در بیمارستان / پارت ۵
دیگه بی حال شده بودم بخیه زیادی خوردم . بچه بیرون اومد گذاشتنش رو لباسم و گفتن اینم تماس پوست با پوست .
( ميگما مگه نباید مستقیم با پوست تماس داشته باشه؟🤔)
دیگه رمق نداشتم حس کردم دارم از حال می رم . بردنم تو اتاق کسایی ک زایمان کرده بودن چون بخش جدایی نبود. گفتن یه چیزی باید بخورم ولی هیچ اشتهایی نداشتم عجیب بود تلاش میکردم واسه خوردن ولی اصلا نمیتونستم انگار راه گلوم بسته بود. درد بخیه روز اول خیلی بد بود شیاف هم واسه آروم کردنش جواب نداد،اصلا نمی تونستم تکون بخورم.(ولی هر روز ک می گذره کم تر میشه اما وقتی بخیه ها دارن جوش می خورن خیلی می سوزه یا شاید هم واسه من اینجوری بود). پسرم رو آوردن ک بهش شیر بدم اصلا
نمی تونستم قیافه ش رو ببینم چون درد داشتم و نمی تونستم تکون بخورم.
ماما همراهم باز عجله ای اومد و بچه رو گذاشت رو دستم و گفت بهش شیر بده اونقدر سرسری بود ک فقط واسه رفع تکلیف اومده بود ولی این انصاف د
نبود من مامای همراه جدا گرفته بودم و هزینه ش رو پرداخت کرده بودم که اینجوری رفتار شه؟؟؟ ( من ک حقم رو حلالش نمیکنم🙃)

۳ پاسخ

عجب مامای عوضی ای بوده خدایی انگار نسیه اومده بود عملا هیچ کاری نکرد حرومش باشه پولی ک گرفت

اخی عزیزم پس خاطره خوبی نداشتی
من از همه تعربف خانم محمود ابادی رو شنیدم نمیدونم چرا با شما اینجوری بوده …

میشه بپرسم اسم و فامیلیش چی بود🙄

سوال های مرتبط

مامان هیراد مامان هیراد روزهای ابتدایی تولد
در بیمارستان/ پارت ۲
یکم حرکات رو انجام دادم و سعی می‌کردم درد ها رو تحمل کنم اومد معاینه کرد گفت ۲ سانتِ . بهش گفتم دیگه ورزش یا حرکتی کنم گفت هر ورزشی بلدی خودت انجام بده🤐😐 ( یعنی بود و نبود این مانا واسه من فرقی نداشت) با خودم گفتم از  این ماما بخاری بلند نمیشه سعی کردم تمرکز کنم رفتم رو تخت و ورزش هایی ک قبلا با دوره های آنلاین و اینترنت یاد گرفته بودم انجام دادم . درد ک کم می شد حرکات سنگین تر ، درد ک زیاد میشد ورزش سبک تر انجام می دادم. بهم سر نمی زدن ببینن مردم یا زنده😂🥲 سعی کردم رو ورزش تمرکز کنم خودمو محکم ب تخت گرفته بودم و ب زور ورزش می کردم دردهام شدید شده بودن ب زور رفتم پیش ماما گفتم خیلی درد دارم گفت باید تحمل کنی در صورتی ک من انتظار داشتم از روش های کاهش درد استفاده کنه چون شیفتش بود تو بیمارستان بود ازش پرسیدم شما چند سانت میاین بالاسرم گفت ۴ ، ۵ سانت گفتم  دهانه رحمم بیشتر باز میشه از روش های کاهش درد استفاده کنید ، مکث کرد و گفت از دکتر می پرسم . ( از اینکه چنین مامای همراهی داشتم پشیمون بودم همه میگفتن خوبِ ولی واسه من نبود اونم منی ک کلی همکاری میکردم توپروسه زایمان. (حس می‌کردم بخاطر اینکه‌ک قبلش زیر نظر یکی دیگه بودم )
کلافه بودم و دلخور از چنین مامایی بودم ولی خودم رو جمع و جور کردم برگشتم تو اتاق با وجود اینکه از درد ب خودم می پیچیدم سعی می‌کردم ورزش کنم ک پروسه زایمان سریع تر پیش بره و دهانه رحم بیشتر باز بشه . یه مانعی جلو سرویس بهداشتی بود ک رفت و آمد بود حالا خودم درد داشتم ی دستن سرم این مانع هم مزاحم بود و استفاده از دست شویی رو سخت کرده بود.
