سلام یه نظر میخوام ازتون

از صبح به شوهرم میگم بریم خونه مادرم
مامانم دلش برا هامین تنگ شده(شرایط نداره بیاد خونه ما)
گفت ن بهونه الکی که بعد ظهر کار دارم
گفتم خب باشه
بعد بعدظهر شد مادرش گفت بیا منو ببر مراسم هفتم فلانی (یه شهر دیگه)
گفت باشه
اومد خونه داشت لباس می‌پوشید انقدرررررر ذوق کردم فکرکردم راضی شده بریم
ولی گفت من دارم میرم خدافس😕
شما باشید اومد خونه واکنشتون چیه
من خیلی ناراحت شدم اخه
مامانم منتظر بود گفت بیاین
نمیخوام بخث عروس مادرشوهری بیارم که منو نبرد مادرشو برد
آخه گفت بعدظهر کار دارم تو باغ تا شب و فلان
ولی رفت یه جا دیگه

۵ پاسخ

عجب.. من باشم آژانس میگیرم میرم منم خونه مادرم

من باشم پیامش میدم صدتا خفتش میدم

چرا با اسنپ نمیری؟

من بودم اتیشب پا میکردم ...براهمین میگن زن باید دستش تو جیب خودش باشه ...مگ نوکریم ..پاشو اژانس بگیربرو اگ حرفی زد بزن دهنش بخداچقدمازن ا ساده ایم

واییی چقدر بدهه قشنگ ادایه شوهر منه خیلی بده ادم ناراحت میشه

مقالات مرتبط

رفتار با کودک در جمع
رفتار مناسب با کودک در جمع و در مقابل دیگران
رفتار خودخواهانه کودکان
علت رفتار خودخواهانه کودکان و برخورد مناسب با آن
کتاب خواندن برای کودک از بارداری
کتاب خواندن برای کودک از بارداری
ورزش در محل کار
ورزش در محل کار و حرکات کششی مناسب

