سلام به تاپیک بارداری و زایمان من خوش اومدین🤗
میخوام تجربه خودم از بارداری و زایمانم رو در اختیار بقیه بذارم شاید کسی تجربه یکسان با من داشته باشه و به درد کسی بخوره

*تجربه بارداری قسمت ۱*
اول از همه بگم که من آندومتریوز دارم و خیلی هم اتفاقی این مشکل رو فهمیدم
برای عفونت واژینال رفتم مطب یکی از متخصص های زنان و برای عفونت گفتن باید سونوگرافی واژینال انجام بشه براتون
خلاصه که بعد سونو مشخص شد که آندومتریوز دارم توده کیست داخل یکی از تخمدان هامه
در حالیکه هیچ علائمی نداشتم و اصلا پریودی و نزدیکی هام دردناک نبود🤷‍♀
بعد از اینکه فهمیدم این مشکلو دارم کلی دکتر عوض کردم و همشون هم متفق القول بودن که باید هرچه زودتر باردار بشم(اولا چون هورمونهایی که تو بارداری تولید میشه باعث میشه که کیسته کوچیک بشه ثانیا هرچی زمان بگذره و کیسته بزرگ تر بشه احتمال بارداری کمتر میشه) یا کلا بچه دار شدن رو ببوسم بذارم کنار😞
اولش خیلی مقاومت میکردم نسبت به باردار شدن و میگفتم زوده و مجبور شدم یه دوره ۶ ماهه دارو مصرف کنم در نتیجه خیلی رو روحیه و روانم تاثیر گذاشته بود
تا اینکه بعد ۶ ماه آخرین سونوگرافی رو که انجام دادم گفتن که کیستی توی تخمدان دیده نمیشه حالا یا از بین رفته یا اونقدر کوچیک شده که دیده نمیشه و دکترم هم پیشنهاد داد که حالا وقت باردار شدنه🫣
ولی من همش استرس داشتم که نکنه تلاش بکنم و باردار نشم و بعد یه ضربه بدتری بخورم ولی وقتی با دکترم صحبت کردم گفت هیچ مشکلی نداری و میتونی باردار بشی فقط استرس داری استرستو بذار کنار😏

بقیه 👈 تجربه بارداری ۲

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان 🧿تو دلیه من🧿 مامان 🧿تو دلیه من🧿 ۶ ماهگی
تجربه زایمان

سلام سلام
خوبید مامانا
اومدم خاطره زایمانم رو بگم
زایمان دومم بود و در طول بارداری بنا به دلایلی خیلی استراحت میکردم و بر عکس بارداری اولم که کلی ورزش کرده بودم تو بارداری دوم ورزش ام رو خیلیییی دیر شروع کردم
من چند تا چالش داشتم تو بارداری دوم این که با اضافه وزن باردار شدم حالا نه اونقدر زیادحدود ۶-۷ کیلو ولی بازم وزنم اخرا داشت اذیتم میکرد
میتونستم قبل باردار شدن رژیم بگیرم و بعدش باردار بشم

مشکل بعدیم چربی های اضافه ای بود که شکمم ار بارداری اولم داشت و بعد زایمان اولم شکمم رو نبستم و تو دومی خیلی به مشکل خوردم و شکمم پاندولی شده بود که خب واقعا اذیت بودم با این مدل شکم

خلاصه که با این مواردو مشکلات ورزش رو از هفته ۳۶ شروع کردم اما خیلی کم
تا هفته ۴۰ متاسفانه دردم نگرفت
ورزش واقعا مهمه خیلی مهم
من زایمان اولم ۳۹ هفته پر شد دردم گرفت و با دهانه رحم ۶ فینگر رفتم بیمارستان و هر معاینه ای که انجام میشد یه معاینه ساده بود
اما این دومی چون بستری شدمو قرار شد با امپول فشار زایمان کنم بهم گفتن همه معایناتت تحریکی هست پس مقاومت نکن
مامان آروین مامان آروین ۳ ماهگی
خانم ها تجربه من از دستگاه iud گذاشتن برای جلوگیری از بارداری رو مبخوام خدمتتون بگم
من چون چهار سال ال دی خوردم و هیچوقت جلوگیری نداشتم و بعد چهار سال پریودهام نامنظم شد رفتم دکتر و گفت مصرف طولانی مدت قرص ال دی روی رحم و تخمدان نام اثر گذاشته و من بعد چهار سال قرص رو گذاشتم کنار و هم من و هم همسرم دلمون بچه میخواست و یک سال تلاش کردم هیچ جلوگیری نداشتم و در زمانی که کاملا نا امید شده بودم فهمیدم که باردارم و پسرم تیر ماه به دنیا اومد من چون فشار خون بارداری داشتم و وزنمم بالای ۱۱۵کیلو هستش و چون آب دور بچم زیاد شد اخراش و توی ۳۶هفته کیسه ابم پاره شد تصمیم گرفتم فعلا باردار نشم تا پسرم بزرگ‌تر بشه و من هم لاغر کنم تصمیم گرفتم دستگاه بزارم با دکترم مشورت کردم و با توجه به این که شرایط من رو میدونست قبول کرد و گفت زمانی که پریود شدم برم مطب برای گذاشتن دستگاه و متوجه شدم چون توی پریودی دهاته رحم بازه پس اصلا دردی حس نمیکنم و من ۵۰ روز بعد از زایمان پرسود شدم و روز دوم پریودی رفتم دستگاه گذاشتم اصلا هیچ دردی حس نکردم و خدایی قیمتش هم به صرفه بود کلا یک میلیون بود حالا هر سوالی درمورد دستگاه دارید بپرسید راستی بعدش باید سونو بدین که ببینید کاملا جا افتاده با نه که من دو شنبه باید برم سونو
مامان آرین مامان آرین ۳ ماهگی
*تجربه بارداری🤰 قسمت ۳*