مامان هیراد مامان هیراد روزهای ابتدایی تولد
در بیمارستان / پارت ۱
بستری شدم و اول بهم نصف یه قرص کوچیک دادن و گفتن زیر زبونم بذارم و فقط مزه مزه کنم. بعدش سرم رو بهم وصل کردن و بعدش آمپول فشار .( آمپول فشار رو توی سرم
می زنن ). مامای همراهم اون تایم اونجا بود و شیفتش بود . یکی از ماماها معاینه م کرد و چند دقیقه بعد مجددا اون ماما خودم اومد گفت خودم هم معاینه کنم ببینم وضعیت چطوره .
(روز قبلش ک مطب بودم گفته بود ۱ سانتم و ازش درباره ی نرمی دهانه رحمم پرسیدم ک گفتن حدودا ۳۰درصد اما شب ک تو بیمارستان بستری شدم گفتن دهانه رحمم سفت هست .)
خلاصه معاینه کرد و گفت دهانه رحم سفت تر شده و گفت من فک نمیکنم کیسه آب مشکلی داشته باشه ولی باز همون یه درصد رو نمیشه ریسک کرد. کلافه شده بودم ک وقتی سونوها که دقیق ترن میگن سوراخه اما ماماها قبول نمی کنن.😶
کم کم دردهای خفیف شروع شد دکتر بیمارستان بلاخره اومد و باز معاینه شدم و دکتر گفت این که کیسه آبش سوراخ شده و یه چیز دیگه هم گفت ک درست نشنیدم. (بنظرتون عجیب نیست ماماها با معاینه تشخیص نداده بودن؟ )
و مامای همراه گفت الان شده چون میگه دردهام شروع شده😑 . خلاصه با همون معاینه زد کیسه ابمو ترکوند . قبلش ب مامام گفتم دهانه رحمم خلفیه گفت تو قراره سوزن فشار بگیری ربطی نداره درست میشه و فلان . دکتر گفت سر بچه پایینِ ولی دهانه رحم خلفی هست بهش پوزیشن بده قرار شد برم واسه ورزش ولی ماما همراهم خیلی مزخرف بود دو تا حرکت بهم گفت ک تکون دادن باسن بود. بهش گفتم اسکات بزنم گفت این حرکت بیشتر تاثیر داره بلافاصله گفت چطوری اسکات می زنی ولی اینقدر درد داشتم ک نمی تونستم اسکات بزنم
مامان ❤️Arsam❤️ مامان ❤️Arsam❤️ ۲ ماهگی
پارت ۳
دکترم اومده بود و اونجا آمپول بی حسی به کمرم میخواستن بزنن ک من خب اذیت شدم چون عضلاتم خیلی سفت بود چند بار سوزن و میزدن ولی انگار تزریق نمیشد اذیت شدم بعدش دیگه پاهام بی حس شد جلومم پرده بود داشتن کارشونو میکردن فقط حس میکردن دست میزنن ولی هیچ دردی نفهمیدم شاید ۵ دقیقه یا ۱۰ دقیقه بعد صدای پسرم اومد بهترین لحظه 🥲😍 ان شاءالله قسمت همممه منتظرا بشه.
اول بردن یک سمت اتاق تمیزش کردن بعدم آورد جلو صورتم گذاشت خیلییی حس خوبی بود 😀
ساعت ۲۱ روز شنبه ۳ شهریور پسرم به دنیا اومد و بردنش ولی هنوز با من کار داشتن شکمم تو اتاق فشار دادن ولی درد نداشت چون بی حس بودم . بعدم منو بردن ریکاوری پیش پسرم ‌ . گذاشتن رو سینم شیر خورد بعد یکساعت دوتامون بردن بخش 😇
تا وقتی بی حسی اثرش بود ک خیلی خوب بود بعد آروم آروم رفت اثرش خیلی درد داشتم نمی‌تونستم تکون بخورم نمی‌تونستم بچمو بغل کنم کناریم طبیعی بود خودش به بچش شیر میداد راه می‌رفت بغلش میکرد ولی من مامانم هم به من چسبیده بود هم بچه خیلی سخت بود بلند شدن از تخت و راه رفتن...نفس می‌کشیدم درد داشتم..دردا روز به روز کمتر میشدن و روز ۸ که من بخیه هامو رفتم دکترم کشید دیگه تقریبا خوب شدم و درد نداشتم ...
