زایمان من ۳
هی سرما میخواستم بلند کنم یا حرف بزنم اما نمیتونستم تا اینکه ی پرستار اومد و مشخصاتم رو پرسید و جواب دادم انقدر گیج و منگ بودم از داروهای بیهوشی ک سراغ بچه رو نگرفتم بعد بردنم ت آسانسور ک ی پرستار با ی بچه اومد درحالی ک بچه جیغ میکشید ازم اسم و فامیلم رو پرسید و گفت خدا ب دادت برسه با این پسر جیغ جیغوت و بعد لخت گذاشتش رو سینم و گفت باهاش حرف بزن تا اروم بشه🥹😍ت بخش ک بردنم همراهم رو صدا زدن و بردنم ت اتاق تا ۲ساعت گفتن ب بچه لباس نپوشانید و لخت بزاریدش رو سینه مادر تا ارتباط برقرار کنه و شیر بخوره و نگران نباشید اگه ۲ قطره شیر هم فقط از سینتون بخوره برای بچتون کافیه گفتن خودمادرام تا ۸ ساعت چیزی نخورن طرفای ۹ شب بود ک اومدن و سوند رو باز کردن و گفتن از الان دیگه نشستنی ب بچه شیر بدین و بلندشین راه برین
اولین راه رفتن اونقدر سخت نبود ولی نمیشه ب پهلو خوابید حتی الان بعد ۴ روز
درکل سزارین خوب بود شاید گاهی کمر درد داشته باشم یا نتونم بخندم ولی خداروشاکرم
طبیعی فقط و فقط برای افرادي خوبه ک درداشون رو ت خونه کشیده باشن بعد برن وگرنه زایمان با امپول فشار وحشتناک بود😰🫣😱
ان‌شالله همگی زایمان خوبی رو داشته باشین

۸ پاسخ

خدایا به دادم برس من امشب میرم بستری بشم با آمپول فشار میترسم خیلی زیاد برام دعا کنید
بیا بگو کدوم بیمارستان بودی و دکترت کی بود

عزیزم خدا قوت. مرسی که از تجربت به ما گفتی🥰🥰
میشه بگی کدوم بیمارستان بودی؟کدوم دکتر؟؟

ممنون ازتجربت
بسلامتی ودل خوش بغلش کنی

کدوم بیمارستان بودی و اینکه راضی بودز یا نه دکترت کی بود

بسلامتی مبارک باشه

خداحفظش کنه عزیزم...
بیمارستان دولتی رفتی یاخصوصی هزینش چقدشد

خدا حفظش کنه عزیزم🌷😍
منم بچم بالاست دهانه رحمم کاملا بسته‌است
خدابهم رحم کنه فقط😵‍💫
دکترم که اصلا حرفی از بیمارستان اینا نمیزنه فعلا گفته تا۴۱هفته میمونه

انشالله كامل خوب بشي و كنار پسر قشنگت كيف دنيا رو ببري😘ميشه اسم دكتر و بيمارستان رو بگيد؟

سوال های مرتبط

مامان قندعسل🍯 مامان قندعسل🍯 ۲ ماهگی
زایمان من ۲
*قبل از اینکه بخوام ادامه تاپینگ قبل رو بنویسم باید بگم از نشونه های ب دنیا اومدن بچه اینه ک ۷بار تاحالا هی این تاپینگ رو هی نوشتم تا نصف بچه گریه کرده نتونستم کاملش کنم🤣😅
یا دیروز ساعت ۶صبح ک گوشیم رو زدم شارژ هنوز ۵۵ درصده و اصلان وقت نکردم طرف گوشی بیام🤦🏻‍♀️🤣*