سوال های مرتبط

مامان عزیزکم🫀 مامان عزیزکم🫀 ۱۱ ماهگی
هر بار پسرمو بردم بهداشت کنترل وزنش رو کمتر گفت😐
۴۰ روزگی وزن کردم خونه با یه بادی ۴۷۰۰ بود رفتم درمانگاه گفت ۴۵۰۰😑
دوماهگی هم باز تو خونه وزن کردم شد ۵۲۰۰ درمونگاه گفت ۵۰۰۰😑😐
ینی ترازوشون خرابه؟
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان موفرفری مامان موفرفری ۶ ماهگی
تایپیک قبل
دخترمو بردم چند جا همش منو پاس میدادن یه جا دیگه آخرش یه اورژانس نگاه کرد گفت چیزی نیس
یا اصلا نرفته یا قورتش داده اومدم خونه
دیدم پنبه لایه دستمال کاغذی بود😐
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آریا مامان آریا ۸ ماهگی
ی بار عمل سرکلاژ که کردم خونه پدرم بودم مادرشوهرم اومد سر بزنه زنعموم گفت خوشحالید پسرتون تو راهه ؟ مادرشوهرم گفت پسر ما نیست و پسر فلانیه( اسم مادرمو گفت) که هی بهشون اصرار میکرد بچه دار شید
خیلی بهم ب خورد
الان هر بار میاد پایین میگه پسرمون کجاست یاد اون حال و شرایط میفتم و دوس دارم بگم تو که گفتی پسر ما نیست
الان چی شده؟
ولی نمیتونم 🤕🤕
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان ماهلین 🌒 مامان ماهلین 🌒 ۴ ماهگی
رفته بودیم واکسن بزنیم زنه گفت برای واکسن ۴ ماهگی برج ۱۲ بیاین شوهرم خوشحال شد گفت بلند شو بریم به زنه میگفت خب دیگه کار ندارین تعجب کردم چرا اینجوری میگه گفتم واکسن نزده هنوز گفت مگه نگفت برج ۱۲ بیاید بدا واکسن الان بریم دیگه گفتم نخیر اون یکی دیگه اس وا رفت طفلی🤣🤣
مامان دِلا 👼🏻 مامان دِلا 👼🏻 ۱۲ ماهگی
از اونجا كه دلا بيمارستان خوابيد، دكتره بيمارستان ٢ هفته قرنطينش كرد دو هفتش تموم شده… دكترش چند روز پيش گفت يك ماه تو خونه نگهش دار:/ من دارم از نظر روحي به چوخ ميرم… ميخوام اخر هفته برم پيش خانواده شوهرم😐 (تنها عروس در خاورميانه كه عاشق خانواده شوهرشه)🤣😂
عمه ي شوهرم گفت نميزاره كسي نزديكه دِلا بشه! (بغلش نميكنن) اصرار ميكنن كه بريم
حالا خودمو شوهرم راضي ايم اما از طرفيم ميترسيم😫
دلم نميخواد اصلا خودمو محدود كنم يا دلا كلا خونه باشه و به هيچ محيطي عادت نكنه… اما الان ويروسه لعنتي خيلي زياد شده، دلم ترسيده🥲🥲
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان لیانا🪷 مامان لیانا🪷 ۱۳ ماهگی
سلام خانوما
⛔⛔خانومای باردار و اونایی که میترسن نیان لطفا⛔⛔
من دوشب پیش خونه مامانم بودم شب که خوابیدیم دشک دخترم از خودم فاصله داشت بعد صبح بیدار شدم مامانم گفت چرا بچه رواوردی اینقد نزدیک خودت خطرناکه گفتم دیشب که بیدارم کردی گفتی بچه رو شیر بده گذاشتی بغلم بعدش اینقد خوابم میومد نزاشتمش سرجاش همینطوری خوابیدم بعد مامانم گفت نه من نیاوردم بچه رو که گفتی چرا بابا گفتی شیربده گشنشه بعد میخواستی بری گفتی فاطمه گیجی مواظب باش رو بچه نیوفتی چون دراز کشیده شیرش دادم مامانم گفت نه من نبود من اصلا نیومدم تو اتاق شما
گفتم پس حتما محمد(شوهرم) بوده من گیج بودم فکر کردم تویی مامانم گفت اره بعد شوهرم از سرکار اومد ظهر بهش گفتم تو نمیخواد بچه رو میزاری بغل من منو قشنگ از خواب بیدار کنی لیانا تا صبح بغلم بوده خطرناکه اینجوری خدای نکرده رو بچه میخوابیدم چی بعد شوهرمم گفت من؟گفتم اره تو گفت من اصلا دیشب بیدار نشدم گفتم مگه تو نذاشتی بغلم بچه رو گفت نه از اون شب یه ترس بدی دارم نمیدونم اون کی بوده اصلا نه صداش یادمه نه ظاهرش ولی حرفاشو یادمه چون هیکل و قد بلند بود به مامانم و شوهرم گفتم بابام و داداشم لاغرن دیگه از اونا نپرسیدم
این اخری مامانم دید ترسیدم گفت من بودم یادم رفته بود الان گفتی یادم اومد ولی میدونم الکی گفت برا نترسم چون اون اول خیلی محکم گفت من نبودم
حالا من چیکار کنم چی بوده به نظرشما😓
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان جوجو مهرسام❤ مامان جوجو مهرسام❤ ۱۰ ماهگی
ادامه پارت زایمانم♥
بعد ساعت ۳ ونیم منو بردن اتاق عمل یکی افتاده بود روم هعی شکممو سمت پایین میکشید منم داد میزدم دیگه غلط بکنم بچه بیارم دکتره گفت ببینمت منو دید گفت دو سال دیگه اینجایی 😂
خلاصه زایمان کردم ۳ لایه بخیه خوردم یه شب بیمارستان موندم فرداش مرخص شدم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان 🌼🧸𝕣ꪖડꫝꫀᦔ🤗🤍 مامان 🌼🧸𝕣ꪖડꫝꫀᦔ🤗🤍 ۷ ماهگی
منو شوهرم بعد پنج ماه رابطه داشتیم بعد من سوزش وحشناکی داشتم که حتی نمیتونستم بشینم این سوزش از چیه و چراا واژنم تنگ شده شوهرم گفت خیلی تنگ شدی
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان کوروش مامان کوروش ۴ ماهگی
فردا بهداشت باز میشه به نظرتون؟ واکسن ۲ ماهگی تا کی وقت دارم بزنم؟


واکسن ۲ماهگی واسه ما داستان شده 🫠
۵شنبه رفتیم فکر میکردم فقط شناسنامه باشه اوکیه 😅 گفت کارت واکسن 😐 گفتم نیاوردم ولی تاریخ تولدش مشخصه دیگه امروز ۲ ماهشه...بخدا روز قبلش زنگ زدم گفتم چیا لازمه با حرص گفت واسه واکسن که زنگ نمیزنن وقتش شد بیار🥲 خب من بار اولم بود بلد نبودم....خلاصه قبول نکردن ، شوهرمو فرستادن خونه نتونسته بود پیدا کنه پشت تلفن هم فوش داد گفت بگو کپک‌قیزی ما دیوونه‌ایم بچه خودمون تو خطر بندازیم واسه چی کلاس میاین یه واکسنو نمیزنین 😅 خلاصه حس کردم زنه شنید‌...گفت برگه شنوایی سنجی‌ هم میخاد ، گفتم تو بیمارستان براش انجام داده بودن گفت نه بهمن انجام نمیده اگه نبردینش باید ببریدش، نمیزنم....خلاصه گفتم میبرم بخدا، تو این سرما آوردمش توروخدا بزن 🥺 نزد که نزد
ما هم‌ که دیگه از خونه اومده بودیم بیرون رفتیم خونه پدرشوهرم اینا سر زدیم