آها اینم بگم بیمارستان هم خوب بود ولی عالی نبود مثلا یه بار شیاف میخواستم چند بار باید صدا میزدم میومدن. ولی دکترم خدا خیرش بده عالی بود زیر میزی نگرفت فقط ۵۰۰ برا کشیدن بخیه گرفت تازه روز اربعین ک‌روز بعد زایمانم بود اومد بیمارستان و بهم سرزد ...
نمی‌دونم خوب توضیح دادم یا نه سوال بود بپرسید هروقت تونستم و فسقلی گذاشت جواب میدم.☺️❤️
مامان نیهان💜 مامان نیهان💜 ۱ ماهگی
پارت چهارم تجربه زایمان🍃

ک دخترم روکی میارین ببینم گفت میبینیش عجله نکن بعد نیم ساعت خلاصه دل ب دلداررسید و دختر قشنگمو اوردن ک ببینم و شیربهش بدم و اون لحظع فقط توبه میکردم و خداروشکر میکردم بابت اینکه دخترم سالمه گفتن باید بریم بخش رفتم توی راهرو ک رسیدم همراهیام رودیدم خیلی خوب بودم نمیدونم چرا شوهرم روک دیدم اشکهام جاری شد و بلاخره رسیدم توی بخش هیچ دردی نداشتم اما کم کم ک اثر بی حسی داشت میرم درد کمر گرفتم و سرم درد اومد و خیلی تشنم بود نمیزاشتن هیچی بخورم گفتن بعد از ۸ساعت میتونی ابمیوه بخوری واسه دردام شیاف گذاشتن و سرم وصل کردن دخترم هم پیشم بود چون نمیتونستم بهش شیر بدم شیرخشک نان شماره ۱براش گرفتیم و بهش میدادیم و روز بعد ک دکتر اومد واسه ویزیت دخترم همش دعا میکردم مشکلی نداشته باشع گف ک سالمه و زردی هم نداره ی نفس راحت هم اونجا کشیدم بعد دکتر خودم اومد و ی سری توضیحات داد و مرخصم کرد
اینم از زایمان سخت من و اومدن نیهان خانوم ک بااومدنش زندگیمون رو زیرو رو کرد 💜🦋
ایشالله ک همه مامانا نینی هاشون رو سالم بغل کنن و زایمان راحتی داشته باشن🤲🏻😍
مامان ˡⁱʸan💕🐣 مامان ˡⁱʸan💕🐣 ۴ ماهگی
مامانا من زایمان کردم دوروزه درد زایمان کشیدم خیلی ب سختی بود چون زایمانم طبیعی و خیلی سخت بود خدا از این پرستا نگذره ک پارم کردن با معاینهه کردن بعد ۴سانت شدم ماما گف بستری کیسه آبم پاره نشده بود دستشو کرد داخل پارش کرد نگم از درد واقعا مرگ جلو چشام دیدم بعد قسمت خیلی بدش میگف لگن و معاینت عالیه ولی همکاری نمیکنی واسه زور زدن من از بس این دوروز درد کشیده بودم اصلا قدرتی برام نمونده اخراش ک بچه میخاس بدنیا بیاد من نمیتونستم زور بدم اون لحظه تلخ ترینش بود چون هرکاری کردم نتونستم زور محکم بزنم ایقد رو شکمم زدن مقدع و رودم نابود کردن گفتن بچت خفه میشه همکاری نکنی ولی خلاصه هرکاری کردم نتونستم زور بدم بی حال و بی جون افتاده بودم رو تخت دیگ گفتم تموم میکنم همش بفکر بچه بودم چجوری میاد من قدرت زور زدن نداشتم اصلا جون نداشتم دیگه خلاصه نم چجوری زور زدم درحد توانم و. کمک خدا بود بچه بدنیا اومد ایقد گریع کردم😭خیلی زیاد بخیه خوردم خیلی زیاد درد کشیدم ولی خداروشکر بچم سالم بدنیا اومد ولی برام خیلی دردناک بود خیلی سخت خیلی حتی الان نمیتونم رو باسنم بشینم ایقد پارم کردم بخیه زیااد خوردم
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
پارت ۳

تا گفت وسایل استریل فهمیدم ک میخوان برش بزنن
قبل برش امپول بیحسی زدن به اون قسمتی ک قرار بود برش بخوره بعد برش دادن ک من از برش هیچی نفهمیدم فقط موقعی ک دخترم سرش داشت فشار میاورد به دهانه واژنم یکم حس سوزش داشتم
