۱۷ پاسخ

گلم من ی روش امتحان کردم جواب داده، شما هم امتحان کن

ببین از صبح که بلند میشه، هی بوس کن، هی قربون صدقه برو، صدات میکنه، با جانم و عزیزم و پسر نازم جوابشو بده، با محبت تو چشماش نگاه کن، وقت بزار بازی کن، مثلاً کامل بشین پیشش، نقاشی یا هر چیزی بازی کنید ولی با محبت ، و وسط بازی هم هی بوس کن، روزی ی بار ببرش حیاط یا پارک حتی شده یک ساعت ، نیم ساعت،
خونه رو امن کن بزار بازیشو بکنه ، هی نگو بکن ، نکن ، نیا ، بیا و هی دستور بدی
مثلاً دختر من عاشق آب بازیه، من سفره یکبار مصرف انداختم رو فرش می‌زارم حسابی بازی کنه، نهایتشم لباساشو عوض میکنم، اینجوری دختر من که عصبی و ..‌ بود الان آروم شده حسابی و حتی خودش داره بازی می‌کنه و به من کاری نداره

سلام پسرمن هم بعضی وقتا اگه ماشین ببینه تو حیاط باید ببرمش بارک حتی ۱۱شب چون همیشه می بردم دیشب انقدر گریه کرد میخواستم‌نبرم‌ولی دلم‌نیومد بردم لج‌می کنه داداش ۴ماهشو میزنه که من ارزو به دل یک بار دراغوش بگیرم‌نوازشش کنم پسر کوچیکه رو اصلا که افسردگی نگیره یکی اخم کنه بهش سری سنگ‌برمیداره میزنه یا یکی بزنه سری میزنه منظورم با بچه ها اگه نزنن کاری نداره بهشون

آره عزیزم صحبت کردن خیلیی تاثیر داره شایذ چون نمیتونه منظورشو برسونه عصبی میشع

دقیقا بچه منم یجور دیگه شده کلا یه چیزی خلاف میلش باشه کلی بدوبیراه با داد بهم میگه همشم با بچه های خواهر برادرم که قبلا درست بازی میکرد الان دیگه همش دعوا راه میندازه اخه کامل هم حرف میزنه ولی نمیدونم خداکنه مدتی باشه اخلاقش برگرده یوقتا کلافه میشم ازش

آره انگار مال سنشونه

چقدر شبیه بچه منه رفتاراش با این تفاوت که بچه من شبا هر دو ساعت پامیشه میغ میزنه کم اوردم

در چ حد حرف میزنه؟

عزیزم بازی درمانی رفتار درمانی شروع کن به مرحله خوب برسه بعدا گفتاردرمانی شروع کن هر چی زودتر

فقط بذارش کلاس مونته سوری
بچه من پرخاشگر و عصبی بود ۱۲ جلسه بردمش از این رو به اون رو شد

پسر منم در آستانه سه سالگی هست ولی حرف نمیزنه شما هیچ کاری انجام ندارین تا حالا من تعریف شربت امگا رو شنیدم میخوام براش بخرم

پسرشمام کامل نمیحرفه؟؟

پرخاشگری تا حدودی به خاطر سنشون هم هست
بیشتر بهش محبت کنین
بیشتر واسه ش تایم بازی بذارین
خلاصه بهش بیشتر توجه کنین
سیب زمینی رو با پنیر پیتزا درست کردی عزیزم؟

من ک تو این سه سال ناپایدارترین روزای زندگیمو گذروندم بقدری ک این بچه ها هر روزِخدا یه چالش جدید دارن.....

نه عشقم وارد بحران این سن شدی که همه بچه ها دارن منم درحال تجربه اشم که الان یه مقدار بهتر شده اگه درست مدیریت کنی تا چن ماه دیگه اوکی میشه ولی اگه نتونی تا بحران بعدی که شروعش ۵سالگیه باید تحمل کنی این وضعو🫠

سلام عزیزم راجع به غذا بگم که دختر من جدیدا سیب زمینی سرخ کرده زیاد دوست نداره، خصوصا پنیر هم داشته باشه 😄... نوش جون آقا آراد

راجع به اخلاق هم بگم اقتضای سنشون هست دختر منم از دوسال و ۷ ماهگی شروع شده لجبازیش و منم منم کردنش و... به مرور داره اوج میگیره، با اینکه کامل هم صحبت می‌کنه

وضعیت ماهم همینه من دیگه دوتا دارم حوصلشون ندارم

سلام به روی ماهت عزیزم
پسرمنم بااینکه کامل کامل حرف میزنه ولی امان از لحظه ای که روی یه چیزی کلید کنه دیگه جلودارگریه هاش وعصاب خوردیهاش نیستیم بااینکه پسر بادرکی هست وحرف گوش کن ولی تو اون لحظه فقط حرف حرف خودشه
فک کنم چالش سه سالگیه

