زایمان من ۲
*قبل از اینکه بخوام ادامه تاپینگ قبل رو بنویسم باید بگم از نشونه های ب دنیا اومدن بچه اینه ک ۷بار تاحالا هی این تاپینگ رو هی نوشتم تا نصف بچه گریه کرده نتونستم کاملش کنم🤣😅
یا دیروز ساعت ۶صبح ک گوشیم رو زدم شارژ هنوز ۵۵ درصده و اصلان وقت نکردم طرف گوشی بیام🤦🏻‍♀️🤣*

خب ادامه :یدفعه ۳نفر اومدن ت اتاق و یکیشون سوند زد ک خب درد نداشت و سوزشم من نداشتم اون دوتای دیگه ام کمک کردن تا رو ی تخت دیگه بخوابم و بردنم ب طرف اتاق عمل وقتی رفتم برای سزارین با اینکه امپول فشار رو قطع کرده بودن هنوز درد داشتم و اصلا نمیتونستم چشمام رو باز نگهدارم با اینکه من فقط ۴سانت دهانه رحمم باز شده بود ت اتاق عمل تکنسینها مشخصاتم رو پرسیدن و گفتن چیزی خوردی گفتم آره ۳تا لقمه نون و عسل و گردو و خرما
گفتن خب پس باید از کمر بی‌حس کرد و باز دوباره همون سوالارو یکی دیگشون ازم پرسید و ب پزشک بیهوشی گفت
بعد پزشک بیهوشی خودش اومد و باز همون سوالا رو پرسید و گفت ساعت چند خوردی گفتم ۱۰ حدودا ۱ساعت و نیم قبلش میشد و از طرفی میخواستم داد بزنم من درد دارم چرا انقدر سوال تکراری میپرسین ولی نمیتونستم ک پزشک گفت ببین این ماسک رو میزارم رو دهنت نفش عمیق بکش گفتم باشه و از اون طرف منتظر بودم سوزن بزنه ت کمرم ک بیهوش شدم
وقتی بهوش اومدم ساعت ۱:۳۰بود و من ساعت ۱۲ زایمان کرده بودم☺️😁

۴ پاسخ

از کمر مگه بیهوش نشدی؟ پس چرا ماسک گذاشتن دهنت؟

بسلامتی مبارک باشه

گوشیو ول کن از بچه لذت ببر😄😁😅

خواهر تو خوبه نمیری سراغش، من یجا میزارمش دیگه نمیدونم کجا گذاشتم گمش میکنم😂 دیشب با یه بدبختی گوشیو پیدا کردم😂

