سلام به همگی بالاخره وقت پیدا کردم در مورد زایمانم بگم
هفته پیش چهارشنبه ساعت ۳ شب از خواب بیدار شدم احساس کردم لباس زیرم خیس شده رفتم سرویس دیدم آب بی رنگ و بو ازم خارج میشه اومدم شوهرمو بیدار کردم گفتم فکر کنم کیسه آبم پاره شده پد گزاشتم احساس کردم دوباره آب داره از من میره به خانواده خودم خبر دادم که بیان
تا زمانیکه مامانم برسه خونه رو جمع و جور کردم هیچ دردی نداشتم فاصله ما تا بیمارستان ۱ ساعت بود تا حرکت کنیم بریم نزدیکای ساعت ۵ شده بود تو ماشین چندین بار سوره انشقاق رو خوندم برای تک تک مادران باردار دعا کردم و از خدا میخواستم به همه کمک کنه و من آخرین نفر باشم
ساعت ۵و ۴۰ رسیدیم بیمارستان رفتم زایشگاه معاینه کردن گفتم ۳ سانت باز هستی تا زایمان خیلی مونده لباسام عوض کردم رفتم تو اتاقی که مخصوص زایمان طبیعی بود روی تخت دراز کشیدم یه ماما اومد نوار قلب نی نی رو چک کرد آبریزش همچنان داشتم

۶ پاسخ

تا ساعت ۷ هیچ دردی نداشتم انقباض های نامنظم و کم داشتم همش تند تند احساس ادرار
ساعت ۸ بود بهم سرم وصل کردن و آمپول زدن ازشون پرسیدم آمپول فشار گفتن نه مسکن میزنیم بهت ولی من میدونستم که آمپول فشار زدن بعد اون کم کم دردهام شروع شدن ماما همراهی که داشتم خیلی مهربون و صبور بود گفت میخام معاینه کنم معاینه کرد و همچنان ۳ سانت بودم باهام حرف می‌زد که من حواسم پرت بشه .انقباض های من ده دقیقه به دقیقه شد که نفسم بالا نمیومد از بینی نفس میکشیدم از دهان میدادم بیرون فقط تو دلم با دخترم صحبت می‌کردم که مامانی بهم دیگه کمک کنیم تا این ساعت ها بگذره اصلا موقع درد جیغ نمیزد فقط نفس عمیق چون میدونستم موقع زایمان انرژی کم میارم

عزیزم بخیه هم خوردی

مبارک باشه عزیزم خوش بحالت راحت شدی 😬😬😬

دکترم گفت پاهات جمع کن توی شکمت داد نزن نفس بگیر زور بزن
موقع زور زدن احساس می‌کردم دستشویی دارم دکترم گفت این خیلی خوبه نگران نباش اگر دستشویی داری نگه ندار بزار بیاد
من تمام وجود خدا رو دلم صدا میکردم و صلوات می‌فرستادم بالاخره ساعت ۹ و ۵۰ دقیقه نی نی خوشگلم بدنیا اومد بعد بدنیا اومدنش وقتی دیدمش انگار هیچ دردی نداشتم 🥰🥰🥰😍😍😍

خواستم برم سرویس گفتن باید با سرم بری خیلی برام سخت بود رفتم برگشتم گفتن هی راه برو بعدش دراز کشیدم نوار قلب نی نی و گرفتن ساعت ۹ بود یکی از ماما ها اومد گفت معاینه کنم .معاینه تحریکی کرد من دیگه تحمل نکردم اشکام در اومد گفت ۷ سانت شده داره خوب پیش میره بهش توپ بدید
روی توپ نشستم نفس عمیق میکشیدم ماما پشتم ماساژ میداد باهام حرف می‌زد من اصلا حوصله نداشتم فقط میخواستم زمان بگذره ساعت ۹ونیم دوباره معاینه شدم گفتن فول شدن زنگ بزنید دکترش
به من گفتن به پهلو دراز بکش پاهات جمع کن دکترم سریع اومد منو بردن روی تخت زایمان