خب ادامه :یدفعه ۳نفر اومدن ت اتاق و یکیشون سوند زد ک خب درد نداشت و سوزشم من نداشتم اون دوتای دیگه ام کمک کردن تا رو ی تخت دیگه بخوابم و بردنم ب طرف اتاق عمل وقتی رفتم برای سزارین با اینکه امپول فشار رو قطع کرده بودن هنوز درد داشتم و اصلا نمیتونستم چشمام رو باز نگهدارم با اینکه من فقط ۴سانت دهانه رحمم باز شده بود ت اتاق عمل تکنسینها مشخصاتم رو پرسیدن و گفتن چیزی خوردی گفتم آره ۳تا لقمه نون و عسل و گردو و خرما
گفتن خب پس باید از کمر بی‌حس کرد و باز دوباره همون سوالارو یکی دیگشون ازم پرسید و ب پزشک بیهوشی گفت
بعد پزشک بیهوشی خودش اومد و باز همون سوالا رو پرسید و گفت ساعت چند خوردی گفتم ۱۰ حدودا ۱ساعت و نیم قبلش میشد و از طرفی میخواستم داد بزنم من درد دارم چرا انقدر سوال تکراری میپرسین ولی نمیتونستم ک پزشک گفت ببین این ماسک رو میزارم رو دهنت نفش عمیق بکش گفتم باشه و از اون طرف منتظر بودم سوزن بزنه ت کمرم ک بیهوش شدم
وقتی بهوش اومدم ساعت ۱:۳۰بود و من ساعت ۱۲ زایمان کرده بودم☺️😁
مامان 🩵تیام🩵 مامان 🩵تیام🩵 ۷ ماهگی
سلام مامانا تجربمو از سزارین میخواستم باهاتون ب اشتراک بزارم .
روز زایمان ساعت ۷ صبح گفتن بیمارستان باشم توی بلوک زایمان ان اس تی و فشار خون و … مادر رو چک کردن بعدش مدارک سونو و ازمایش از اول بارداری تا اخرین روز رو بررسی کردن ی سری سوالات پرسیدن و ی فرمی رو برای هودشوت پر کردن. بعدش ی سری فرم مثل فرم سزارین و … رو از پدر و مادر امضا گرفتن. تشکیل پرونده ک تموم شد سوند رو برام وصل کردن اصلا اصلا اون طور ک من شنبده بودم درد و سوزش و … نداشت مول معاینه و سونو واژینال بود. حالا این ممکنه ک در افراد مختلف متفاوت باشه. بعدش هم منتظر شدن ک دکتر اعلام کنه من برم اتاق عمل. بعد از ی ربع بردنم اتاق عمل دکتر بیهوشی اومد بهم گفت چه طوری بشینم ک اسیب ب نخاعم نرسه و گفت اگر همکاری کنی هیچ مشکلی پیش نمیاد. اونم همین طور اصلا درد نداشت و از واکسن هم درد و سوزشش کمتر بود. اگر طبق اون چیزی ک اونا میگن انجام بدید و ریلکس باشید درد و … نداره. بعدش ک پاهام سر و داغ شد سزارین رو انجام دادن ک اصلا چیزی از برش و … نفعمیدم فقط وقتی داشتن بچه رو می کشیدن بیرون احساس کردم چیزی رو دارن می کشن فقط اونو حس کردم. بعدشم ک صدای گریه بچه رو شنیدم و خیالم راحت شد و بعد از اون وارد ریکاوری شدم ۲ ساعت تا زمانی ک سری پا از بین بره و بشه تکونش داد توی ریکاوری بودم و بعدشم اومدم سمت بخش و بعد از یک روز مرخص شدم.
مامان میکائیل مامان میکائیل ۱ ماهگی
دیگه بهم لباس و اینجور چیزا دادن و بردنم بخش زایشگاه واسه بستری
اونروز ت بخش زایشگاه فقط من بستری بودن کسی نبود
موقعی ک بستری شدم هنوز دردام کم بودن
ولی کم کم دردام زیاد شدن ولی بازم قابل تحمل بود
ماما همراه نداشتم یکی از مامااای زایشگاه آوند یکم ورزش بهم گف انجام بدم
بعد معاینهم کرد
لحظه ب لحظه دردام بیشتر می‌شد
یک ساعت بعد اومد معاینهم کرد باز گف ۶ سانتی و کیسه آبم ترکید
آره ساعت ۱ونیم ک بستری شدم تا یکساعت اول دردام قابل تحمل بود
ولی تا ساعت ۸ شب ک زایمان کردم حدود ۷ساعت درد خیلی بدی کشیدم
دردام ب حدی بودن ک خودم رو میزدم موهام رو میکشیدم و جیغ و داد میکردم
منی ک فک نمیکردم جیغ بزنم زایشگاه رو گذاشته بودم رو سرم چون واقعا خیلی دردش واسم سخت بود
فقط گریه میکردم دکتر ک اومد معاینهم کنه گف شدی ۸ سانت دو سامت دیگه داری
اون لحظه جیغ میزدم و میگفتم ولم کنید چی از جونم میخوایین و موهام رو میکشیدم و سیلی میزدم تو صورتم 🥲🥲🥲
دیگه دیدن خیلی درد میکشم ی آمپول زد بهم و گاز اکسیژن
گآز اکسیژن خوب بود دردام کمتر میشد ولی حالت خماری میداد بهم
ادامه .....
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
# 4
تا ساعت ۱ چنتا زور خوب دادم ماما هم همچنان میگفت نفس بگیر دوباره زور بده دوسه تا زور دادم و دخملی ساعت ۱ و ۱۲ دقیقه شب تاریخ ۷ .۷ .۱۴۰۳ دنیا اومد بعدش گذاشتنش رو شکمم حدود نیم ساعت چهل دقیقه و همزمان داشتن کارای بند ناف رو انجام میدادن و بند ناف رو بریدن گفتن ی زور دیگه بده جفت بیاد بیرون دوتا زور دیگه دادم اونام کمی شکمم رو آروم فشار دادن و جفت بیرون اومد بعدش کارای بعد زایمان رو انجام دادن و رفتن بیرون کم کم و من رو با اون حس خوب توی اتاق تنها گذاشتن البته بعد از چند دقیقه نیروی کمکی اومد و خدا خیرش بده خرما داد بهم و رفت از مامانم ک بیرون بود ی لیوان چای نبات واسم گرفت بچه رو برداشت ک بره همون جلوی تخت خودم قد و وزن رو

