۲۲ پاسخ

عزیزم واقعا چرا واسه همچین مردایی بچه هم میارید؟اونم دومی
چرا خودتونو دوست ندارید؟

اصلا نگو چرامنو نبردی فلان جایاچرانرفتیم ولش باباادم مگ منت اینارو میکشه منکه تاخودش نگه بریم فلان جااصلانمیگم

محمد کی بود حالا ؟

دعوا برای بچه تو شکمت خوب نیست عزیزم

ای بابا محمد کی هست بخاطرش دعوا شده

ولکن عزیزم غصه نخور بعضی مردا واقعا بی درک وفهمن اصلا محلش نده باهاش دهن به دهن نشو چندروز حرف نزن خودش سرعقل میاد

میشه بهم درخواست بدی داشته باشمت عزیزم

عزیزم درخواست میدی

وای عزیزم حتما خیلی فشار روشه که به اینجا رسیده که ایقد زود عصبانی میشه ولی خب حرف بدی زدی گفتی بگو گه خوردم ..ولی درکل شوهر بهانه گیر پ بد رفتاریه ک ب چاقی گیر میده خیلی برام سواله که چطور ب فکر بچه میوفتید با شوهرای بد قلق

شوهرمن تعریفی نیست دست بزن داره ولی یک خوبی که داره خانواده ش جرات ندارن تو زندگیمون دخالت کنن واینکه هرچقدر خونه کثیف هم باشه چیزی نمیگه اگر خیلی بد بود میگه خانم خونه تو وقت کردی جارو بزن میگم حالم خوب نبود یا خوب نیستم دیگه چیزی هم نمیگه

اگه مشکلی نداره کلاس یوگا ثبت نام کن یکم ازین حواشی دور بشی

غصه نخور عزیزم من اگه جات بودم کلا دست به سیاه و سفید نمیزدم ک بفهمه خونه وقتی تمیز نشه چه شکلی میشه 🫠

ایشالا درست میشه.ای کاش خانوادش یکم باهاش حرف میزدن سر عقل میاوردنش

عزیزم الان تایپیکات خوندم خب شما که با همسرت مشکل داری و یه دختر داشتی چرا نرفتی پیش مشاور و تصمیم گرفتی بچه دوم بیاری

عزیزمممم🥺🥺🥺چ مرد بی فکری این روزا باید حواسش بهت باشه ازت ایراد میگیره خودش مگه بچه نمیخواست؟

وااای من باشم اصلانمیتونم تحمل کنم میرم خونه بابام😑😑
من شوهرم خیلی خوبه ولی بعضی وقتاهم ک بحثمون میشه همیشه تقصیرمنه ومن میزنم ظرف خوردمیکنم🤣 اون بدبخت میادمعذرت خواهی ومنت کشی بازبااین حالم تایه مدت براش قیافه میگیرم چجوری میتونین تحمل کنین اخه

عزیزم غصه نخور 🥺

یه مدت کم باهاش حرف نزن تربیت شه.ببخشیدا پررو شده

بهتره بهش اهمیت ندی باهاش حرف نزنی 🥲

خوب حوصله مهمونی دارین بخدا که سرشم دعوا میکنین
من دوهفته ای یبار بزور از خونمون بیرون میام برم خونه مادرم 🫠
اخه اینچیزا بحث داره

🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴

ولش خواهر مرداد همینن صبر کن هیچی نگو کم کم درست میشه

سوال های مرتبط

مامان نفس و تو دلی مامان نفس و تو دلی هفته سی‌وسوم بارداری
مادرشوهرم امروز صبح اومده بالا می بینم میگه نفس بیام بزنمت آره بیام بزنمت براچی از دروغ میگی من زدمت فکر کردی من نمیشنوم گفتم حالا چیشده مگه ولش کن‌.بعد می بینم میگه دیشب کجا رفته بودید میگم رفتم بیرون خب بیرون شام خوردید میگم نه رفتیم خونه مامانم میگه چرا خونه علی نرفتی(برادرشوهرم)گفتم به پسرت بگو برع من بیمارستان رفتم سر بزنم بهش میگه نه دیگه برادریم بریده برادر به داد برادر نمیرسه بیچاره زن علی منتظره شما بوده بیچاره چشم انتظار شما بوده بیچاره رفتم میوه خریده منتظر شما بوده منم گفتم والا من اصا نگفتم میخوام برم خونشون میگه آره خب پسر من فقط بلده بره خونه مامان تو.منم گفتم از این به بعد هرجا خواستیم بریم از شما اجازه میگیریم میگه بیچاره چقدم که شما اجازه میگیرید منم گفتم هر گله ای داری برو به پسرت بگو نه من.بعدشم بلن شد رفت گفت تو با من اینجوری حرف میزنی که من نیام خونت من این همه به تو خوبی میکنم😐.(بعد من رنگ زدم جاریم گفتم تو منتظر ما بودی گفت نه من گفتم شاید بیاید کی گفتم شما میخواید بیاید)بخدا روانیم کرده این پیرزن یعنی صبح تا شب رو اعصاب منه
مامان نیلی💓 و🩵💙 مامان نیلی💓 و🩵💙 هفته سی‌ودوم بارداری
واقعا دیگه خسته شدم از دست دخترم
هرجا میبرمش پارک تو جمع بچه ها یا مهد اصلا بازی نمیکنه فقط وایمیسته ی گوشه نگاه می‌کنه دیروز همه خونه پدر بزرگم بودیم بچه ها همه داشتن بازی میکردن نیلا فقط چسبیده بود ب من همه میگفتن آخی چرا انقدر مظلوم
یا همش میگه بچه ها بیان دست منو بگیرن ببرن هی میگم خودت برو میگه ن نمیتونم
تا حالا نشده ببرمش پارک این بچه بازی کنه فقط نگاه می‌کنه بچه های دیگه سرسره رو دارن از جاش میکنن این میگه اونا بزرگن من میترسم
موندم چطوری سال بعد باید بره پیش دبستانی
از صبح گفت بریم مهد بردمش دید معلمش عوض شده فقط گریه کرد مانتومو میکشید می‌گفت بریم خونه 3تا معلم هرکاری کردن با بازی با جایزه با خوراکی اصلا نرفت سر کلاس ک نرفت
همه ی بچه ها میگفتن نیلا بیا بازی کنیم این فقط گریه کرد گفت مامان بریم انقدر حرصم گرفت ک آوردمش خونه منی ک هیچوقت نمیزدمش کلی حرصمو سرش خالی کردم دیگه دیوونه شدم تو خونه دهن منو سرویس می‌کنه انقدر میگه بیا بازی کنیم
توروخدا بگید چیکار کنم کجا ببرمش از این خجالتی بودن در بیاد