منتظر ادامش یم

سوال های مرتبط

مامان 🩷ماهلین🩷 مامان 🩷ماهلین🩷 ۲ ماهگی
شرح زایمان من ٫٫طبیعی٫٫

پارت اول:

سلام مامانا اومدم بعد یک ماه شرح زایمانم رو تعریف کنم...
اخرای ۳۸ هفته بودم تقریبا ۳۸ هفته و ۵ یا ۶ روز بودم که پیاده روی رو شروع کردم پسرمو پیاده می‌بردم مهد و برمیگشتم و اینم بگم دخترم خیلی اومده بود پایین جوری که بعد پیاده روی دیگه نا نداشتم از بس زیر شکمم درد میکرد،۳۹ هفته بودم رفتم بهداشت خانوم ماما معاینه شکمی کرد گفت دوسه روزه زایمان می‌کنی چون درد داری،گفتم نه من که درد ندارم،گفت متوجه نیستی رحمت سفت شده،برگشتم خونه شب شد خوابیدیم ساعت ۳ نصف شب بود با حس خیس شدن شلوار بیدار شدم ،دیدم بله کناره های شلوارم خیسه پاشدم رفتم دستشویی دیدم کیسه م پاره شده و همش آب میریزه شوهرمو صدا زدم و پد خواستم ازش و گذاشتم و اومدم خونه وسایلام و مدارکا رو جمع کردم و زنگ زدیم به مامانم و راهی بیمارستان شدیم ساعت ۴ اینا بود رسیدیم بیمارستان و من رفتم معاینه و گفت آره کیسه ت پاره شده و ۱ سانتی هنوز برو پرونده تشکیل بده بیا بستریت کنم ،شوهرم و مامانم رفتن پرونده تشکیل دادن و اومدن و با کمک مامانم لباسمو عوض کردم و لباس بیمارستان پوشیدم،تا ساعت ۶ صبح اصلا درد نداشتم
مامان محمد امین🚙🩵 مامان محمد امین🚙🩵 ۲ ماهگی
صبح با یه حالت واژن درد از خواب بیدار شدم حس میکردم واژنم داره هوا میره ولی دردش درحدی نبود که مطمعن باشم نشونه زایمانه دو سه بار پشت سرهم رفتم سرویس همش حس میکردم جیش دارم سری اخر که رفتم یه مایع مایل به زرد ازم خارج شد مطمعن نبودم که کیسه اب باشه اومدم بیروم لباسموعوض کردم پد گذاشتم دوباره خیس شد ولی خیلی زیاد انگار که جیش کنی در حد جیش بود هرچی تکون میخوردم بیشتر و بیشتر میشد عین چشمه بود که جاری شده باشه زنگ زدم به ماما گفت بعد پاره شدن کیسه اب ۱۸ ساعت وقت هست نگران نباش برو صبونه بخور دوش ابگرم بگیر ورزش کن ساعت ۱۲ برو بیمارستان منم بیام ساعت ۸ بود که کیسه ابم پاره شد
زنگزدم به همسرم اومد همونطور که ماما گفته بودم دوش گرفتم با همسرم رفتیم خ نه مامانم خونه اونا خیلی نزدیکه بیمارستان صبونه که خوردیم یکم ورزش کردم اماده شدم بریم بیمارستان قبلش رفتم سرویس دیدم رنگ مایع عوض شده سبز رنگ شده به ماما زنگ نزدم چون دیگ داشتم میرفتم بیمارستان