اندازه بگیره و چای نبات رو داد دستم ک بخورم ،بعد از اون گفتن همراهی من بیاد کمک کنه بچه رو شیر بدم که مامانم اومد فسقل خانوم رو داشتم با کمکش شیر میدادم ک گلاب ب روتون هر چی خرما قبل از زایمان خورده بودم پس آوردم دیگه بعدش یکم دیگه بچه رو شیر دادم و کمکی اومد بچه رو برداشت ک لباس بپوشه و کف پاش رو بگیره بعدشم گفت بمون الان میام میبرمت بخش و بعد از چند دقیقه اومد و ما ساعت ۳ و خورده صب از زایشگاه رفتیم بخش ...
مقدار کمی اذیت شدم ولی خب زایمانه دیگه بدون درد و راحت که نمیشه 😅( مقدار کمی اینجوری بود ک وقتی رفتم بخش انگاری کمرم و شکمم بی حس بود دیگه خودتون تصور کنید چی کشیدم ولی وجود اون فرشته کوچولو کنارم همه چی رو از یادم برده بود)
ببخشید اگه ی جاهایی رو خوب ننوشتم چون همش گیجم و خوابم میاد😂😂😂
مامان زهرا و علی مامان زهرا و علی ۴ ماهگی
پارت۳


میکردم واس زور زدن ولی بچه نمیومد پایین بهم گف سجده برو و زور بزن رفتم ولی نمیشد خیلی وحشتناک بود تحملم کم شده بود ب دکتر میگفتم چیشده هیچی نمیگف خیلی خونسرد بود دکتر و پرستار از اتاق رفتن گفتن نمیتونه ، تا رفتن ترسیدم گفتم حس زور دارم بیاین دیگ اومدن زور زدم گفتن نمیتونی ک خلاصه پرستاره اومد شکمم فشار میداد از بالا منم همزمان زور میزدم دکتر هم سعی میکرد از پایین بچه رو بیاره بیرون اینقدر داد زدم دست پرستارو‌میکشیدم ک فشار نده دردم گرفته بزور فشار میداد اینقذر زور زدم تا دست دکتر ب بچه خورذ گفتم برش بزنین ک بیاد دارم میمیرم نمیزد ولی بعد با دوتا زور دیگ بچه اومد بیرون و‌گزاشتنش روی سینم داغیشو حس کردم واییی بهتررین لحظه ی عمرم بود بعد بردنش واس اونطرف پرسیدم حالش خوبه گف اره صداش ک اومد اینقدر قربون صدقش رفتم و اشک ریختم خداروشکر گفتم واس این لحظه و سلامتیش ، بعد جفتو دراوردن وباند و پانسمان گزاشتن داخل واژنم، منو بردن داخل سالن و اومدن شکمم فشار دادم ، شکمم خیلی آزرده بود بخاطر فشارها حین زابمان ،بعد بردنم سرویس گفتن ادرار کن ک نتونستم اومدم بیرون باند و کشیدن بیرون و سوند گزاشتن ، ابمیوه اوردن و چایی ، خوردم بچمو اوردم گفتن شیرش بده ک ببریمت بخش
بعد شیردهی لباسام عوض کردن منو بردن بخش
اینم از تجربه من از زایمان طبیعی خداروشکر خیلیی راضی بودم انشالله قسمت همه ی مامانا بشه 🌸🤰
مامان Adrian مامان Adrian ۷ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