فرداش جمعه بود
شنبه از خونه دراومدیم که بریم شنوایی‌سنجی به شوهرم گفتم زنگ بزن بهشون بخدا این نکبتا نیستن 🫠 زنگ زد گفت دستگاه موسوی خراب شده😅 ۲تا مرکز دیگم‌ نبودن 😐 خلاصه رفتیم یه دور گاوازنگ و برگشتیم خونه
بالاخره دیروز بردیم شنوایی سنجی و بعدش رفتیم بهداشت 😍 و بهداشت بسته بود 😑😑
امروزم بستس 🤦🏻‍♀️ نکبتا
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان رادین مامان رادین ۹ ماهگی
خانما من رابطم با شوهرم اصلا دیگه مثل قبل نیست و خیلی سرد شدیم تو خونه اصلا حرف نمیزنه و کاری به منو بچه نداره خسته شدم از کار خونه و بچه داری
دیگه دارم به طلاق فکر میکنم هرشب کارم شده گریه
تورو به اسن شبای عزیزم دعام کنید
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان حلما مامان حلما ۳ ماهگی
سلام یه سوالی داشتم دخترم سه ماهشه داره میره تو چهار ماه دو هفته دیگه یه ۳۰ روز ه که اسهال داره بردمش پیش دکتر رنگچی خیلی دکتر خوبیه داخل دزفوله بعد گفتمش که جریانش که اسهال داره بعد گفت که مثال پرتقالو زد خب اسیدش بالاست بعد گفت به رنگش اصلاً اهمیت نده سبزه هر رنگی باشه بعد گفتمش آقای دکتر ضرری نداره گفت نه گفت شیر خودتو میدیش الان هفته‌ای که از درشت دارم استفاده می‌کنم هنوز آبکیه یه بار خوبه یه بار بده میگم آب بچه نمیره آب بدنش چون که خودش گفت ضرری نداره اما چون شیر خودمو بهش میدم
مامان شاهان و آوینا مامان شاهان و آوینا ۲ سالگی
خانما دخترم برام برا سنجش شنوایی دکتر گفت گوشش التهاب داره گفت ببر بیرون پیش یه دکتر دیگه یعنی خوب میشه کسی بچش اینطوری شده لطفا جواب بدین
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان ماهلین مامان ماهلین ۴ ماهگی
دیشب رابطه داشتیم شوهرم بعد رابطه گفت شکمت خیلی افتاده شده 😭😭گفت یه بچه دیگه بیاری همون موقع سزارین لیپو کن اصلا از دیشب شده برام فکر خیال😥
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان مهراد ❤🧿 مامان مهراد ❤🧿 ۴ ماهگی
دیشب رفتیم خونه مادربزرگ شوهرم منو یکاره برد تو اتاق گفت جای زایمانتو ببینم تو حاملگی ندیدنم چند سال نشدم فک کردن بچه مال ما نی بعد گفت خاستم ببینن خوبه بخیه هات یا نه 🤣🤣بعد گفت مای بی‌بی بچه وا کن ببینین پسره این بچه یا نه
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان آراد👼🏻💙 مامان آراد👼🏻💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
خلاصه تمام وسایلامو برداشتیم و رفتیم سمت بیمارستان اونجا که رسیدم زایشگاه همون روز کلی شلوغ بود حتی جا نداشتن من برم واسه معاینه،(من کلا یه اخلاقی دارم که دردو به رو خودم زیاد نمیارم)بخاطر همین تا رفتم تو بخش زایشگاه ماما همراهم که منو دید گفت تو ک داری میخندی پس حالا حالا ها تا زایمانت مونده😐گفتم ن بابا من درد دارم اینجوری نگام نکن😅خلاصه گفت بیرون منتظر بمون خلوت شد صدات میکنم بیا معاینت کنم،منم تو راهرو زایشگاه همین جور قدم میزدم صدام زدن رفتم داخل اومد معاینم کرد گفت ۲ سانت دهانه رحمت باز شده و موقعیت بچه خوبه همونجا معاینه تحریکی هم برام انجام داد و گفت برو از الان بستریت نمیکنم چون خسته میشی،پیاده روی کن و اگه دردات هر ۳ ۴ دقیقه شد و یا خونریزی داشتی بیا،بعد رفتیم خونه و بعد از معاینه تحریکی دردام شدتش بیشتر شده بود و لخته های خونی ازم میومد،خونه مه رفتم تو خیاط خونه همینطور قدم میزدم و حوله گرم به کمرم گرفته بودم و دردام تا ساعت ۱۱ همون ۵ دقیقه بود اما شدتش بیشتر دوباره به مامای همراهم زنگ زدم گفتم دردام شدتش بیشتر شده و نمیتونم تو خونه بمونم درد دارم و هم لخته های خونی ازم میاد میترسم🥴
گفت خب بیا دوباره معاینت کنم دوباره رفتیم بیمارستان و رفتیم زایشگاه من با اینکه درد داشتم با رفتم اونجا و با چهره خندون حرف میزدم باهاش میگفت تو هنوز داری میخندی ک😑🤣
گفتم چیکار کنم خب مامانم میگفت بایا یکم گریه کن شاید تحویل بگیرنت😂
مشاهده ۱ پاسخ دیگر