بقیه شو تو جواب ها میزارم
مامان مهراد مامان مهراد روزهای ابتدایی تولد
سه روزه طبیعی زایمان کردم
شنبه ساعت هفت صبح که از خواب بیدار شدم رفتم سرویس خونریزی کردم اماده شدم و رفتم بیمارستان دهانه رحمم دوسانت باز شده بود ولی بستری نمیکردن گفتن برو زیر دوش اب گرم و راه برو ساعت ده بیا ساعت ده رفتم هنوز تغییری نکرده بود گفت عصر بیا دیگه امدم خونه و درد داشتم و راه میرفتم ساعتای چهار عصررفتم دهانه رحمم ازدوسانت بع سه سانت باز شده بود ماما گفت میخوای کمکت کنم گفتم اره گفت تو زور بزن بعد دو سانتم اون باز کرد شدم پنج سانت ماما گفت یک ساعت راه برو که بعد بستریت کنم ساعتای شیش عصر بستریم کردن بعد دکتر امد کیسه اب و پاره کرد از اون جا دردام خیلی خیلی زیاد شد دهانه رحمم ب هشت سانت رسید باز ماما گفت بیام کمکت کنم فک کردم مث اون دفعه دردی چیزی نداره تا امد دستشو روی شکمم فشار میداد و اونجا روهم محکم فشار میداد نفسم بند امده بود نتونستم بزارم ادامه بدم. باز خیلی درد داشتم دیگه گفتم دوباره بیاد دیگه فول شدم و باید زور میزدم ساعت هشت و خورده شده بود دیگه زور زدم و ساعت یه ربع به نه بردن منو اتاق زایمان ساعت نه دیگه زایمان کردم
مامان یگانه زهرا مامان یگانه زهرا روزهای ابتدایی تولد
#تجربه_زایمان_طبیعی
بسم الله الرحمن الرحیم
من روز سه شنبه رفتم دکتر که اونجا معاینه شدم گفتن یک فینگری و هنوز کار داری
چون میخواستم بگم مامانم از شهرستان بیان گفتم یعنی امروز خبری نمیشه
خانوم دکتر نورا گفت نه سر بچه هم بالاست دو سه روز دیگه
و برام سونو نوشت برای اب دور جنین
رفتم وقت سونو گرفتم برای فرداش و رفتم خونه ناهار خوردم دراز کشیدم
قبلشم پیاده روی کرده بودم زیاد
نماز مغرب رو خوندم رفتم سجده زیر دلم یه صدایی کرد
گفتم یا کیسه آبمه یا صدای روده هامه
نشستم بعد یکم جابه جا شدم دیدم وای اب ریخت ازم
شوهرمو صدا کردم و پاشدم از جام همینجور ازم آب میریخت
رفتم لباساموعوض کردم نوار گذاشتم و نماز دوممو خوندم
تاموقع نوارو لباسام خیس خیس شده بودن
دوباره عوض کردم و وسایلو جمع کردیم و به مامانا خبر دادیم
و با مادرشوهرم رفتیم سمت بیمارستان تا مامان خودمم بیاد
تو این مدت من درد داشتم ولی میتونستم تحمل کنم و دردش کم بود
رسیدیم زایشگاه ساعت هفت و چون موقع تعویض شیفت بود گفتن ده دقیقه دیگه بیا
قسمت اول
مامان لنا ❤️ مامان لنا ❤️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۲

تا شدم ۳۷ هفته و ۱ روز نوبت دکتر زنان داشتم رفتم اونم معاینه کرد و گفت هنوز دو سانتی ولی سر بچه توی لگن فیکس شده همین باعث میشه زود دهاته رحمت باز بشه ، اونم معاینه تحریکی برام انجام داد
، فرداش صب از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی و برگشتم ، توی تخت نشسته بودم که حس کردم یه ابی ازم اومد ، سریع رفتم دستشویی دیدم داره همینطور ازم اب میاد ، فهمیدم کیسه ابم پاره شده ، رفتم دوش گرفتم وسایلم رو جمع کردم و با شوهرم رفتیم بیمارستان .
اونجا معاینه کرد و گفت اره کیسه ابت پاره شده ولی دهانه رحمت همون دو سانته ، بستریم کردن و کم کم بهم امپول فشار تزریق کردن ، ساعت ۸ و نیم صبح بستری شدم ، تا ساعت ۱۲ ظهر دکتر اومد باز معاینه کردن و هیچ تغییری نکرده بودم کیسه ابم رو خالی کردن که خیلییی درد داشت داشتم میمردم از دردش واقعا ، ولی دردهای اصلیم که خیلی شدید بود شروع نشده بود
همینطور روی توپ ورزش میکردم و بشین پاشو میرفتم و روی تخت ورزش انجام میدادم