37هفته بودم ک باید بخاطر دیابتی ک داشتم هر هفته میرفتم دوبار nst میدادم صبح شنبه با همسرجان رفتیم ک هم بیمارستان رو ببینم هزینه ها رو بپرسم و هم nst بدم. نوار قلب ازم گرفتن و دوتا انقباض کم داشتم ک ب تشخیص دکترم من رو معاینه کردن. (بزرگترین اشتباهم این بود ک اجازه دادم معاینه کنن) همین شد افتادم ب خونریزی. شب خونریزیم شدید شد، باز رفتم نوار قلب گرفتم و معاینه شدم با 4سانت دهانه رحمم بازشده بود. ک گفتن تا صبح زایمان طبیعی میکنی، ولی من میخواستم سزارین اختیاری بشم. با دکتر هماهنگ شد و گفتن تا نیم َساعت دیگه میری اتاق عمل، ب همین سرعت و یهویی، منم کلی گریه ک نمیخواستم زایمان کنم چون هفتم پایین بود. موقع سوند زدن بشدت چندش آور بود. درد نداشت اصلا ولی حس بدی بود. و با بی حسی سزارین شدم. بی حسی اصلا درد نداشت.تا بهم گفتن پاهات بی حس شده و من جواب دادم آره بعد کمتر از چند دقیقه صدای بچم اومد وای خدا چ حس قشنگییییی بود.......
بعدشم حدود یک ربع بخیه زدن. و شکمم رو همونجا فشار دادن ک اصلا نفهمیدم. بعد تو ریکاوری ی نیم ساعت زمان برد ک پاهام حس پیدا کنن. بعدم ک رفتم تو بخش، با پمپ درد، دردام در حد خیلییییی کم حس شد کمتر از پریودی، من زیاد سرم رو تکون ندادم ولی بعدش دو روز سردرد وحشتناک داشتم ولی قابل تحمل ک با نسکافه قهوه خوب شد، اولین راه رفتنم اونطور ک میگفتن سخت و وحشتناک نبود. اذیت شدم ولی اونطور ک میگن نه. موقعی هم ک مرخص شدم تا ی هفته سرم سنگین بود، گوشم گرفته بود و دوروز سردرد داشتم در حد نیم ساعت.
خلاصه بسیار راضی و خرسندم از سزارین....
مامان ایلهان مامان ایلهان ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین من
من یزد زیر نظر دکتر مریم زارع زاده و توی بیمارستان خصوصی سیدالشهدا سزارین شدم و همه چی ب انتخاب خودم بود واقعا خانم دکتر طلا هستن و بنظرم بهترین بیمارستان یزد برای زایمان سیدالشهداست . من روز ۲۹ شهریور۶ صبح رفتم بیمارستان تشکیل پرونده دادم شب قبلش از۱۰ چیزی نخورده بودم بردنم لباس عوض کردم نوار قلب گرفتن و چون سزارین انتخابی بپذم ازم رضایت نامه گرفتن و. بردنم بخش زایمان بهم سرم وصل کردن گفتن صبر کن دکترت بیاد هم تختی هام ۳ نفر بودن ک نر۳ نفر طبیعی بودن و هر لحظه درد کشیدنشون من میدیم. خیلی بد بود و واقعا خوشحال میشدم نسبت ب انتخابم پرستار ها بشدت خوش رو بودن و من ساعت۹ اومدن بردنم برا عمل و گفتن خودت انتخاب کن میخای بیهوش بشی یا بی حس ک من بیهوشی کامل انتخاب کردم و چون از سوند میترسیدم ازشون خاستم توی بیهوشی سوند بزارن ک قبول کردن و گفتم بعد عمل توی بیهوشی شکمم فشار بدن ک باز قبول کردن و این برا من خیییییلی خوب بود و ساعت۹.۳۶ پسرم دنیا اومد خیلی سریع توی ریکاوری بهوش اومد اثلا درد نداشتم بردنم بخش و ۱ ساعت بعد پسرم اوردن دیدم و واقعا همه چی اونجور ک میخاستم پیش رفت
