سوال های مرتبط

مامان دیارا مامان دیارا ۴ ماهگی
خب خب منم بلاخره وقت پیدا کردم که بیام بعد یه ماه از تجربه ی زایمانم بگم
تجربه ی زایمان طبیعی (پارت 1)
سلام مامانا من از هفته ی ۳۵ خیلی پیاده روی میکردم روزی یه ساعت پیاده روی داشتم و همش امیدوار بودم که زایمان راحتی دارم همش ذوق اینو داشتم که زود تر برم معاینه ببینم چند سانتم اصلنم تو بارداری استرس و ترس نداشتم به همین پیاده روی امیدوار بودم من تا هفته ۳۸ همینجور هر روز پیاده رویامو داشتم تا اینکه اول هفته ی ۳۸ رفتم برا معاینه ی لگن رفتم و معاینه شدم دکتر گف خیلی لگن خوبی داری و نزدیک سه سانت بازی منو میگی انقدر خوشحال شدم همینو گف دیگه هیچ چیزی نگف یا راهنماییم نکرد فقد گف بعد از این ترشحات قهوه‌ای رنگ داری همون شب که من معاینه شدم از همون شب دل درد پریودی هر رب ساعتی یا نیم ساعتی میگرفت و ول میکرد به مادر شوهرم گفتم گف اینا ماه دردیه چیزی نیس دیگه منم خودمو بی خیال گرفتم دو روز درد داشتم و ترشح داشتم شنبه که رفته بودم معاینه دیگه شب دوشنبه ساعت دو سه شب دردام بیشتر شد و هر رب ساعتی میگرف و ول میکرد اصن نخوابیدم از درد به خودم میپیچیدم ساعت چار صبح تایم گرفتم تا پنج دردام منظم شد و هر پنج دیقه شد دیگه خیلی دردام بیشتر میشد و گریه میکردم شوهرمو بیدار کردم گفتم بریم بیمارستان من خیلی درد دارم دیگه خونه مادر شوهرم بودیم اونم بیدار کردم ساعت شیش با هم رفتیم بیمارستان تامین اجتماعی زایشگاه که رفتم دیدم یه زنه وسط زایشگاه نشسته و درد میکشه ترسیدم گفتم شاید رسیدگی نمیکنن دیگه نیم ساعتی منتظر بودیم تا زنه اومد معاینم کرد گف چار سانتی همونجا جوری معاینم کرد کیسه ابمو پاره کرد دیگه لباس پوشیدم و رفتم بستری شدم
مامان فسقلیم🥺 مامان فسقلیم🥺 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
سلام خانما من ۲۴ /۳ با تپش قلبو سرگیجه رفتم بیمارستان
آونجا نوار قلب از بچه‍ گرفتن و ب خودم اکسیژن وصل کردن
بعد چندتا آزمایش ازم گرفتن و قرار شد ی نمؤنه ادرار بیست و چهار ساعته بدم تا شب بعدش ک دوباره همون حالت بهم دست داد سآت دوشب ک دوباره ازم آزمایش گرفتن گفتن ک یچیزیم بالا عه بعد ساعت ۱۰ صبح اینا بردنم بلوک ک نوار قلب جنین و گوش بدن ك دکترم اومد گف یچیت بالاعه ک من نفهمیدم چی هس و گف خارش داری گفتم اره ک بهم ختم بارداری دادن
تا ساعت یک ک براختیار خودم بودم ساعت یک ی معاینه شدم ک رحمم کامل بسته بود
بهم قرص زیر زبونی دادن منم تو همین هین دستمو ب لوله گرفتم و پاهامو باز میکردم کمر خم میکردم میچرخوندم کمرمو یا از تخت میگرفتم ب حالت دستشویی مینشستم و پامیشدم ک ساعت چهار دوباره معاینه شدم گفتن ی سانت باز شده اولش بهم گفتن تا فردا غروبم زایمان نمیکنم ولی بعد ائنکه دیدن باز شده گفتن تا فردا صبحش زایمان حتمیه دوباره ی قرص زیر زبونی دگ ک کم کم انقباضام شروع شد خودمم ورزش میکردم با توپ میپریدم و همون ورزشارو تکرار میکردم تا رحم ۴ سانت بشه مامای همراهم بیاد من همینجوری ک ورزش میکردم اب میؤمد فک میکردم ادرار در حالی ک کیسه اب بود دگ نذاشتم معاینم کنن تا اینکه مامای همراهم اومد
باهام ورزش کرد دگ کامل کیسه ابمو پاره کرد دوبار سون کوچیک زد بهم همش زیر آب گرم میبردم بعد دگ خاس معاینه کنه نذاشتم تا غینکع زیر دوش بودم دیدم پاهام بسته نمیشه دستمو یردم ی چیز گرد حس کردم ب مامای همراهم گفتم گف تو هنو پنج سانتم باز نشده بودی ک چرا فولی😅
مامان mahlin مامان mahlin ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی با اپیدورال
پارت اول
سلام خانوما
من از اول خیلی میخواستم طبیعی زایمان کنم و از سزارین بیشتر از طبیعی میترسیدم بخاطر همین تمام کارهایی که برای زایمان طبیعی لازم بود انجام دادم مثلا کلاس یوگا بارداری، پیاده روی، پله نوردی و هرچی برای نرم شدن دهانه رحم خوب بود خوردم و ....