سوال های مرتبط

مامان النا مامان النا ۳ سالگی
مامانا خیلی دلم گرفته، شوهرم یه چندماهی میشه قرص آرامبخش میخوره هیچ مشکل جدی ای هم نداره بخاطر این میخوره میگه ذهنم همیشه خسته ست، من میگم خب بیشتر آدما همینجورین قرص نخور، از وقتی اونارو میخوره رابطه جنسیمون اصلا مختل شده به نعوظ نمیرسه شل می مونه سرد شده اصلا، وقتی هم که رابطه داریم پنج دقیقه هم نمیشه کلا، من از اون اول عاشق رابطه جنسی بودم خیلی برام مهمه دوست دارم طولانی باشه حالا یه مشکل دیگه هم پیدا کرده بیضه هاش التهاب داره واسه اونم دارو میخوره دیگه کلا رابطمون قطع شده، چندساله مسافرت نرفتم قبل بچه هم هیچ جایی نرفتیم خاطره مسافرت دو نفره حتی نداریم که دل بهش خوش کنم ۷ صبح میره ۹ شب میاد ۱۰ میخوابه حتی حال نداره با بچه بازی کنه، زندگیمون فقط شده کار کار کار، مسئولیت بچه همش با منه حالا شکایت نمیکنم ولی اینکه به من توجه نمیکنه واقعا داره اذیتم میکنه اخه من زنی ام هم که یه ذره بهم محبت و توجه بشه تا چند روز شارژ میشم و انرژی میگیرم، خیلی ناامیدم احساس بدی دارم این روزا...😔
مامان ارس مامان ارس ۳ سالگی
حال روحیم داغونه... نمیدونم بخاطر اینه که دارم پریود میشم یا چیز دیگه... یه سری فکر مثل قطار میاد و میره تو سرم... تک فرزندم همیشه تو زندگیم تنها بودم. پدر فوت شده فقط یه مامان دارم که همه دنیامه سنش دیگه رفته بالا پا درد داره ارتورز داره هر روز یه بیماری جدید فقط هم منو داره که بهش برسم... همش فکر اینکه نکنه یه روز ناتوان بشه تو معزمه....از اینکه همه ی زندگیشو برای من گذاشته من کوچکترین کاری براش نکردم دیوونم میکنه... از طرفی بارها موقعیت مهاجرت برام پیش اومده هربار بخاطر مامانم رد کردم چون نمیتونم تنهاش بزارم... اگه خواهر یا برادر داشتم اینقدر تنهایی اذیتم نمی‌کرد... خیلی وقتها به این فکر میکنم بچه ی سوم بیارم که بچه هام مثل من تنها نباشن ولی موقعیتش اصلا ندارم اون موقع کی به بچه هام برسه کی به مامانم برسه... دخترم خیلی باهوشه کلاس چهارمه یه مدرسه عالی درس میخونه الان یکی رو میخواد پا به پاش کمکش کنه واقعا نمیرسم کارهای پسرم مامانم ... 👇👇👇👇
مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
سلام خانوما خوبین . مهراد تا سه سالگیش توی تاب میخوابید . دقیق سه سالش که شد یه شب خودش گفت مامان منو تاب نزار ، بندازش اشغالی ، منم از اونشب دیگه تاب رو قایم کزدم . حالا یک هفتس، عصر ها اصلا نمیتونه بخوابه و کسله . هر چقدر پیشش میخوابم و بغلش میکنم ، میگم بخواب و ... نمیخوابه ،،، شبا هم با بدبختی یک ساعت خاموشی میزنیم که بلاخره بعد از یک ساعت میخوابه، همسرمم میگه دیگه حق نداری تاب رو بیاری ، سه ساله بخدا هر جا رفتیم تاب همراهمون بوده ‌ اگر یهو نمیبردیم مهراد همش گریه میکرد و خیلی خیلی خیلی وابسته ی تاب بود . بخاطر همین مسافرت هم نمیتونستیم بریم ... حالا امروز عصر گزاشتمش روی پام و اروم تکون دادم که خوابید . خیلی میترسم به روی پا خوابیدن عادت کنه ، چون برام واقعا سخته و نمیتونم ، چقدر بچه داری واقعا برای من سخت میگزره 🥲🥲🥲 خیلی این روزا مهراد هر چیزی رو که میبینی میخواد و گریه میکنه. منم حقیقت میبینم گریه میکنه از قصد براش نمیخرم ، خیلی بدم میاد بچه گریه کنه . . شاید بگم حدود ۵۰۰ تا ماشین داره ، ولی میریم بیرون یکسره میگه من اینو ندارم ،، من اونو ندارم.... خلاصه بچه داری صبر بزرگی میخواد.....