دکتر زنان منو فرستاد پیش متخصص جراحی عمومی و اونم هیچ دارویی برام ننوشت فقط گفت یه سری کارها رو رعایت کنم؛
✅حتما موقع دستشویی روی توالت فرنگی بشینم
✅یه بالش طبی گفت از لوازم پزشکی بخرم که میشه تو ماکروفر  داغش کرد میذاشتم زیرم و می‌نشستم روش خیلی زیاد دردم رو تسکین میداد😁👌
✅چیزای ملین بخورم که تا جایی که میشه یبوست نشم
✅و اینکه هیچ وسیله سنگینی رو بلند نکنم و خم نشم چیزی از زمین بردارم
...
خیلی سخت بود چون هم دوران بارداری مکمل هایی مثه آهن و کلسیم خودشون باعث یبوست میشن و خود جنین و هورمونهات هم این وضعیت رو تشدید میکنن
روشهای مختلف رو امتحان کردم که ببینم با چه چیزی میتونم یبوستم رو درمان کنم که بواسیرم هم خوب بشه
فهمیدم که خوردن روزی ناشتا ۶ تا آلو بخارایی که شب قبل خیس خورده تو آب خیلی تو یبوستم تاثیر داره
تا ماه آخر هر روز آلوها رو میخوردم دیگه داشت حالم از آلو بهم می‌خورد ولی خیلی کمک کرد که بتونم اون یبوست و هموروئید رو از سر بگذرونم😮‍💨
دوماه آخر هم یه سری سرفه های شدید در حدی که انگار چند ساله سیگار میکشم🫣 اومد سراغم و فکر میکردم سینوزیت دارم یا ریه هام عفونت کرده ولی بعد زایمان قطع شد و یبوستم هم بعد ۴۰ روز از زایمان خوب شد🙎‍♀
مامان لیام🩵 مامان لیام🩵 ۲ ماهگی
خب اومدم از تجربه زایمانم(سزارین) بگم تو دوتا پارت میگم به طور خلاصه بخوام بگم من دکترم و انتخاب کردم و از اول رفتم تحت نظرش از همون اول هم گفتم سزارین می‌خوام کل شرایط منو دکترم میدونست و از بابت دکتر و بیمارستان خیالم راحت بود چون خیلی تعریفشو شنیده بودم بهم تاریخ داد اما خودش رفت سفر و یه روز قبل از تاریخم از سفر میومد خب استرس زیاد داشتم که نکنه تو تایمی که نیس چیزی بشه که مجبور باشم زودتر زایمان کنم دکترم گفت خیالت راحت همون تاریخی که دادم خودم میام و زایمان میکنم با اینکه استرس داشتم اما دکتر تا حدودی آرومم میکرد و کلا دکترم اهل استرس دادن نبود هزینه خود دکتر رو پرداخت کردم و آخرین ویزیت هم پیشش رفتم و یه سونو نوشت برام سونو رو انجام دادم و فهمیدیم که دو هفته رشد جنین عقبه و رشد شکمش صدکش رو پنج بود خب استرسای من بیشتر شد چون دکترم نبودش البته هفتمم کامل بود خلاصه به دکتر پیام دادم گفت صلاح من اینه زایمان کنی فردا با پزشک جایگزینم اسم پزشک جایگزینش هم خیلی شنیده بودم یکم خیالم راحت شد هرطور شد شب رو سر کردیم و شد صبح زایمانم ادامش پارت بعد
مامان امیرعلی 🧒♥️ مامان امیرعلی 🧒♥️ ۵ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان پر ماجرای من
.
‌‌.
.
.
اول از همه اینکه من از اول ازدواج استرس بارداری ناخواسته رو داشتم .. همیشه این ترس رو داشتم اگه یه وقت ناخواسته باردار شم چه کار باید کنم؟ و کلا به بچه به چشم یه اضافی که باعث سرد شدن روابط پدر و مادر میشه نگاه میکردم و حالا حالا ها قصد بچه دار شدن نداشتم...
دقیقا یک روز قبل تولد همسرم بود که صبحش رفتم بادکنک های تولد رو بخرم از اونور رفتم آرایشگاه ابروهامو بردارم... زیر دست ارایشگر احساس کردم حالم طبیعی نیست .. اعتنا نکردم و با مادرم مسافتی رو تا خونه پیاده اومدیم که توی مسیر همش احساس ضعف و تهوع داشتم ... گرما به شدددت داشت اذیتم میکرد و کلا حال طبیعی نداشتم ... وقتی اومدم خونه حالم بد شد و یه جورایی شک کرده بودم نکنه باردار باشم 😓
عصر اونروز مراسم سالگرد مادرشوهرم بود و من باید برا مراسم هم میوه هارو آماده میکردم ولی اصلا حال خوبی نداشتم و بیحال روی مبل افتاده بودم ... به شوهرم زنگ زدم و گفتم حالم بده و گفتم یه بیبی چک بخر.. اما از اونجایی که سابقه خرابی تو زدن پی در پی بیبی چک و استرس کشیدن برای اینکه نکنه مثبت باشه و... داشتم شوهرم اول مسخره کرد گفت دوباره خیالاتی شدی و چیزی نیس نگران نباش سردیت شده😑
خلاصه .. اصرار کردم که خرید و اورد .. منم بیخیال رفتم بیبی چک بزنم تا مثل همیشه منفی بشه و خیالم راحت کنم که یهو دیدم دوتا خط پررنگ افتاد😕
نمیدونستم باید چکار کنم احساس میکردم چشمام داره اشتباه میبینه وایسادم گریه کردن و اصلا باورم نمیشد مثبت باشه ...