ساعت ۱۸ و ۱۰ دیقه تقریبا دخترم دنیا اومد و گذاشتنش رو شکمم ک واقعا بهترین حس دنیا بود تا موقعی ک تو بغلم بود همه دردام تموم شد ک بعدش ازم گرفتن و گذاشتنش رو تخت مخصوصش و اونور دخترمو تمیز کردن این سمت هم مامایی ک عامل زایمانم بود دوباره یه بی حسی به قسمت برش خورده زد و شروع کرد بخیه زدن ک خب حرکت رفت و امد نخ و سوزن بخیه رو حس میکردم ولی درد و سوزش اصلا فقط یکی از بخیه هام یکم سوخت
بعدش گفتن همسرم اومد بالا سرم و بعد اون مامانم و مادرشوهرم اومدن بالا سرم یکی یکی بعد بچه رو بردن بخش نوزادان و ماما هایی ک بالا سرم بودن شروع کردن به فشار دادن شکمم ک خوب اینم یکم درد داشت ولی قابل تحمل تر بود برام
دوساعت بعدش هم منو انتقال دادن به بخش و دخترمو اوردن پیشم
من اصلا دوست نداشتم طبیعی زایمان کنم چون واقعا بعدش مراقبت از بخیه ها یکم برام سخت بود و تا حدودا یه هفته هم موقع نشستن و بلند شدن حس سوزش تو قسمت اخرین بخیه داشتم ولی الان کاملا خوب شدم فقط خونریزیم تا قبل ده روز کم بود ولی الان دوباره شدید شده و امروز اندازه یه کف دست ( اندازه خود کف دست به غیر انگشت ها ) ازم لخته خون اومد
در کل بد نبود برام زایمان طبیعی اونقدری ک فکر میکردم سخته و نمیتونم نبود
همه سختیش برای من همون لحظه ک گفتن فول شدی و زور بزن بود تا لحظه دنیا اومدن دخترم بعدش دیگه سختی نداشتم
مامان مهراد مامان مهراد ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت آخر 🥳
حالا که جون داشتم و می تونستم بهتر همکاری کنم ، درد نداشتم اما حس زور رو کامل متوجه می شدم و با چهار پنج تا زور ساعت ۷:۴۵ دقیقه غروب پسرم اومد ، نگم از حس آرامش و قدرتی که بهم تزریق شد، بخیه ام زیاد نخوردم ولی همونم دکتر گفت خیلی تر و تمیز و عالی برات جمع کردم خیلی وقت و دقت گذاشت سر همون چند تا بخیه داخل و خارج ، هیچ درد و احساسی هم موقع بخیه زدن نداشتم چون بی حس بودم ، ماساژ شکمی هم چند بار انجام دادن و اونم متوجه نشدم .
بلافاصله به بچه ام شیر دادم ، خودمم ادرار کردم یه ساعت بعد ، بی حسیم رفته بود یه ساعت بعد دوباره ماساژ دادن شکمم رو که اونم درد خاصی نداشت و قابل تحمل بود ، گفت عالیه و خونریزی شدید نداری ، اومدم بخش.
درد بخیه ام اصلا برام آزار دهنده نیست و یکم در حد سوزش بلند میشم کارامو می کنم خودم شیر میدم ، به امید خدا امروز هم مرخص میشیم. سر درد و درد کمر هم هیچی نداشتم به خاطر بی حسی.
زایمان طبیعی برای من رضایت بخش بود واقعا و از انتخابم راضی ام ، امیدوارم همه مامانا زایمان خوب و راحتی داشته باشن😍
مامان فاطمه سادات ✨️ مامان فاطمه سادات ✨️ ۱ ماهگی
قسمت چهارم تجربه زایمان طبیعی

با ماما همراهم تماس گرفتم و شرح حال دادم ، اون هم بهم گفت احتمالا دلپیچه ست ، گفت تایم دردهام رو بگیرم و یه نیم ساعت بعد بهش زنگ بزنم
تایم دردهام رو گرفتم و در کمال ناباوری ، هر ۲ دقیقه حدود ۳۰ الی ۳۵ ثانیه درد داشتم 😬
یک ربع بعد به ماما همراهم زنگ زدم و گفت خودت رو برسون بیمارستان . حدود نیم ساعتی تو راه بودیم و حدودای ساعت ۵/۵ رسیدم بیمارستان . با همسرم رفتم بلوک زایمان و گفتم درد دارم ، گفتن بخواب معاینه ت کنیم ؛ از همون اول با شروع دردهام نفس های عمیق خیلی کمکم می کرد و دردهام رو کنترل می کردم ، نفس هایی مثل بود کردن گل و فوت کردن شمع ، دیگه دردها ک شدیدتر شد بو کرد گل بود و بازدمش هم آه.و ناله 😬🙃
و همون آه و ناله ها هم دردم رو کم می کرد ، مهم اون دمی بود ک می گرفتم و سعی می کردم روی شکمم تمرکز کنم و از اونجا نفس بکشم .