سوال های مرتبط

مامان قندعسل🍯 مامان قندعسل🍯 ۲ ماهگی
زایمان من ۳
هی سرما میخواستم بلند کنم یا حرف بزنم اما نمیتونستم تا اینکه ی پرستار اومد و مشخصاتم رو پرسید و جواب دادم انقدر گیج و منگ بودم از داروهای بیهوشی ک سراغ بچه رو نگرفتم بعد بردنم ت آسانسور ک ی پرستار با ی بچه اومد درحالی ک بچه جیغ میکشید ازم اسم و فامیلم رو پرسید و گفت خدا ب دادت برسه با این پسر جیغ جیغوت و بعد لخت گذاشتش رو سینم و گفت باهاش حرف بزن تا اروم بشه🥹😍ت بخش ک بردنم همراهم رو صدا زدن و بردنم ت اتاق تا ۲ساعت گفتن ب بچه لباس نپوشانید و لخت بزاریدش رو سینه مادر تا ارتباط برقرار کنه و شیر بخوره و نگران نباشید اگه ۲ قطره شیر هم فقط از سینتون بخوره برای بچتون کافیه گفتن خودمادرام تا ۸ ساعت چیزی نخورن طرفای ۹ شب بود ک اومدن و سوند رو باز کردن و گفتن از الان دیگه نشستنی ب بچه شیر بدین و بلندشین راه برین
اولین راه رفتن اونقدر سخت نبود ولی نمیشه ب پهلو خوابید حتی الان بعد ۴ روز
درکل سزارین خوب بود شاید گاهی کمر درد داشته باشم یا نتونم بخندم ولی خداروشاکرم
طبیعی فقط و فقط برای افرادي خوبه ک درداشون رو ت خونه کشیده باشن بعد برن وگرنه زایمان با امپول فشار وحشتناک بود😰🫣😱
ان‌شالله همگی زایمان خوبی رو داشته باشین
مامان دیان😻 مامان دیان😻 ۳ ماهگی
پارت 4
من کلی زور میدادم اومدن نگا کردن گفتن افرین همینطور ادامه بده تا ی ساعت زایمان میکنی من همینطور ادامه دادم نیم ساعت نکشید ک زایمان کردم خیلی زور دادم اخرش ت تختی ک بستری بودم گف سرش دیده شد میتونی بری اتاق عمل گفتم اره پاشدیم رفتیم اتاق عمل ی چن دیقه زور دادم گفتن عالی هستی ادامه بده ادامه دادم و با ی فشار محکم زایمان کردم خیلی راحت ب دنیا اومد ینی 1ساعت نکشید ک درد زایمان بکشم ت بیمارستان همون دکتری ک بهم گف ت3سانتی بستری نمیکنمت منو زایمان کرد گف متوجهی ک چقد راحت و خوب زایمان کردی گفتم اره من هچ دردی زایمانی نداشتم بچه رو برداشتن از شکمم حالم خیلی خوب بود باهاشون حف میزدم گفتم وزن بچم چقدره گفتن۲۷٠٠بد ماما گف ت شوهرت انقد گریه کرده ک همسرم و مامانم فقد بیرون گریه میکردن من خوب بودم ولی
بعداش بخیه هامو زد خیلی کشید بخیه هامو بزنه درسته بی حسی زد حس نکردم ولی اخراش حس میکردم خیلی کشید برام تا بخیه رو بزنه خلاصه تم شد رفتیم بستری با بچم حالم خوب بود
پارت 5هم حس
مامان قندعسل🍯 مامان قندعسل🍯 ۲ ماهگی
زایمان من ۱
خب اول از همه بگم ک پزشک من چون مسافرت میرفت و این هفته همش تعطیل بود گفت زودتر زایمانت رو انجام میدم میخواست سشنبه بزاره ک من میشدم ۳۵هفته و ۴ روز ولی چون مادرم اون روز نبود ک بیاد زایشگاه گفتم ی روز دیگه بزار ک گذاشت یکشنبه من ۳۹هفته و ۲روز بودم ک رفتم بستری شدم
با دهانه رحم۱سانت باز
اتاق خصوصی و ماما همراه و اپیدورال گرفتم
اول معاینه کردن و بکیسه ابم رو پاره کردن و بعد امپول فشار زدن ماما ک اومد شروع کرد رو توپ ورزشم بده و نقاط حساس رو فشار بده از یکساعت من شدم ۲سانت و دکترم اومد باز معاینه کرد گفت بچه خیلی بالاعه