مامان هیراد مامان هیراد روزهای ابتدایی تولد
در بیمارستان / پارت ۵
دیگه بی حال شده بودم بخیه زیادی خوردم . بچه بیرون اومد گذاشتنش رو لباسم و گفتن اینم تماس پوست با پوست .
( ميگما مگه نباید مستقیم با پوست تماس داشته باشه؟🤔)
دیگه رمق نداشتم حس کردم دارم از حال می رم . بردنم تو اتاق کسایی ک زایمان کرده بودن چون بخش جدایی نبود. گفتن یه چیزی باید بخورم ولی هیچ اشتهایی نداشتم عجیب بود تلاش میکردم واسه خوردن ولی اصلا نمیتونستم انگار راه گلوم بسته بود. درد بخیه روز اول خیلی بد بود شیاف هم واسه آروم کردنش جواب نداد،اصلا نمی تونستم تکون بخورم.(ولی هر روز ک می گذره کم تر میشه اما وقتی بخیه ها دارن جوش می خورن خیلی می سوزه یا شاید هم واسه من اینجوری بود). پسرم رو آوردن ک بهش شیر بدم اصلا
نمی تونستم قیافه ش رو ببینم چون درد داشتم و نمی تونستم تکون بخورم.
ماما همراهم باز عجله ای اومد و بچه رو گذاشت رو دستم و گفت بهش شیر بده اونقدر سرسری بود ک فقط واسه رفع تکلیف اومده بود ولی این انصاف د
نبود من مامای همراه جدا گرفته بودم و هزینه ش رو پرداخت کرده بودم که اینجوری رفتار شه؟؟؟ ( من ک حقم رو حلالش نمیکنم🙃)
مامان 💙رضا💙 مامان 💙رضا💙 ۵ ماهگی
پارت اول
سلام خانوما اومدم تجربمو از زایمان بهتون بگم من۳۶ هفته و ۵روز ۸ صبح کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان بردنم بخش زایمان بهم قرص فشار میدادن ولی من نیم سانت هم رحمم باز نبود همش میومدن معاینه میکردن ولی خیلی روندش کند بود درد میومد و میرفت تا ساعت ۱۱شب شروع کردن ب سرم فشار زدن و هر ۵دقیقه درد داشتم اومدن اپیدورال زدن ک من درد حس نکنم ولی اونقدر درد داشتم ک من کامل متوجه میشدم ب جایی رسیده بودم ک هر پرستار و ماما و دکتر و خدمتکارا واسه تمیز کاری میومدن التماسشون میکردم و میگفتم توروخدا کمکم کنید خیلی بد بود تمام استخونام حس میکردم ک دارن میشکنن ولی ۳سانت باز شدم تا ساعت۹ صبح ک دکتر خودم اومد و گفت هم مادر هم بچه دارن میمیرن ببرید سزارین ک بردنم سزارین با اون همه دردی ک روم بود بی حسی زدن و تمام دردام رفت بچه ب دنیا اومد ولی نشونم ندادن و بردنش بخش ان آی سی یو، خودمم بردن آی سی یو بخاطره حال بدی ک داشتم وقتی بردنم بخش ان آی سی یو تازه دردام شروع شد و اثر اون آمپول و قرص های فشار دوباره برگشت ک اومدن بهم مخدر زدن