چهارشنبه ۲۳ خرداد رفتم معاینه دکتر گفت لگنت برای زایمان عالیه دهانه رحمت نرمه و دو سانت بازه خوشحال بودم و اومدم خونه منتظر بودم دردام شروع شه ☺️
فردا صبحش ساعت ۷ و نیم تا از خواب بیدار شدم حس کردم خیس شدم تا پاشدم یکم آب ازم ریخت فهمیدم کیسه آبم باز شده. با عجله وسیله جمع کردم و آماده شدم رفتم بیمارستان.
توی تریاژ معاینه شدم، بستری شدمو رفتم اتاق زایمان. بدبختی این۹ا بود اصلا درد نداشتم و معلوم بود زایمانم قراره خیلی طول بکشه. سرم فشار بهم وصل کردن که دردام شروع بشه تا ۱ هیچ دردی نداشتم اصلا فقط ازم آب میومد و خیلی رو اعصاب بود🤦‍♀ ساعت ۱ معاینه تحریکی شدم و ماما گفت کیسه آب هنوز روی سر بچه هست و باید کامل بزنیمش کیسه آبو زدن بعد از اون ۳ سانت شدم.
چون میخاستم سریعتر زایمان کنم نخابیدم رو تخت پاشدم ورزش کردم گفتم برام توپ آوردن و کلا سر پا بودم تا روندش سریع تر پیش بره.
مامان نی نی جان مامان نی نی جان ۲ ماهگی
مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان آنیسا💗 مامان آنیسا💗 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
سلام مامانا اول از همه اینو بگم که نمیخاستم تجربه ی زایمان بزارم که کسی نترسه ولی گفتم تجربه م رو باهاتون به اشتراک بزارم
خب من از جمعه شب دردام شروع شد طوری که هر ۴۰ دقیقه از درد از خواب بیدار میشدم شنبه و یکشنبه تایم دردام هعی کمتر شد و به ۲۰ دقیقه رسید ولی خب میدونستم تا تایم دردام کمتر نشه بیمارستان بستریم نمیکنن چون دردام خیلی منظم نبود هنوز
دوشنبه دردام منظم و تایمش به ۱۵ دقیقه رسید و اینکه دخترم از صبح دوشنبه تا ظهر تکون نمیخورد کلی چیزای شیرین خوردم ولی باز تکون نخورد آماده شدم و ظهر راهی بیمارستان شدیم
بیمارستان ازم ان اس تی گرفتن و خوب نبود گفتن که دوباره باید تکرار شه دوباره گرفتن بین این فاصله من دردام به ۱۰ دقیقه رسید و گفتن که بستری نمیکنن چون دردام باید تایم بینش هر ۲ یا ۳ دقیقه بشه
بهشون گفتم که هعی تایم دردا و انقباضم داره کمتر میشه و تا برم خونه دوباره باید برگردم نمیتونم برم دکتر گفت که برم سونو بین این فاصله که برم سونو و برگردم دردام به ۵ دقیقه رسید و تا رسیدم بیمارستان بستریم کردن لباسامو گرفتم و رفتم داخل زایشگاه اومدن بهم سرم زدن و کیسه ی آبمو پاره کردن همین که پاره کردن ترشح سبز و زرد رنگ داشتم شک کردم به اینکه بچه مدفوع کرده یا نه پرسیدم جوابمو ندادن معاینه کردن ۳ سانت بودم بهشون گفتم زنگ بزنید ماما همراهم بیاد گفتن خودش زنگ زد میگیم بهش😐
نیم ساعت گذشت و ماما همراهم نیومد دوباره ازشون خواستم زنگ بزنن و انگار نه انگار آخرشم بعدن آبجیم گفت که اومده حالمو بپرسه پرسیده چند سانتم گفتن ۳ سانته و آبجیم خودش زنگ زده ماما همراهم بیاد
نیم ساعت بعد ماما همراهم اومد تایم دردام به ثانیه رسیده بود ولی همون ۳ سانت بودم
مامان نیکان مامان نیکان روزهای ابتدایی تولد
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۲ ماهگی
تجربه زایمان🌼
سلام مامانا، بالاخره وقت پیدا کردم بیام تجربه زایمانم رو براتون بگم.