بعد ماما گفت برم حالت سجده ک حالت سجدش با بقیه ورزشا فرق داشت باید سرتو یک طرف میزاشتی و شونهات رو میچسبوندی ب تخت
ب طوری ک ب بچه فشار نیاد و من واقعا نمیتونستم انحام بدم و خیلی درد داشتم
گفت نمیخواد حدودا نیم ساعت ورزش ایستاده استپ و اینا انجام دادیم باز اومد کتر معاینه کرد و من دردام بیشتر شده بود و دکتر اومدا گفت ۳سانته ولی بچه بالاعه و بهیچ عنوان تا وقتی بچه نیومده پایین یا ب ۷سانت نرسیده اپیدورال نزنین براش
دکتر رفت و ب من گفتم بخواب تا ینوار قلب بگیریم
ی ۱۰دقیقه گذشت و من دردام بیشتر می‌شد
ماما رفت دکترا صدا زد و گویا بچه با هر انقباض ضربان قلبش افت میکرد
باز معاینه کردن بچه هنوز بالا بودو ۴سانت شده بودم و دکتر گفت ن فایده نداره اخرش یهو دهان رحم باز میشه ولی پایین نیومده و اونجوری باید وکیوم کنیم از طرف دیگه ضربان قلبش افت داره و خطرناکه ببرین سزارین
در کل زایمان با امپول فشار وحشت ناک بود من ک ۲ساعت فقط طول کشید از ۹تا۱۱ و ۴سانت شدم ولی مردم و زنده شدم
ادامه تاپینگ بعد
مامان امیر علی مامان امیر علی ۴ ماهگی
پارت دو✌️
بریم از تجربه بگیم:
صبح ۲۰ تیر من رفتم بیمارستان و از قبل نامه داشتم بستری شدم و تا ساعت نهونیم نمی‌کردند اتاق عمل میگفتن تخت خالی نیست نه و نیم رفتم اتاق عمل ک بازم تو سالن انتظار منتظر موندم قبل اینکه برم اتاق عمل بهم سوند وصل کردن من یه کم اذیت شدم بخاطر سوند و از زایمان نمیترسیدم ولی از اذیت شدن سوند گریم گرفته بود بعد دیگ رفتم اتاق عمل و دکتر بیهوشی اومد بالا سرم گفت کمر ب پایین میخوای یا کامل گفتم کامل گفت این امپول میزنم تو سرم احساس سرگیجه میکنی نترس وقتی امپول و زد گف چند سالته گفتم نوزده همون موقع فهمیدم یه گازی پیچید ته گلوم و بعدش دیگ هیچی نفهمیدم
وقتی چشامو باز کردم دیدم تو ریکاوری هستم و دونفری ک کنارم بودن هی ناله میکردن از درد (عمل بینی داشتن)ولی من اصلا دردی نداشتم چون پمپ درد داشتم فقط حس میکردم دلم سبک شده بعد نیم ساعت از ریکاوری آوردن تو بخش منو بعد اومدن بام شیاف هم گذاشتن ولی واقعا دردی حس نمیکردم خیلی خیلی کم بود دیگ امروز ک پمپ درد و برداشتن یه کم دردا رو فهمیدم دردشم اصلا از بخیه نبود فقط مثل حالت نفخ دلم درد میگیره ک یکی شیاف گذاشتم ک خیلی بهتر شدم
مامان سام مامان سام ۵ ماهگی
واقعا اونقدر شدید نبود اما درد داشتم دکترم گفت می‌خوای اپیدورال بشی ک گفتم آره ک آمد از کمرم آمپول زد ولی من حس داشتم قشنگ بعد ی چیزی ب پشتم وصل کرده بودن ک آمپول بیحسی هی ب اون تزریق میکردن شب ساعت12دیگه دردها خیلی شدید بود افت فشار داشتم و همش حس میکردم ک خوابم میاد و از حال میرم حالا بدبختی اینکه خانوادمم فرستاده بودن خونه دکترم خیلی دکتر خوبی بود آمد گفت ورزش کن و دوش بگیر ولی من نا نداشتم پاهام بی حس بود زنگ زدن خانوادم آمدن اما تا بیان من از حال رفته بودم مادرم آمد کنارم دوتایی تو یه اتاق بودیم کمک کرد دوش گرفتم ورزش کردم تا 3صبح تا شدم 6سانت ک دیگه دکتر گفت بیشتر از این نمیشه بمونی آخه 3ظهر کیسه ابمو زده بودن پس قرار شد 6صبح برم سزارین اونهمه درد طبیعی رو کشیدم آخر باید برم سز واقعا حالم گرفته شد ولی از جیغ و داد های ک می‌شنیدم هم میترسیدم چون من اصلا داد و بیداد نکردم واسه همین دکتر و پرستارها خیلی باهام خوب بودن
