تجربه زایمان طبیعی من قسمت اول

سلام مامان جونی ها اینم ماجرای زایمان من…
شب قبلش موقع شام خوردن فندوقم خودشو داخل شکمم سفت میکرد وقتی به شوهرم گفتم گفت ماهه اخره جاش تنگه داره بزرگ میشه واسه اون منم گفتم اااا خب پس😂
بعد شام یه کمر درد اومد سراغ من ولی از اونا نبود که بگیره ول کنه واسه همین شک نکردم بازم به شوهرم گفتم گفت به سرما دادی کمرتو واسه اون منم گفتم اااا خب ‌پس😂😂😂 همسر محترم واسه خودش یپا دکتر شده بود رفت واسم پتو اورد کشید رو کمرمم توی اون گرما
از اونجایی که من ریسک زایمان زودرس داشتم و استراحت نسبی بودم اجازه پیاده روی نداشتم تا ۳۶ هفته شیاف مصرف میکردم از زایمان طبیعی هم فوق العاده وحشت داشتم وقتی به دکترم گفتم سزارین گفت مطلقا ن گفتم هزینه اش رو میدم گفت ن فرم بدنت خوبه من تورو اصلا هشت لایه نمیبرم تو بدنت اماده زایمان طبیعیه گفتم من فوبیا دارم گفت برو روانشناس گفتم من تا حالا استراحت بودم اصلا ورزش های زایمان طبیعی رو انجام ندادم گفت از این به بعد انجام بده😂😂😂😂😂

۲ پاسخ

خب خب😁

عاشق دکترت شدم

سوال های مرتبط

مامان ملیکاومتینا مامان ملیکاومتینا ۱۰ ماهگی
سلام خانما ی عزیز امروز تصمیم گرفتم تجربه زایمانم براتون بنویسم من بارداری دومم‌ بود با آی وی اف البته زایمان قبلیم طبیعی بود ومن بخاطر کیست آندومتریوز آی وی اف کردم خودم میخواستم سزارین بشم تا کیست هاروهم خارج کنند ولی دکترم می‌گفت زایمان قبلی طبیعی بوده باید ایندفعه هم طبیعی بیاری دیگه با مشورتی که با دکتر کردم قبول کردم طبیعی باشه برای همین شروع کردم به پیاده روی که همون شب بچه تو دلم چرخید و بریچ شد به دکترم گفتم سونو نوشت وحدسم درست بود ولی نامه سزارین نداد و گفت ده روز دیگه سونو بده ببینم باز بچه تو چه حالتی وجالب اینکه همون شب دوباره بچه تودلم چرخید وسفالیک شد و منم ده روز بعد توهفته ۳۹ بودم رفتم سونو گفت بچه سرش پایین وازاونجا رفتم پیش دکترم واونم گفت برو بخواب معاینه آت کنم اول ماما اومد معاینه کرد و گفت ۲ فینگر ولی دهانه رحمت خیلی بلند ووقت داری گفتم ای بابا من گفتم دیگه این هفته زایمان میکنم آخه شوهرم هفته دیگه دانشگاه امتحان داره این حرف که زدم دکتر که اومد بهش گفت دکترم معاینه تحریکی که خیلی درد داشت و گفت ساعت ۱۱ شب بیا با آمپول زایمانت بگیرم منم تعجب کردم گفتم مگه میشه من که درد ندارم گفت تاشب دردت میگیره گفتم باشه
پارت اول#
مامان سامیار مامان سامیار ۲ ماهگی
قسمت دوم
خلاصه از وقتی از دکتر برگشتم کار من شده بود گریه شوهرمم میگفت هرچی قسمت باشه همون میشه
خلاصههه درست وقتی که وارد هفته ۳۷ شدم از شب قبلش یه حالی داشتم صبح ساعت ۷ پاشده بودم ناقص های ساک بیمارستانمو اماده میکردم وقتی شوهرمم بیدار شد گفتم منو امروز بزار خونه مامانم بعد برو سر کار
تو خونه مامانم اینا که بودم گفتم پاشم تو خونه نیم ساعت پیاده روی کنم😂😂😂هنوز ده دیقه نشده بود از من ترشح رفت گفتم مثل همیشه عادیه یا نکنه یوقت نشتی کیسه اب باشه با دستمال خودمو پاک کردم که دیدم بعلهههه ترشح کشدار همراه با لخته خون یه استرس بدی گرفتم ولی گفتم ساناز نترس خودتو کنترل کن به شوهرم گفتم گفت بیام بریم بیمارستان گفتم ن شب از کار برگشتنی میریم😂😂
بعد که به دکترم گفتم گفت پاشو برو بیمارستان خلاصه منم به همسر گفتم بیا بریم مدارکو برداریم بریم بیمارستان همین که نشستم تو ماشین بعله دوباره ترشح با لخته خون من استرس شدید همسر خوشحال که نی نی داره میاد🥹🥹
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۱ :
روز شنبه ۱۳ مرداد رفتم مطب دکترم برای معاینه لگنی ک ببینه مناسب هستم واس زایمان طبیعی یا ن ؟!
