پریروز زنگ زدم جاریم میگم کجایی میگه اومدیم ملایر دعوتشون کردم اومدن خونمون.پریشبم گفتم بیاید بخوابید خونمون یهو تصمیم گرفتیم بریم همدان تفریح ناهارم مهمون ما بودن شبم برگشتیم خونمون به جاریم گفتم پیش اون دوستت که قرعه کشی نوشتم چرا گفته مریم ناراحته تا درش بیارم من فقط گفتم هر ماه اسم منو عوض کن شاید اسم من دربیاد حالا تا فردا بهش زنگ بزنم بگم.می بینم میگه اییی اصلا اشتباه کردم گفتم بهت فقط این قرعه کشی کردن تو اعصاب منو خرد کرده با یه لحن خیلی خیلی بدی بعد شوهرشم میگه آره بهت گفتم نشو معرف قرعه کشی نگفتم کار خیر نکن کسیو ننویس مگه هزار تومن از پول قرعه کشی شما میخواد بره جیب ما فقط درد سرش برا ماست.یه کلمه شوهر من برنگشت بگه چرا با این لحن و اینجوری صحبت میکنید با زن من.وایسادن بعدشم یه عالمه حرف زدن به من.من به حرمت اینکه مهمون خونمونن جوابشونو ندادم بعد شوهرم چنان باهاشون میگفت میخندید ده بار بهشون تعارف کرد بخوابید اینجا چرا نمیخوابید آخرم داره به من اشاره میکنه تعارف کن وایسن.واقعا متاسفم برا خودم و این شانسم و این شوهر آشغالم

۱۰ پاسخ

عزیزم چون شرایط قرعه کشی رو میدونم، میگم خدمتتون، نمیشه که هر ماه اسم تمام برگه ها رو باز کنن، اسم شمارو پیدا کنن، بعد اسمتون و عوض کنن که، شما یکبار وقتی توی هر قرعه کشی ای ثبت نام میکنید، به اسم میدید و تا آخر همون اسم هست، وقتی یکی شمارو معرفی کرده، اون شخص که قرعه کشی میکنه شمارو نمیشناسه که، غر هاش و به جاریت میزنه، اونا هم رفته روی اعصابشون، کار شما هم خیلی اشتباه بوده

عزیزم تا زمانی که خودت خودتو دوست نداشته باشی کسی دوست نخواهد داشت،درسته مهمونن ولی توام ارزش خودتو باید حفظ میکردی،خیلی روک بهشون میگفتی چرا بهتون برمیخوره اشتباه از منه که باشما درمیون میزارم من بغیرراز خدا به کسی نیاز ندارم الانم اگر فکر میکنید پولی نیاز دارین قرعه کشی درومد حتما کمکتون میکنم من کمک کردنو دوست دارم ،با لحن اروم و خوبم میگفتی ارزشت حفظ میشد،همسرت دفاع نمیکنه خودت باید از خودت دفاع کنی،بزار بدونن هیچوقت نمیتونن به شخصیتت توهین کنن،سعی کن یه مدت نبینیشون یا درتماس نباشی که ناراحتیتو متوجه بشن،گلم تو این دوران نزار چیزی اذیتت کنه،

خودت از حق خودت دفاع کن چرا باید شوهرت ازت دفاع کنه

شوهر منم همینه
هزارتا خوبی کنم به خانوادش و هزارتا حرف بزنن بهم عین خیالش نیست

عزیزم رفتار شوهرتونو تایید نمیکنم اصلا
ولی قرعه کشی ی قانونی داره خودمم زیاد باز میکنم اصلا نمیشه هرماه اسم یکیو عوض کنن وقتی کسی چند بار هی بهت میگه خب میرن ب اونی که معرفشه میگن چون چیز عرفی نیست

اصلا آدم به جاریش زنگ میزنه میگه بیان خونه ی ما بقول خواهر شوهرم جاری فامیل نمیشه که😅

اما یه بنده خدایی هم تو قرعه کشی خونگی با ما بود هی میگف اسممو عوض کن هرماه،خیلی رو مخ بود🤣🤣🤣🤣 دیگه نمیشد بیرونشم کنیم قرعه کشی های بعدی ۳ماه ۳ماه قرعه میکردیم ک کمتر غر بزنه

