم اماده شدم بریم بیمارستان قبلش رفتم سرویس دیدم رنگ مایع عوض شده سبز رنگ شده به ماما زنگ نزدم چون دیگ داشتم میرفتم بیمارستان


بقیه شو تو جواب ها میزارم
مامان مهراد مامان مهراد ۲ ماهگی
سه روزه طبیعی زایمان کردم
شنبه ساعت هفت صبح که از خواب بیدار شدم رفتم سرویس خونریزی کردم اماده شدم و رفتم بیمارستان دهانه رحمم دوسانت باز شده بود ولی بستری نمیکردن گفتن برو زیر دوش اب گرم و راه برو ساعت ده بیا ساعت ده رفتم هنوز تغییری نکرده بود گفت عصر بیا دیگه امدم خونه و درد داشتم و راه میرفتم ساعتای چهار عصررفتم دهانه رحمم ازدوسانت بع سه سانت باز شده بود ماما گفت میخوای کمکت کنم گفتم اره گفت تو زور بزن بعد دو سانتم اون باز کرد شدم پنج سانت ماما گفت یک ساعت راه برو که بعد بستریت کنم ساعتای شیش عصر بستریم کردن بعد دکتر امد کیسه اب و پاره کرد از اون جا دردام خیلی خیلی زیاد شد دهانه رحمم ب هشت سانت رسید باز ماما گفت بیام کمکت کنم فک کردم مث اون دفعه دردی چیزی نداره تا امد دستشو روی شکمم فشار میداد و اونجا روهم محکم فشار میداد نفسم بند امده بود نتونستم بزارم ادامه بدم. باز خیلی درد داشتم دیگه گفتم دوباره بیاد دیگه فول شدم و باید زور میزدم ساعت هشت و خورده شده بود دیگه زور زدم و ساعت یه ربع به نه بردن منو اتاق زایمان ساعت نه دیگه زایمان کردم
مامان ایلیا و صدرا مامان ایلیا و صدرا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب اول از همه بگم که زایمان دومم بود و از اول خیلی استرس داشتم و میترسیدم چون زایمان اولم اذیت شدم و کلی بخیه خوردم .طبق تاریخ آن تی برام ۱۴اسفند زده بودن روز ۱۳ام صب زود بیدار شدم یکم احساس درد داشتم گفتم بزار اگه بیشتر شد میرم بیمارستان که رفتم دستشویی حس کردم بجز ادرار یه آب داغ داره میاد پاشدم که دیدم آره کیسه ابمه خلاصه آماده شدیم رفتیم بیمارستان ک در طول راه هی ازم آب می‌رفت دیگه رفتیم زایشگاه معاینه کردن گفتن کیسه آب پاره شده و ۲سانت بازم دیگه تا بستری شدم و برام سرم زدن شد ساعت ۱۰ونیم ولی درد زیادی نداشتم کم کم دردام شروع شدن ولی زیاد نبودن و با نفس عمیق رد میکردم ساعت ۱۲دکتر معاینه کرد ۳سانت بودم و قرار بود برسم به ۵سانت برام بی حسی بزنن یهو ساعت ۱حس کردم داره بهم فشار میاد ماما رو صدا زدم گفتم بچه داره میاد ک اومد معاینه کرد دید آره فول شدم دیگه رفتیم رو بخت زایمان و با چند تا زور پسرم ساعت ۱:۱۵دقیقه بدون برش و بخیه با وزن ۳۳۰۰بدنیا اومد