دکترم معاینه کرد و گفت ۱ سانت هم باز شدی ، اون روز من ۳۷ هفته و ۴ روز بودم . دکترم گفت ممکنه بعد از معاینه تا دو سه روز لکه بینی داشته باشی نگران نشی طبیعیه ، گفتم باشه .. پاشدم با دستمال خودمو تمیز کنم دیدم دستمال پره خون شد 😑 گفتم خانم دکتر من همین الانش هم ب خونریزی افتادم .. ک گفت اشکالی نداره ( اینم بگم به شدت به دکترم ایمان داشتم و دارم و چشم بسته حرفشو قبول دارم)
خلاصه وقتی معاینه تموم شد گفت انتی تاریخ زایمانت رو کِی زده ؟ گفتم ۳۰ مرداد .. گفت نوچ تو تا سی‌ام نمیکشی احتمال قوی تو همین هفته زایمان میکنی ، اگه نکردی ۲۳ مرداد بیا دوباره معاینه .. یعنی ۱۰ روز بعدش . گفتم اوکی
اومدم نشستم تو ماشین ب شوهرم گفتم من هم درد زیردل و کمر دارم هم خونریزی ، دکترمم گفته ممکنه چند روز ادامه داشته باشه ، بریم خونه مامانت ک من تنها هم نباشم ( راستش نمیدونم چرا انقد بغض داشتم و میلرزیدم از ترس و نگرانی ..🥲🥹 )
خلاصه اومدیم خونه همه چیو جمع کردیم حتی ساک خودم و ساک بیمارستان ملکا رو هم برداشتم و رفتیم خونه مادرشوهرم...
مامان mehrab مامان mehrab ۳ ماهگی
سلام من اینقدر تجربه زایمان بقیه برام مفید بوده که دوست دارم تجربه خودمو هم بگم ایشالا همت کنم کامل تعریف کنم
اول اینکه من ترجیحم زایمان طبیعی بود سونوی آنومالی بچه سفالیک بود بعد دقیقا حس میکنم دقیقا شب قبل از سونوی وزن و تعیین وضعیت چرخید و بچه بریچ شد و وزنش هم ۱۸۰۰ بود توی هفته ۳۴ دکتر گفت وزنش نرماله ولی خیلی درشت نیست احتمالا حدود ۳ کیلو بشه موقع زایمان و تاریخ سزارین هم گفت میتونه ۵/۵ باشه!! حالا من دنبال زایمان طبیعی که چیکار کنم طبیعی بشه دکتر تاریخ سزارین داد!!
من دیگه از اون به بعد همش استرس زایمان سزارین داشتم ولی از طرفی هم گفتم خیلی روش اصرار نکنم هرچی خیر و صلاحه بشه
بعد من دیگه از ماه هشتم پاهام و اینا شروع به ورم کرد حالا دقیق نمیدونم از کی که همه میگفتن طبیعیه و ما کفش مردونه میپوشیدیم و دمپایی و ایناو... منم گفتم حتما طبیعیه دیگه تا این که هفته ۳۶ که رفتم دکتر گفتم پاهام خیلی ورم داره گفت تا مچ طبیعیه گفتم ساق پام هم یکم ورم داره چک کرد گفت آره یکم ورم داره حالا برای اینکه خیالمون راحت بشه آزمایش دفع پروتئین مینویسم برات(واقعا ورم پا رو خواهشا جدی بگیرید لزوما همیشه طبیعی نیست) جواب آزمایش فردا صبحش آماده شد که مثبت شد دیگه آزمایش ۲۴ ساعته دادم و خون که چند روز بعدش دقیقا روز قبل تاسوعا(یکشنبه) اومد که نوبت دکتر هم داشتم و دفع پروتئینم خیییلی بالا بود و دکتر گفت که چهارشنبه برم دکتر کلیه و سونو برای تایید بریچ بودن و نامه برای بیمارستان بهم داد و گفت که احتمالا هفته دیگه باید زایمان کنی
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۵ :
ب ماماهمراهم گفتم من احساس میکنم الان دسشویی میکنم
گفت احساس فشار داری ؟ گفتم اره گفت ب کجات ؟ گفتم هم ب مقعدم هم ب واژنم ... واییییییییییی الان جیش میکنمممم😫😫😫😫😂😂 دااااد میزدم تو زایشگاه ک من الان پی‌پی میکنممممم منو ول کنین برم سرویس 😂😂🤦🏻‍♀️ ماماعه میگفت نههه اون سر بچه‌اس داره فشار میاره ( اینم بگم وقتی اومدم تو زایشگاه و چک کردن منو گفتن سر بچه هنوز کامل تو لگن نیس اگه ورزش نکنی و نیاد پایین ، زایمان برات سخت میشه . منم با درد ورزش میکردم )
ساعت ۱۰ دقیقه ب ۹ این حالت رو داشتم ک دردام شدید بودن !