خلاصه امادم کردن رفتم اتاق عمل وای ک چقدر محیط اتاق عمل آرامبخش تر از زایشگاه بود اصلا وقتی رفتم اتاق عمل آروم شدم ساعت 7.45رفتم اتاق عمل و ساعت 8و 20پسرم دنیا آمد هیچی حس نکردم سر بودم ولی لحظه ک از شکمم برش داشتن فهمیدم دکتر گفت چون آب نداشته چسبیده بود ب رحمم وای وقتی چسبوندن ب صورتم قشنگ ترین حس دنیا بود همش استرس داشتم ک نره دستگاه چون 35هفته بود با وزن 2600ک خداروشکر نرفت باورم نمیشه خدا خیلی بزرگه خیلی بعد اینکه ازم سوند رو کشیدن هم راه رفتم خودم اون همه بیحسی ک من گرفته بودم خوبیش این بود ک ن موقعی ک شکمم رو فشار دادن فهمیدم ن موقع سوند
مامان 🩵تیام🩵 مامان 🩵تیام🩵 ۸ ماهگی
سلام مامانا تجربمو از سزارین میخواستم باهاتون ب اشتراک بزارم .
روز زایمان ساعت ۷ صبح گفتن بیمارستان باشم توی بلوک زایمان ان اس تی و فشار خون و … مادر رو چک کردن بعدش مدارک سونو و ازمایش از اول بارداری تا اخرین روز رو بررسی کردن ی سری سوالات پرسیدن و ی فرمی رو برای هودشوت پر کردن. بعدش ی سری فرم مثل فرم سزارین و … رو از پدر و مادر امضا گرفتن. تشکیل پرونده ک تموم شد سوند رو برام وصل کردن اصلا اصلا اون طور ک من شنبده بودم درد و سوزش و … نداشت مول معاینه و سونو واژینال بود. حالا این ممکنه ک در افراد مختلف متفاوت باشه. بعدش هم منتظر شدن ک دکتر اعلام کنه من برم اتاق عمل. بعد از ی ربع بردنم اتاق عمل دکتر بیهوشی اومد بهم گفت چه طوری بشینم ک اسیب ب نخاعم نرسه و گفت اگر همکاری کنی هیچ مشکلی پیش نمیاد. اونم همین طور اصلا درد نداشت و از واکسن هم درد و سوزشش کمتر بود. اگر طبق اون چیزی ک اونا میگن انجام بدید و ریلکس باشید درد و … نداره. بعدش ک پاهام سر و داغ شد سزارین رو انجام دادن ک اصلا چیزی از برش و … نفعمیدم فقط وقتی داشتن بچه رو می کشیدن بیرون احساس کردم چیزی رو دارن می کشن فقط اونو حس کردم. بعدشم ک صدای گریه بچه رو شنیدم و خیالم راحت شد و بعد از اون وارد ریکاوری شدم ۲ ساعت تا زمانی ک سری پا از بین بره و بشه تکونش داد توی ریکاوری بودم و بعدشم اومدم سمت بخش و بعد از یک روز مرخص شدم.
مامان آرین مامان آرین ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۷
اینجوری شد ک منو ساعت ۸ آماده کردند ک برم اتاق عمل این وسطام آب کیسه ام تمومی نداشت! از دیشبش ساعت ۹ ک کیسه آبو زده بودن هی داشت ذره ذره از من آب میریخت. دم اتاق عمل رو ویلچر کل لباسام خیس شد این باعث شد از بدو ورود ب اتاق عمل از سرما بلرزم. بردنم درازکشیدم رو تخت ی مدت گذشت دکتر بیهوشی اومد و آمپول بی حسی رو تزریق کرد من بخاطر دردام صاف نتونستم بشینم شاید چهاربار سوزن بیحسی رو تو کمرم فرو کرد تا بلخره اثر کرد و پاهام گرم شد بلافاصله منو خوابوندن رو تخت. کم کم داشت کل بدنم بیحس میشد ولی قسمت بالای قفسه سینه ک حس داشت شدیدا میلرزید جوری ک اصلا رو لرزشا کنترل نداشتم هی بالا تنم رو منقبض میکردم