زمانی ک وارد بلوک زایمان شدم خواستن معاینه کنن ک دیدن نفس های من خیلی نزدیک به همه و مستقیم بردنم تو اتاق زایمان ، معاینه ک کردن گفتن ۴ ، ۵ سانتم ، اصلا نشد ک به ماما همراهم خبر بدن ، مامای عاملم فقط تونست خودش رو برسونه و وقتی رسید و معاینه کرد گفت ۶ ، ۷ سانت شدی و روند زایمانت سریع و دیگه به ماما همراه نمی رسی
گفت پاشو با هم ورزش کنیم ؛ قبلش ان اس تی بهم وصل کرده بودن و دراز کشیده بودم ، کلی درخواست کردم ک دستگاه رو ازم باز کنم تا بتونم دردهام رو کنترل کنم
بلند ک شدم فقط تونسم ۴ ، ۵ تا اسکات بزنم و سریع بهم زور نشست ، احساس ادرار شدید داشتم و نذاشتن برم دستشویی ، گفتن می ری دستشویی می زایی 😁😂
خلاصه دیدن زور بهم نشسته بردنم روی تخت و با شاید سه تا زور یا ۴ تا (یادم نیست) زایمان کردم
مامان آقا هاکان مامان آقا هاکان ۷ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳

وای اصلا تایم نمیگذشت انگار گردش زمان ایستاده بود وقتی شیاف میذارن طول میکشه تا اثر کنه، زیاد روی کمر خوابیدن هم خسته کننده اس. گفتن باید بچه رو شیر بدی و خواهرم همش سینه امو فشار میداد میگفت باید بچه بخوره و شیرم در حد چند قطره بود و بچه ام سیر نمیشد و همش گریه میکرد ولی خانمی‌ک‌جفتم بود ب بچه اش شیر داده بود و راحت خوابیده بود.
اومدن گفتن باید مایعات بخورید و من خوشحال شدم ک میتونم آب بخورم ولی نمیتونستم قشنگ بشینم بخورم درد داشتم و خواهرم همش با قاشق بهم آب میداد . کمپوت انجیر و گلابی ببرید با خودتون من روز اول فقط مایعات خوردم ک باعث شد فرداش شکمم خوب کار کنه چون ناشتا کمپوتامو خوردم .
ولی شب ساعت یک شد دکتر بچه امو دید گفت زردی داره باید حتما بستری بشه درد بخیه هامو فراموش کردم درد فشار شکم و سوند فراموش کردم دیگه فقط دغدغه ام بچه ام بود اونو بردن واسه بستری و من تا صبح نگاهم ب پنجره بود و دعا میکردم زود صبح بشه از حال بچه باخبر بشم و بهم بگن بچه مشکلی نداره ک همسرم ۸ صبح اومد رفت بچه رو دید بش گفتن باید آزمایش بگیریم ۱۲ جوابش آماده میشه وای خدا کی ساعت ۱۲ بشه تایم نمیگذشت من مرخص بودم چون شکمم کار کرده بود ولی منتظر جواب آزمایش بجه بودم ساعت ۱۲ همسرم جوابو گرفت و با شب قبلش تغییری نکرده بود همسرم راضی نمیشد بستری بشه و من دو دل بودم خلاصه مرخص شدیم و اومدیم خونه براش شیر خشت و ترنجبین و شیرخشک گرفتیم مرتب دارم از اینا بش میدم ک زردیش بره. درد بخیه ها با شیاف میره نکران نباشید. قدم بزنید خیلی کمکتون میکنه خیلی سخته خیلی ولی کمک کننده اس‌. سعی کنید صاف قدم بزنید . بیمارستانم خصوصی بود همچی بهم دادن ساکی ک بردم اضافه بود . سوالی داشتین درخدمتم
مامان Adrian مامان Adrian ۷ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