بیخیال خواهر اعصاب خودتو خورد نکن به قول خودت مهمون خونتون بود ولی بعدها دوباره همو دیدید بهش گوشزد کن

ناراحت نشو،همونجا باید مستقیم با لحن خوبی بهش میگفتی تا متوجه بشه ناراحت شدی

شوهرت دیگ رد داده

سوال های مرتبط

مامان نفس و تو دلی مامان نفس و تو دلی هفته سی‌وششم بارداری
مادرشوهرم امروز صبح اومده بالا می بینم میگه نفس بیام بزنمت آره بیام بزنمت براچی از دروغ میگی من زدمت فکر کردی من نمیشنوم گفتم حالا چیشده مگه ولش کن‌.بعد می بینم میگه دیشب کجا رفته بودید میگم رفتم بیرون خب بیرون شام خوردید میگم نه رفتیم خونه مامانم میگه چرا خونه علی نرفتی(برادرشوهرم)گفتم به پسرت بگو برع من بیمارستان رفتم سر بزنم بهش میگه نه دیگه برادریم بریده برادر به داد برادر نمیرسه بیچاره زن علی منتظره شما بوده بیچاره چشم انتظار شما بوده بیچاره رفتم میوه خریده منتظر شما بوده منم گفتم والا من اصا نگفتم میخوام برم خونشون میگه آره خب پسر من فقط بلده بره خونه مامان تو.منم گفتم از این به بعد هرجا خواستیم بریم از شما اجازه میگیریم میگه بیچاره چقدم که شما اجازه میگیرید منم گفتم هر گله ای داری برو به پسرت بگو نه من.بعدشم بلن شد رفت گفت تو با من اینجوری حرف میزنی که من نیام خونت من این همه به تو خوبی میکنم😐.(بعد من رنگ زدم جاریم گفتم تو منتظر ما بودی گفت نه من گفتم شاید بیاید کی گفتم شما میخواید بیاید)بخدا روانیم کرده این پیرزن یعنی صبح تا شب رو اعصاب منه
مامان آقا کوچولو مامان آقا کوچولو هفته بیست‌ونهم بارداری
خانوما لطفا کمکم کنین
من چند ماه پیش قبل از اینکه جنسیت بچه م معلوم بشه شوهرم همش میگفت دختره حتی فکر نمیکرد شاید پسر باشه همش باهام دعوا می‌کرد چون با شوهرم از قبل اختلاف داشتیم بهش میگفتم من باردارم دعوا نکنیم یا حداقل در مورد موضوعی ک الان پیش اومده دعوا کنیم بچه خودته تو شکمم شوهرم میگفت آدم گوه شم تو شکمش نگه میداره( ببخشید خیلی رک گفتم خاستم عمق قضیه متوجه شین) انقدر نمیخاد ادا در بیاری منم فقط قلبم میشکست گریه میکردم الان که جنسیت بچه م مشخص شده پسره این چند ماهه رفتارش از زمین تا آسمون عوض شده همش میگه گوشت بخور به فکر این نباش که دست مون تنگه بزار بچه مون تپل به دنیا بیاد اصلا باهام دعوا نمیکنه هرکاری میکنم نمیتونم فراموش کنم اون حرف شو....
مشکل اینجاس امروز پیش مادرم بودم و با مادرم دعوام شد همش میگفت فقط شوهر بیچاره ت میتونه باهات کنار بیاد هم سن سال هاتو ببین خانومی شدن مطمئن باش اگه شوهرت مث بقیه مردا پولدار با عرضه بود یه لحظه تحملت نمیکرد با این اخلاقت منم اعصابم خورد شد گفتم من انقدرا بد نیستم بهش گفتم شوهرم قبلا چی بهم گفت و چه رفتاری داشت الان اصلا باهام دعوا نمیکنه
مادرم خیلی ناراحت شد الان به نظرتون اشتباه کردم گفتم اینارو به مادرم چون از اون موقع خیلی ناراحته منم بعدا پشیمون شدم بهش گفتم به بچه خودش گفته تو چرا ناراحتی ولش کن من فقط اینو گفتم که همش منو بد میبینی فکر نکن من اونقدرا بدم
از این به بعد زندگیم آروم میشه چون بچه م پسره طبق میل خودشه
الان پشیمون شدم از گفتنم چون نمیخام رابطه مون از این بدتر بشه مادرم متنفر بشه از شوهرم