روز ۲۲ مرداد برای معاینه تحریکی پیش خانم نیاسری مامای همراهم رفتم، ایشون معاینه تحریکی و طب سوزنی روی گوش انجام دادن و گفتن امشب علاوه بر ورزش و کار هایی که این دو هفته اخر میکردی، به مقدار زیاد پیاده روی کن.
از کلینیک که رفتم خونه یکم دردای پریودی داشتم ولی گفتم حتما به خاطر معاینه هست، تا میتونستم پیاده روی و ورزش کردم و پله بالا پایین رفتم.
تا شب دردام زیاد تر شد اما هنوز مرتب نبودن و فاصلشون خیلیی زیاد بود.
صبح فرداش از ساعت هشت فاصله دردام منظم شد و هر ۶ دقیقه یکبار میگرفت.
طبق چیزی که داخل کلاس ها گفته بودن در حین درد ورزش میکردم و خرما‌ مایعات مصرف میکردم تا انرژی داشته باشم برای دردای زیاد.
به مامای همراهم زنگ زدم و گفتم دردام چطوره، گفت احتمال زیاد درد زایمانه فاصلش به یکی دو دقیقه که رسید برو بیمارستان.
ساعت دو و نیم ظهر در حالی که فاصله دردام سه چهار دقیقه یکبار بود رفتم دستشویی و لکه خونی دیدم، یکمی ترسیدم و همون موقع دوش گرفتم و راهی بیمارستان شدم.
(ادامه دارد...)
مامان محمد علی مامان محمد علی ۴ ماهگی
سلام مامانا میخام تجربه زایمان طبیعی مو براتون بزارم تا استرستون کم بشه
من شب عید غدیر دعا کردم زودتر بچمو بغل بگیرم صبح عید ساعت ۹ با درد توی کمرم بیدار شدم فک کنم ی ساعتی درد داشتم ولی خواب بودم متوجه نشدم بعد بلند شدم رفتم حموم یکم کارای خونه رو کردم حدود یک ساعت هی دردا رو چک کردم ک کم میشه یا زیاد ک دیدم ادامه داره ساعت ده و نیم رفتم دستشویی ک لک قهوه ای با ی مخاط سفید یا سبز مانند دیدم ترشح دهانه رحم بود تا دیدم فهمیدم وقتشه زود رفتم خونه مامانم ک دو کوچه بالاتره صبحونه خوردم و منتظر شدم دردام منظم تر بشه کم کم دردام زیاد شد اولش هر ۱۰ دقیقه بود ولی کم کم شد هر ۵ دقیقه ساعت ۳ بود ک مامانم گفت بریم بیمارستان ولی من هنوز نمیخاستم برم میخاستم شب برم ک دیدم دردام زیاده اخر ساعت ۴ بیمارستان بودیم معاینه کردن ۷ سانت باز بودم خیلی خوشحال بودم فک کردم نهایت ۲ سانت باشم ک منو فوری بردن رو تخت زایمان خابودن دکترو زنگ زدن بیاد بعد ساعت ۵ گفتن ۸ سانت شدی دیگه کیسه ابو پاره کردن
بعد پاره کردن کیسه اب دردم وحشتناک شد فقط زیر دلم میسوخت انگار با چاقو میزنن زیر دلم مثل مار ب خودم میپیچیدم ک بعد ی ربع حس مدفوع داشتم منم زور زدم یکم دردم کمتر میشد بازورایی ک میزدم خلاصه دکتر ۵و ۳۰ دقیقه رسید منم جیق زدم ک درد دارم هی زور میزم تا دکتر اومد بالا سرم بچه رو کشید ۵ تا زور زدم ک ب دنیا اومد راحت شدم بعد گفت برش پرینه نخوردی ولی ی مقدار خراش خورده بودم ک برام بخیه زد بخیه هاش اصلا حس نکردم دیگه درد نداشتم خداروشکر تموم شد
اومد وارم تجربم بدردتدن بخوره