37هفته بودم ک باید بخاطر دیابتی ک داشتم هر هفته میرفتم دوبار nst میدادم صبح شنبه با همسرجان رفتیم ک هم بیمارستان رو ببینم هزینه ها رو بپرسم و هم nst بدم. نوار قلب ازم گرفتن و دوتا انقباض کم داشتم ک ب تشخیص دکترم من رو معاینه کردن. (بزرگترین اشتباهم این بود ک اجازه دادم معاینه کنن) همین شد افتادم ب خونریزی. شب خونریزیم شدید شد، باز رفتم نوار قلب گرفتم و معاینه شدم با 4سانت دهانه رحمم بازشده بود. ک گفتن تا صبح زایمان طبیعی میکنی، ولی من میخواستم سزارین اختیاری بشم. با دکتر هماهنگ شد و گفتن تا نیم َساعت دیگه میری اتاق عمل، ب همین سرعت و یهویی، منم کلی گریه ک نمیخواستم زایمان کنم چون هفتم پایین بود. موقع سوند زدن بشدت چندش آور بود. درد نداشت اصلا ولی حس بدی بود. و با بی حسی سزارین شدم. بی حسی اصلا درد نداشت.تا بهم گفتن پاهات بی حس شده و من جواب دادم آره بعد کمتر از چند دقیقه صدای بچم اومد وای خدا چ حس قشنگییییی بود.......
بعدشم حدود یک ربع بخیه زدن. و شکمم رو همونجا فشار دادن ک اصلا نفهمیدم. بعد تو ریکاوری ی نیم ساعت زمان برد ک پاهام حس پیدا کنن. بعدم ک رفتم تو بخش، با پمپ درد، دردام در حد خیلییییی کم حس شد کمتر از پریودی، من زیاد سرم رو تکون ندادم ولی بعدش دو روز سردرد وحشتناک داشتم ولی قابل تحمل ک با نسکافه قهوه خوب شد، اولین راه رفتنم اونطور ک میگفتن سخت و وحشتناک نبود. اذیت شدم ولی اونطور ک میگن نه. موقعی هم ک مرخص شدم تا ی هفته سرم سنگین بود، گوشم گرفته بود و دوروز سردرد داشتم در حد نیم ساعت.
خلاصه بسیار راضی و خرسندم از سزارین....
مامان قندعسل🍯 مامان قندعسل🍯 ۲ ماهگی
زایمان من ۳
هی سرما میخواستم بلند کنم یا حرف بزنم اما نمیتونستم تا اینکه ی پرستار اومد و مشخصاتم رو پرسید و جواب دادم انقدر گیج و منگ بودم از داروهای بیهوشی ک سراغ بچه رو نگرفتم بعد بردنم ت آسانسور ک ی پرستار با ی بچه اومد درحالی ک بچه جیغ میکشید ازم اسم و فامیلم رو پرسید و گفت خدا ب دادت برسه با این پسر جیغ جیغوت و بعد لخت گذاشتش رو سینم و گفت باهاش حرف بزن تا اروم بشه🥹😍ت بخش ک بردنم همراهم رو صدا زدن و بردنم ت اتاق تا ۲ساعت گفتن ب بچه لباس نپوشانید و لخت بزاریدش رو سینه مادر تا ارتباط برقرار کنه و شیر بخوره و نگران نباشید اگه ۲ قطره شیر هم فقط از سینتون بخوره برای بچتون کافیه گفتن خودمادرام تا ۸ ساعت چیزی نخورن طرفای ۹ شب بود ک اومدن و سوند رو باز کردن و گفتن از الان دیگه نشستنی ب بچه شیر بدین و بلندشین راه برین
اولین راه رفتن اونقدر سخت نبود ولی نمیشه ب پهلو خوابید حتی الان بعد ۴ روز
درکل سزارین خوب بود شاید گاهی کمر درد داشته باشم یا نتونم بخندم ولی خداروشاکرم
طبیعی فقط و فقط برای افرادي خوبه ک درداشون رو ت خونه کشیده باشن بعد برن وگرنه زایمان با امپول فشار وحشتناک بود😰🫣😱
ان‌شالله همگی زایمان خوبی رو داشته باشین