ماما زایشگاه اومد گفت باید معاینه بشی . بهش گفتم ۲۰ ثانیه صبر کن من دردم ول کنه بعد معاینه کن . گفت نمیشه توی درد دهانه رحمت بیشترین حالتِ باز شدگیشه .. الان باید معاینه بشی خلاصه هرررچی خودم درد داشتم هرچی هم معاینه بهم درد داد دیگه داشتم دااااد میزدم از درد زیاد ک یکهو ماماعه گفت عه ! این ک فول شده 😍😍 سریع زنگ بزنین دکترش بیاد ....
منو حرکت دادن بردن روی تخت زایمان حالا در همین حین هی ب مقعد و واژنم فشار شدید میومد در حدی ک گلاب ب روتون احساس می‌کردم بچه الان از باسنم میزنه بیرون 😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵‍💫🤦🏻‍♀️
روند زایمان من انقد سریع شده بود ک دیگه نمیشد صبر کنیم دکترم بیاد ک زایمان رو انجام بده ..
ماما زایشگاه اومد خودش( ب شدت خانم خوش اخلاق و کار درستی بود ♥️) اومد گفت هروقت بهت گفتم زور بزن .. گفتم من بلد نیستم چجوری زور بزنم ک !! گفت چونه تو بذار روی سینه‌ات ب داخل خم شو زور بزن هرکاری گفتم انجام بده گفتم باشه (این صحبت ها حین درد کشیدن من رد و بدل میشد!)
مامان گل پسرم مامان گل پسرم ۲ ماهگی
داستان زایمان من
الان که پسرم ۱۷, روزه شده حالم یکم بهتره و خواستم براتون بنویسم
من از هفته ۲۱ درگیرم . درگیر دیابت و استرس زایمان . نزدیک هفته ۳۰ که شدم همه چی خوب بود .هفته سی ام که رفتم برای سونو بهم گفتن جنین علی الحساب یکم وزنش زیاده . من حالا خوشحال شدم خیلیا گفتن بخاطر سابقه قند بارداری هست اما من رژیم داشتم و رعایت میکردم . رفتیم تا رسیدم به هفته ۳۶ . میدونستم بخاطر سابقه حمله عصبی و وزن بالای بچه و دیابت بارداری (ماشاالله همه چی داشتم من) قراره سزارین بشم . اصلا قرار بر سزارین بود کمر درد و شکم درد امونم رو بریده بود بخاطر همین ماه آخر بیشتر استراحت کردم تا اینکه هفته ۳۷ که رفتم ویزیت دکترم. بهم گفت که قانون جدید اومده که زایمان اولی ها به هیچ عنوان قرار نیست سزارین بشن باید طبیعی بچه بیارن. من بع دکترم گفتم خانم دکتر من رو قول و قرار و حرف شما حساب کردم. ورزش زیاد نکردم بدنم آماده زایمان طبیعی نیست روحا هم اصلا آمادگی ندارم. گفت برو از دوتا دکتر متخصص اعصاب نامه بیار که فوبیا داری و سابقه حمله عصبی.