به دکتر بیهوشی که گفتم گفت عادیه و اصلا توجهی نکرد برا اطمینان سعی کردم انگشتای پامو تکون بدم دیدم نمیتونم فهمیدم بیحسی اثر کرده. از عمل و برش ها هیچی نفهمیدم بعضیا میگن حس میکردیم ک برش داد ولی درد نفهمیدیم ولی من هیچی نمیفهمیدم فقط تکونای شدیدی میخوردم تقریبا ۱۰ دقیقه بعد شروع عمل بود که یهو صدای گریه پسرمو شنیدم🥹 گریم گرفته بود داشتم قیافشو تصور میکردم دکتر و دستیارا قربون صدقش میرفتن و از لباساش خیلی خوششون اومده بود😁
بعد چند دقیقه پسرمو آوردن نزدیک صورتم و چسبوندن بهم برا تماس پوستی ی مدت اینجوری نگهش داشتن بعد بردن.
مامان فسقلی🥹💙 مامان فسقلی🥹💙 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب بلاخره بعد چند روز فرصت کردم تجربه زایمانم رو بنویسم گفتم شاید ب دردتون بخوره .
خب من ۳۷ هفته و ۵ روز بودم و تا این هفته اصلا هیچ‌ ورزش یا پیاده روی نداشتم فعلا شروع نکرده بودم ک ورزش کنم یا چیزی بخورم برای باز شدن دهانه رحم میگفتم فعلا زوده وقت هست .اینم بگم از وقتی وارد ماه نهم شده بودم دردهای ریز پریودی داشتم ک خیلی کم بود ‌.۱۲ ادریبهشت شب بود ساعت ۱۱ اینا احساس دلپیچه داشتم فکر میکردم چیزی خوردم بخاطر اونه دلپیچه گرفتم یکم کمر‌ درد هم داشتم ک دردش اصلا در اون حد نبود ک بخام فکر کنم وقت زایمانمه .
خلاصه شب خابیدم ولی اصلا توی شکمم یجوری بود نمیتونستم خوب بخابم تا اینکه ساعت ۶ صبح با درد بیدار شدم فهمیدم درد زایمانه ولی خیلی کم بود با خودم گفتم بزار دردم ک زیاد شد برم بیمارستان خلاصه شوهرم و بیدار نکردم بلند شدم سرپا راه میرفتم از درد
دردم زیاد شده بود ولی خب چون اینجا توی گهواره خانوما گفته بودن درد رو تو خونه بکشین بعد برین بیمارستان بخاطر همین نرفتم گفتم بزار شدید بشه ک رفتم بستریم کنن .هر پنج دقیقه میگرفت ول میکرد ولی قابل تحمل بود
تا اینکه ساعت ۷ کیسه آبم پاره شد همون لحظه ک آب ازم اومد دردم خیلی شدید شد جوری ک کنار همسرم دراز کشیده بودم دستمو رسوندم بهش چنگ زدم از قیافم فهمید گفت بریم بیمارستان گفتم بریم .اصلا نمیتونستم از شدت درد از جام تکون بخورم ب زور لباس پوشیدم حالا ساعت ۷ صبح هم مگه آژانس یا ماشین پیدا میشد ک ما رو ببره بعد پنج دقیقه اینا آژانس اومد بیمارستان نزدیک بود رسیدیم دیگه راه رفتن هم برام سخت شده بود دردم هر یک دقیقه میگرفت ول میکرد رفتم زایشگاه گفتم کیسه آبم پاره شده

*ادامه رو پایین میزارم لایک کنید بالا بمونه *