مامان سپهر مامان سپهر ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت هفتم
دکتر اومد و گفت اصلا نترس من تیم نوزادان رو اینجا بسیج کردم که بچتو صحیح و سالم تحویلشون بدم.تو اتاق عمل پر از دکتر بود.دکتر بیهوشی اومد گفت خب عزیزم کی آخرین بار چیز خوردی؟گفتم یکساعت پیش.گفت چیا خوردی صبح تا حالا؟گفتم حلیم و رانی و کیک و اینا.خودشون هی گفتن بخور تا بچه حرکت کنه😑😑گفت ای وای چجوری بیهوشش کنیم؟آخرین بار کی ASA خوردی؟گفتم دیروز.گفت وای نمیشه بیهوشش کرد که.دکترم برگشت به دکتر بیهوشی گفت من نمیدونم شهرزاد کمرشو دوبار عمل کرده اصلا صلاح نیست بی حسی از کمر بشه.یجوری بیهوشش کن.همه پزشکا گفتن با اینکه ریسکیه ولی ما این ریسک رو قبول میکنیم.دکترم گفت شهرزاد من نمیتونم تایم بیهوشی را زیاد کنم خطرناکه پس تا هوشیاری کاراتو میکنم موقع برش بیهوشت میکنم فقط نترس.دیگه همون موقع شروع کردن رو شکمم بتادین بریزن و دکترم گفت حرفی چیزی نداری؟گفتم همه چیزا بعد از خدا سپردم به شما.گفت نترس من همه تلاشمو میکنم.با بسم الله و صلوات کفت بیهوشش کنید.دارو رو زدن تو برانولم و گفتن تا سه بشمار.دو را که گفتم بیهوش شدم.ادامه پارت بعدی…
مامان گل پسرم مامان گل پسرم ۲ ماهگی
تجربه زایمان
قیمت دوم
شوهرم که اکثر خانمها می‌دونن مثل همیشه ماه آخر هم خیلی تنهام گذاشت با یه شکم بزرگ میرفتم تنهایی دکتر و سونو و .... رفتم پیش روانپزشکم جریان رو که گفتم بی چون و چرا نامه داد و اصرار کرد استرس برات ضرر هست چون از وقتی بارداری دارو هم قطع کردم گفت سعی کن راحت زایمان کنی. رفتم یه دکتر دیگه اونم نامه داد که ایشون طلاحیت زایمان طبیعی ندارن.برداشتم نامه ها رو بردم با اون وضعم تنهایی دکتر زنان ... نامه ها رو دید
اون فکر کرد من سابقه پانیک رو دروغ میگم تصور کرده بود نامه نمی‌دن بهم تا نامه هارو دید گفت من متاسفم باید طبیعی زایمان کنی من سزارین نمیکنم. نمی‌دونم تنهایی منو دیده بود نمی‌دونم بیچارگی من رو میدید اما دلش نمیسوخت. اصلا موندم هاج‌و واج . با چشم گریون برگشتم خونه .. شوهرم منو دید ترسید گفت چی شده داستان رو که گفتم باور نکرد. گفت تو داری الکی میگی بری بیمارستان خصوصی من پول ندارم و فلان از طرفی مادرش هم گفته بود بگو طبیعی بیاره که رایگانه و.... من درد های قلبم دیگه به اوج رسید
مامان 🍼🧿آرسام🧿🍼 مامان 🍼🧿آرسام🧿🍼 ۷ ماهگی
خب بعد یک هفته اومدم از تجربه زایمانم بگم😁هفته پیش ۲۶اسفند ساعت ۵صبح به همراه همسرموومادرموومادرشوهرموودخترخواهرم رفتیم سمت بیمارستان من کلی استرس داشتم به حدی ک شبش کلا ۱ساعت شاید خوابیدم خلاصه رسیدم ک بیمارستان رفتم سمت بلوک زایمان من چون سزارینی بودم دکترم گفت نزارمعاینت کنند بگو دکترم باید حتما بیاد رفتم داخل پرستارگفت باید معاینت کنم منم گفتم دکترم گفته ن گفت خانوم زایمان طبیعی معاینه میخواد منم گفتم تا دکترم نیاد اجازه نمیدم گفت خب برو تا دکترت بیاد خلاصه یکم تو سالن انتظار نشستم صدام زد ک خانوم بیا برو پرونده تو تشکیل بده شوهرموومادرشوهرم رفتن برای تشکیل پرونده خودمم دل تو دلم نبود دخترخواهرمم هی ازمن عکس می‌گرفت می‌خندید خلاصه پرونده رو بردم وارد بلوک زایمان شدم دوباره گفت بخواب خانوم باید معاینه بشی نمیشه ک اینجوری گفتم خانوم خب زنگ بزنید به دکترم خلاصه با کلی بدقلقی زنگ زد به دکترم دکترم گفت بزنید تو پرونده اش ۴سانت بازه بقیه اشم میام خودم میزنم کیسه آب پاره شده خلاصه پرستاره یه نگاه ریز به من کرد و گفت باشه😂لباسای سزارینو بهم داد گفت بپوش برو رو تخت دراز بکش نوارقلب بگیرم نوارقلب گرفتووآنژیوکت زد یه آزمایشم ازم گرفت بعد سونوگرافیاموودیدوازم چندتاسوال پرسید راستی اینا قبل از خوابیدن روی تخت بود ک ازم اثرانگشت چندتاگرفت وچندتاسوال پرسید خلاصه نوبت رسید به قسمت سوند ک وای چقدر استرس داشتم گفتم میشه بی حسی بزنی گفت باشه عزیزم برام بی حسی زد و برام ک زد سوزش فقط داشتم ولی خدایی اونجوری نبود ک تصور میکردم ولی تقریبا تا ۱ساعت حس ادارداشتمووسوزش اینش منو خیلی اذیت میکرد خلاصه نشستم برای اینکه دکترم بیاد منو ببره عمل